خاطرات قادر رحمانی عضو سابق ارتش آزادیبخش و مجاهدین ـ قسمت هفتم

طی سال 71 یگان ما اغلب در جلولا مستقر بود. بیشتر اوقات در جلولا مسئولیت حفاظت و نگهبانی را بر عهده داشتیم. چند ماه بعد ما را برای شرکت در نشست به اشرف بردند. مسعود خود مسئول نشست عمومی بود. او باز صحنه گردان نمایشی مضحک و عجیب بود. مسعود رجوی (نشست عمومی): عملیات مروارید با موفقیت انجام شد و قدرت ارتش صد چندان شده است. آقای سیدالرئیس (صدام منفور و مستبد) کلی از من تشکر کرد که کشورش را نجات دادیم او تعداد زیادی به ما دوربین شب داده که قبلاً این تجهیزات گرانقیمت و حیاتی را مقامات ارتش عراق به ما نمی دادند و همچنین دستور داد تا تجهیزات جدید مربوط به زرهی تحویل ارتش آزادیبخش ملی بدهند.
سپس مسعود از شریف (مهدی ابریشمچی) پرسید: آیا قبلاً چنین امکانی در مقابل ما می گذاشتند، اگر نه، چرا؟
شریف: نه، چون ما را این چنین مصمم نمی دیدند حالا متوجه شدند که چه افراد جدی هستیم.
بعدها فهمیدم منظور مهدی ابریشمچی از مصمم بودن و جدیت همان مزدوری و جاسوسی برای صدام بود.
سه هفته بعد مجدداً برای نشست به اشرف رفتیم این بار نشست ایدئولوژیک بود. بحث جدید، حرف جدید، انقلاب جدید!!! ابتدا مریم حرف زد،
مریم رجوی: یک بحث جدید داریم در مورد این بچه ها، اردوگاهی ها (اسرای جنگ تحمیلی) خیلی تاخیر کردیم باید زودتر از این بچه ها را وارد بحث می کردیم چون تمایل زیادی به بحث های ایدئولوژیک نشان داده اند.
جالب بود مریم در این مدت کم چگونه فهمید اردوگاهی ها تمایل به بحث های جدید دارند؟! او میخواست با این شگرد ما را در برابر عمل انجام شده قرار دهد. چند روزی نوار سخنرانی مسعود تحت عنوان امام زمان را برای ما گذاشتند. سخنان مسعود برای هیچکدام از ما قابل فهم نبود چیزی از آن نفهمیدیم. موضوع صحبت های مسعود ربطی به امام زمان نداشت. برداشت من این بود که رهبر عقیدتی در صدد است از نام امام زمان سوء استفاده کند. مسعود در سخنانش گفت: هر کس صلیب خود را برداشته به دنبال من بیاید هر کس خانه و خانواده را بیشتر از من دوست بدارد از آن من نباشد. هر کس زن و فرزند را بیشتر از من دوست بدارد لایق من نباشد!!
حالا دیگر باید یک معادله 10 مجهولی حل می کردیم. بالاخره ما کی هستیم و طرف حساب ما امام است یا پیغمبر؟ سرانجام فهمیدیم که منظورش چیست و چرا مریم می گوید ما این انقلاب را باید با انقلاب 64 همزمان می کردیم چون صحبت خون و نفس است. در ادامه ی نشست در وایت بورد نوشتند:
مسعود = خون نفس
مریم = تناقضات
یعنی اینکه خون و نفس ما متعلق شد به مسعود و تناقضات ما به مریم رسید پس باید هر کس که همسر داشت او را طلاق میداد!! و افرادی که زن نداشتند در ذهن خود همسر نگرفته را طلاق میدادند؟!! تا لایق مسعود و مریم باشند؟
جالب است مسعود و مریم به دروغ و فریبکارانه می گفتند: طلاق اصلاً اجباری نیست هر کس دوست دارد طلاق بدهد و هر کس که طلاق نمی دهد کوله بار خود را بسته و از اشرف برود. البته برای کسانی که از خارج آمده اند شاید تصمیم گیری آسان باشد ولی افرادی مثل ما که از اردوگاه اسرا منتقل شده بودیم نه راه پیش داشتیم و نه راه پس. مسعود با صراحت تمام و شاید با وقاحت تمام گفت: در صورت جدایی شما از مجاهدین کار غیر قانونی انجام نخواهم داد افراد خواهان جدایی از مجاهدین را تحویل عراقیها می دهم عراقیها نیز بعد از محاکمه به هشت سال زندان در ابوغریب محکوم می کنند پس از اتمام مدت محکومیت تحویل ایران می دهند و حکومت ایران قطعا شما را اعدام خواهد کرد. مسعود سپس گفت:
البته این بچه ها سرفصلهایی را پشت سر گذاشته اند و تضادهایی حل کرده اند که در تاریخ ایران سابقه ندارد و می شود روی این لایه حساب کرد!!
مسعود به تعبیری خون و نفس را در لحظه برایمان حل کرد!! چون تازه متوجه شدیم که رهبر عقیدتی ما آش خاله است. مریم نیز دست کمی از مسعود در فریبکاری و بیهوده گویی نداشت،
مریم: از وقتی این برادران (اسرای پیوستی) وارد دستگاه مجاهدین شده اند تشکیلات به یک شکوفائی خاص رسیده!! البته یکسری مشکلات وجود دارد ولی این مربوط به بی تجربگی این برادران است. اگر شما از من در مورد این برادران بپرسید من خواهم گفت اینها برادران واقعی ما هستند فقط یک مشکل کوچک وجود دارد برادران تناقضات خود را مخفی می کنند؟!
پس مسئله تناقضی که مریم طرح کرد نیز با کمک او حل خواهد شد! ولی اصل ماجرا و داستان برای ما این بود که سرنوشت اردوگاهی ها سر انجام چه خواهد بود؟ اگر به تاکید مسعود به ایران برگردیم اعدام خواهیم شد و اگر در اشرف بمانیم و در فضای مناسبات مجاهدین تنفس کنیم زندگی به معنای طبیعی آن را از دست خواهیم داد. البته این نگرانی و دغدغه ها فقط مربوط به بچه های اردوگاه نبود. مدتی بعد همه گیر شد. دو ماه بعد از این نشست خیلی ها خواهان خروج از عراق و جدایی از سازمان شدند. اما مسعود به این سادگی کوتاه نمی آید در نشست جمعی به صراحت حرف زد،
مسعود: یک بحث داریم و آن یک جمله است نه زیاد و نه کم (خارجه نداریم)
و باید اعتراف کنم هنوز این بحث کهنه نشده و هـر سال بـه نوعی تکرار می شود یعنی شاه کلید بحث تشکیلات آهنین و گشتاپوئی رجوی موضوع خروج و جدایی نیروهاست.
مسعود ادامه میدهد: خارجه نداریم و خارجه نمی فرستیم تنها راه قانونی این است افراد خواهان خروج و جدایی از سازمان هشت سال زندان در ابوغریب را باید تحمل کنند بعد به ایران تحویل داده می شوند و اعدام در انتظار آنهاست.، باور کنید عراقیها از ما قبول نمی کنند تا شما را مستقیما به خارج بفرستیم، مگر نه برادر رحمان؟
رحمان (عباس داوری): بله برادر، عراقیها از ما گله دارند که چرا به این راحتی در قرارگاه را باز می گذاریم و برای خودمان کریم حقی و شاهسوندی و… درست می کنیم.
مشخص بود صدام و سران مجاهدین زد و بندی شوم با هم داشتند تا فرزندان مردم ایران را در جایی و شرایطی بی سر انجام و تاریک و سیاه به نام اشرف و قرارگاههای سازمان در عراق زندانی کنند.
ادامه دارد…
تنظیم از آرش رضایی

خروج از نسخه موبایل