یک سازمان با یک دنیا تجربه تلخ

حال و روز این روزهای سازمان مجاهدین و افراد این گروه براستی که هم جای افسوس بسیار وهم جای درس گرفتن بسیار بیشتر دارد! داشتم باخودم فکر میکردم که سازمانی که روز اول با انگیزه های انقلابی و مردمی توسط جوانانی پاک و از خودگذشته تاسیس شد چرا بعد از گذشت نزدیک به 5 دهه بایستی به چنین روزی بیفتد که رهبری این سازمان حتی جرات انجام یک مصاحبه مطبوعاتی یا یک سخنرانی در بین نیروهایش را نداشته باشد! حتی درزمان شاه و بگیر و ببندهای آن زمان و حتی بعد از پیروزی انقلاب ضد سلطنتی و اینکه مجاهدین در سی خرداد سال 1360 با اعلام جنگ مسلحانه و ترور شخصیتهای نظام که دیگر جایی برای مبارزه مسالمت آمیز باقی نمانده بود هم وضعیتشان از اکنون به لحاظ سیاسی و تشکیلاتی بهتر بود! براستی چرا سازمانی که هسته مرکزی و بدنه اصلی آن از تحصیلکرده های جامعه بودند بایستی به چنین روزی بیفتد؟ راه را از کجا و چرا اشتباه رفتند که به چنین روزی افتادند؟ و درسی که میتوان از آن گرفت چیست؟ چون من معتقدم که اگر حتی رخدادهای چند دهه اخیر این سازمان را بدون یک جمعبندی و منصفانه ناتمام باقی بگذاریم چیز زیادی را نفهمیده ایم و چه بسا این اشتباهات درعرصه سیاسی و اجتماعی کشورمان باز تکرار و باعث تجربه ای تلخ دیگر شود! واقعیت اینست که من بعنوان کسی که سالیان سال از نزدیک و با جزئیات از چگونگی شرایط سازمان آشنا هستم میتوانم به جرات اینرا بگویم که تمام دعوا و تمام اینهمه سال انحراف و مزدوری و خیانت و جنایت و همه و همه بخاطر رسیدن به قدرت بود! موضوعی که مسعود رجوی هیچگاه نتوانست نرسیدن به آن را بپذیرد و حاضر شد که تمام مصیبتها و رذالتها و … را بجان بخرد! از انجایی که آنان به قانون اساسی کشور رای نداده بودند از شرکت در انتخابات ریاست جمهوری کنار گذاشته شدند! چرا که رجوی اعتقاد داشت که اگر در انتخابات شرکت میکرد میتوانست رای قابل توجه ای را نصیب خود کند. و اینجا بودکه با کلیت نظام حاکم زاویه ای بازگشت ناپذیر پیدا کردند! او پیش خود گفت: یا همه چیز یا هیچ چیز! یا تمامیت حاکمیت را میخواهم یا به کمتر از آن قانع نیستم! کما اینکه خود رجوی در نشستهایی که با او در قرارگاه اشرف داشتیم میگفت که امام خمینی پیشنهاداتی درخصوص نمایندگی مجلس و یا دیگر مسئولیتهای کشوری به او داده بود که بیایید شما هم سهم داشته باشید ولی رجوی میگفت: که ما نپذیرفتیم! اگر رجوی به قانون احترام میگذاشت و رای مردم و نظام را میپذیرفت میتوانست از طریق قانونی و با اقدامات سیاسی اگر خواسته حقی میداشت بدان برسد! این گونه مسائل است که فکر میکنم جامعه ما بایستی بدان توجه بسیار کند و چیزی که آموخته ایم را دوباره تجربه نکنیم! اکنون هم حال و روز سازمان مجاهدین نیازی به شرح زیاد ندارد. سازمانی در انزوای مطلق سیاسی و تشکیلاتی با کادرهایی خسته و فرسوده و به معنی واقعی کلمه از دور خارج. تشکیلاتی متلاشی بدون سلسله مراتب تعریف شده و موثر! بدلیل قطع خود از دنیای خارج از خودشان متوسل به زور گویی و سرکوب کادرهایشان شدند. فشارهای تشکیلاتی را روز به روز بدلیل اینکه منطقی برای توجیه کارهایشان نداشتند بیشتر کردند بطوریکه این موضوع باعث نارضایتی و بریدن حتی نیروهای قسم خورده شان شد. وابسته شدن به دیکتاتوری که خود پایش بروی پوست موز بود. و امروز که حتی جایی برای ماندن ندارند! به واقع فکر میکنم لازم باشد که درسهای گرفته شده از این تجربه تلخ به نسلهای امروز منتقل شود تا دوباره فتنه یا فرقه ای بنام مجاهدین به جان جوانان مردم ایران نیفتد!

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا