شکنجه های تیف، دیوید فیلیپس و معامله با سازمان مجاهدین

کنفرانسی با حضور دیوید فلیپس و مریم رجوی برگزار شد که برای آشنایی بهتر با این فرد این مقاله را می نویسم.
من اصغر فرزین قربانی شکنجه های وی در تیف اشرف بودم. نه فقط من بلکه حدود 700 نفر از افرادی که از دست سازمان فرار کرده و به امریکاییها پناهنده شده بودیم به خوبی از رفتارهای این فرد خبر داریم.خود من را یک فرمانده امریکایی به نام کلنل نووتنی از دست سازمان نجات داد که شرح مفصلی دارد و مرا به کمپ کنار مهمات آورد آن موقع هنوز تیف تشکیل نشده بود. بعد از مدتی به بهانه شروع مصاحبه اف بی آی با وعده آزادی و فرستادن ما ما را به محل دیگری در نزدیکی آنجا آوردند که به جز چادر فاقد امکانات بود و وعده دادند که در روزهای آتی این مشکل حل خواهد شد. سپس در همین ایام فرمانده یگان حفاظت از اشرف که گروهان 223 ام پی یا دژبانی بود و فرمانده آن کلنل نووتنی بود جایش را با گردان یا بقول امریکاییها بتلیون ام پی دیگری که فرمانده آنها خانم سرهنگ اوبرایان بود تعویض شد. در همین ایام بچه های کمپ به علت نبود امکانات و بلا تکلیفی ما در آنجا فقط شروع به ایراد سئوالت و گلایه کردند. با جلسه ای که در یکی از چادر ها با حضور خانم اوبرایان تشکیل شد ما به تشریح مشکلات پرداختیم و از وی خواهان این شدیم که هر چه سریعتر ما را از این وضعیت نجات دهد وی هم قبول کرد که به فرمانده بالا تر خود که همان کلنل دیوید فیلیپس فرمانده دژبان منطقه بود اطلاع دهد.بعد از چند روز دیدیم که لباسهای کار آبی رنگ چینی را آورده و دارند توزیع میکنند و گفتند لباس ندارید اینها را بپوشید! به دنبال بگو مگو و درگیری عده ای از بچه ها با چند تن از آدم فروشها یکمرتبه سربازان به داخل کمپ ریختند و شروع به بازرسی چادر ها کرده و همه چیزهای ما را از ساک در آورده و روی زمین ریختند. و عده ایی را هم که آدم فروشها گزارش کرده بودند دستگیر و به محل دیگری انتقال داده شدند که وضعیت بدی داشت و در هوای آزاد بودند و در آن فصل سرما شب تا صبح یخ می زدند و صبح از گرما به ستوه می آمدند که خود امریکاییها به آن سگدانی میگفتند. به زور همان لباس آبی ها را تن ما کردند و لباسها و وسائل شخصی ما را گرفتند که بسیاری از همان اندک وسائل ما گم شد و تنها به هر کس یک تشک خالی با یک پتو دادند حتی جوراب نداشتیم و فقط یک دمپایی داده بودند من حتی دمپایی نداشتم و برای رفتن به دستشویی دمپایی بچه ها را قرض می کردم و سر فرمیشن با پای برهنه میرفتم و یکی از سربازان امریکایی دلش به حالم سوخت و چند روز بعد به من یک دمپایی داد. یکی از بچه ها مریض بود و آپاندیسش را عمل کرده بود در حالی که نیاز به رسیدگی داشت اما وی را با همان شرایط ما در کمپ نگه داشتند و فقط پانسمانش را روزانه عوض میکردند. ما مانده بودیم که این کارها برای چه هست ما که به امریکاییها پناهنده شده بودیم چرا با ما این کار را میکنند؟ حتی به جای سه وعده به ما یک وعده غذا میدادند. بخاریها را جمع کرده بودند و…
سیروس طائفی از نفرات آنجا را به جرم اعتراض به همان محل برده بودند و در مقابل اعتراض ما می گفتند که اگر اعتراض کنید شما را هم به آنجا میبریم. تا اینکه چند روز بعد یک فرمانده امریکایی با چند تن محافظ به آنجا آمد و دیدیم خانم اوبرایان ترسان پشت سر اوست و یک مترجم ایرانی به نام مستعار پریا با اوست(پریا یک خود فروخته ایرانی و زن بسیار فاسدی بود که اطلاعات کمپ ما را به سازمان میداد و از ما به امریکاییها بد میگفت و با چند تن از امریکاییها رابطه نامشروع داشت که سر این موارد شاهد عینی داریم) روی لباس فرمانده نوشته بود فیلیپس او گفت شما شورش کرده اید گفتیم ما به شما پناهنده شده ایم چرا این کارها را میکنید چرا امکانات اینجا را برروی ما بسته اید ما تروریست نیستیم تروریست واقعی سازمان است چرا این لباسها را تن آنها نمی کنید؟؟؟؟؟؟؟ که گفت من فرمان دادم تا با شما این برخوردها را کنند!!!!!!!!!! چرا؟؟؟؟؟؟ واقعا آن زمان نمی دانستیم اما حالا معلوم شد با پولهایی که سازمان به وی میداد او قبول کرده بود ما را در عذاب و شکنجه بگذارد تا به سازمان برگردیم!!!!!! حالا معلوم است که این مزدور پولکی حالا هم در امریکا و اروپا برای سازمان سخنرانی می کند.یک جا اظهارات کلنل دیوید فلیپس فرمانده دژبان امریکائیها در عراق آمده است که تمامی گفته های جدا شدگان را منکر شده. جالب اینکه من و کلیه افراد تیف پناهندگان و جدا شدگان از سازمان با این آقای فلیپس آشنایی داریم و اکثر افراد تیف از وی به اف بی ای شکایت نموده و او را جزو جنایتکاران جنگی نام نهاده اند. تنها خواست ما رفتن از عراق بود و سپس افشاگری علیه سازمان و سوم رهایی افراد دیگر از سازمان. در تاریخ 20 اسفند ما ه 1382 پس از اعتراضات ما مبنی بر آزادی ما از تیف و دادن تسهیلات برای رهایی از عراق در کمال تعجب دیدیم که دژبان در اول صبح با حمله به کمپ با سلاح و کلاه خود و جلیقه ضد گلوله و باتوم برقی ابتدا تمامی وسائل ما را گرفتند و بر تن همه ما لباس زندانیان پوشانیده و دستبند زدند هر چه دلیل آنرا میپرسیدیم کسی جوابی نمی داد دست آخر در پایان روز تنها یک دمپایی و یک پتو و یک تشک ابری دادند و غذای ما را یک وعده کرده و قاشق ها و هیتر را از پاکت بر می داشتند علت را پرسیدیم گفتند فرمان فرمانده دژبان است گفتیم به چه دلیل گفتند ما هم نمیدانیم. از خانم کلنل اوبراین که فرمانده کمپ بود پرسیدیم وی هم نمی دانست من به وی گفتم که ما از دست سازمان به شما پناهنده شدیم و انتظار این برخورد را نداریم ما همه چیز خود را از دست داده ایم چرا با ما این برخورد میشود ما آدمهای سیاسی هستیم. و این ظیفه شماست که ما را به کشور دیگری بفرستید برای همین هم هست که اینجا هستیم.
وی گفت: نمی دانم اما این فرمان فرمانده من کلنل فیلیپس است که من باید اطاعت کنم وی فردا خودش میاید با وی صحبت کنید. فردا وی با ده نفر محافظ به آنجا آمده و برای ما! خط و نشان کشید. ما به وی گفتیم شما به سازمان تروریستی و افراد آن احترام فراوان میگذارید اما با ما که از دست آنها فرار کرده ایم و به شما پناهنده شده ایم این کارها را میکنید معنی این کارها چیست؟
وی گفت شما تروریست هستید! شما زندانی جنگی هستید! گفتیم عجب پس حتما معامله ای در کار است. جالب اینکه من در همان تاریخ با اف بی ای مصاحبه داشتم و در حال افشاگری و شکایت علیه سازمان بودم. ما به اف بی ای گفتیم اما آنها گفتند کلنل فیلیپس حتی حرف ما را هم نپذیرفته. ما می دانیم شما انسانهای خوبی بوده اید که از آنها جدا شده اید اما ما هم نمیدانیم چرا دژبان با شما اینطور میکند! ما موضوع را به افراد وزارت خارجه گفتیم آنها دست جمعی به کمپ آمدند و از دژبان و خانم اوبراین درخواست کردند تا به وضعیت ما رسیدگی شود که وی به آنها گفت من هم نمی خواهم اینطور با اینها برخورد شود اما این دستور کلنل دیوید فیلیپس است. این در صورتی بود که با وجود چنین وضعیتی در کمپ بقیه افراد سازمان که قصد جدایی را داشتند به دلیل وضعیت بد آنجا از امدن به کمپ تا خوب شدن اوضاع خودداری کردند و امید آنها برای رفتن به بیرون از عراق توسط امریکاییها به یاس تبدیل شد. هوا شبها سرد و روزها گرم بود ما آب خنک نداشتیم و بچه ها اکثرا مریض بودند و غذا کم بود و هر روز چند نفر به دلیل اعتراض به ایزولیشن میرفتند در انجا که مثل قفس بود حتی سرپناه هم نداشتند.
کلنل فیلیپس مانع رفتن ما به خارج از عراق شد در حالی که وزارت خارجه و اف بی ای گفته بود که شما تا آخر اردیبهشت 1383 تعیین تکلیف میشوید این در حالی بود که فیلیپس و سربازانش در جلو چشم ما به اشرف رفته و در مهمانی های شام و نهار و تور گردشی و استخر مهمان سازمان بودند و هدایایی نیز می گرفتند که یکی از سربازان این را به ما گفت. که ما فردا شب با افسرانمان مهمان سازمان هستیم.
معلوم است که کلنل فیلیپس و بقیه با پولهایی که از سازمان گرفته اند و مانع رفتن ما شده اند در امریکا خوش می گذرانند. اما ما به وجدان و شجاعت خود میبالیم که علیرغم تمام بند و بست ها و مشقات عزم بر جدایی از این سازمان تروریستی کردیم و پیروز هم شدیم. یک ماه بعد نیز میجور وایب معاون کمپ گفت که یکی از سرهنگ های ما که از سازمان ده هزار دلار گرفته به زندان و خلع درجه محکوم شده است و همچنین گفت یکی از توافقات سازمان با ما نگه داشتن شما در اینجاست تا نگذاریم شما به بیرون از عراق بروید. به هر حال اینجا هم زیاد متعجب نمیشوم که کلنل رشوه گیری مثل فیلیپس بیاید و بگوید اینها هرچه گفته اند ما چیزی ندیدیم وی تمامی اسناد را از چشم اف بی ای و اطلا عات ارتش امریکا پنهان کرده بود. حالا بفرمایید کی مزدور است؟ و کی پول گرفته تا کی را خفه کند. حالا دیدید با آوردن همین اظهارات فلیپس دم خروس بیرون میزند؟ صدها تن از افراد کمپ تیف که در آن زمان در آنجا بوده و اکنون در اقصی نقاط دنیا هستند حاضر به شهادت دادن هستند. من برای ثبت در تاریخ در اینجا نوشتم تا روزی که پایم به دادگاهی برسد تا علیه سازمان و نوکرانش تنها شاهدی باشم برای افشاگری برای گفتن حقیقت و برای گرفتن حقم.
اصغر فرزین

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا