هنوز به قرارگاه جدیدم عادت نکرده بودم و تازه داشتم فرمانده قرارگاه و فرمانده مستقیم خودم را میشناختم که شب هنگام من و تعدادی از بچه ها را که تازه به این قرارگاه تبعید شده بودیم برای نشستی در یکی از سالنها فراخواندند که تعجب مرا در پی داشت و از بچه های دیگه سئوال می کردم ولی هیچ کس موضوع را نمی دانست.
اجازه دهید قبل از هر موضوعی خلاصه ای از خودم براتون بگم که من علی قزل قارشی هستم و در سال 79 برای کاریابی به کشور ترکیه رفته بودم ولی در آنجا گرفتار دلالان رجوی شدم و چند سال از جوانیم را در پادگان نظامی اشرف گذراندم که هنوز هم بر بانی آن لعنت میفرستم.
بعد از منتقل شدنم به اشرف و پی بردن به هدف شوم سران فرقه رجوی و نقشه خائنانه ای که آنها برایمان تدارک دیده بودند ، من بیشتر وقت خودم را به اعتراض میگذراندم که دقیقا قبل از جنایت مرداد 88 نیز من و چند نفر دیگر از کسانیکه مانند من گول حرفها و وعده های سران فرقه را خورده بودند به بودن خودمان در سازمان مجاهدین اعتراض کردیم و چون بحث بالا گرفته بود هر کدام از ما را به قرارگاهی و بعضا چند نفر با هم تبعید کردند ولی نمی دانم چه شد که فراخوان برای یک نشست فوری برای ما دادند.
نشست شب قبل از درگیری ساختگی سران فرقه رجوی با ارتش عراق تا پاسی از شب طول کشید و ما خسته شده بودیم ولی سران فرقه ول کن نبودند و خلاصه این جلسه این بود که ارتش عراق فردا میخواهد به خانه و کاشانه شما حمله کند و این وظیفه شماست که در مقابل این زورگویی دفاع کنید که من تازه متوجه شدم که نقشه شومی برای ما کشیده اند و اول صبح ما را به قرارگاه خودمان منتقل کردند و ما از همه جا بی خبر را به روی خاکریزها فرستادند که دقیقا هم نمی دانستیم با چه وسیله ای از خودمان دفاع کنیم.
حوالی ظهر ارتش عراق از سمت درب شمالی حمله کرد و ما که دست خالی بودیم نمی دانستیم چطوری در برابر ارتش تا دندان مسلح از خودمان دفاع کنیم که درگیری بالا گرفت و آنها به سمت ما تیراندازی کردند و تعدادی از بچه ها به روی خاک افتادند و جالب اینجا بود که سران فرقه که خیلی با ما فاصله داشتند و از سنگرهای مستحکم واقع در عقب محل درگیری ما را نظاره میکردند با وجود کشته شدن چند نفر بقیه بچه ها را به پیشروی به جلو تشویق میکردند و اصلا برایشان مهم نبود که ما زیر تیر مستقیم هستیم و هیچ جان پناهی نداریم.
نقشه ها و برنامه های مهندسی شده ای که سران فرقه رجوی برای از بین بردن عناصر ناراضی پیاده نموده بودند به این روزها ختم نشد و ما متعاقبا شاهد درگیری های ساختگی دیگری نیز بودیم که اخرین آنها با کشته شدن 52 نفر بخاطر تعدادی آهن قراضه در پادگان اشرف بود که تمامی اینها برنامه ای از پیش ساخته توسط سرکرده فرقه رجوی بود. با مرور خاطرات افرادی که از فرقه رجوی جدا شده و در درگیری های ساختگی آنها کما بیش حضور داشتند می توان به اهداف شوم سران سازمان تروریستی مجاهدین براحتی پی برد و خیانتهای آنها را براحتی فهمید که تنها برای نیست و نابود کردن عناصر مخالف اهداف کثیف شان بوده که مانند خیلی از نقشه های آنها که در گذشته نیز اتفاق افتاده و کم نیستند مانند عملیات فروغ جاویدان و غیره که تنها برای رسیدن به اهداف سیاه سرکرده فرقه رجوی تنها رسیدن به امیال حیوانی درونی خود بوده که از بین بردن عناصر مخالف و رسیدن به کرسی حکومت می باشد که جنایتها و خیانتهای بسیاری در این راه محقق شده که درگیری مرداد ماه 88 گوشه ای از آنها بوده و هست.
چرا سران فرقه رجوی با وجود اعلام هشدار ارتش عراق مبنی بر وارد شدن به منطقه لم یزرع ضلع شمالی پادگان اشرف ، عناصر خود را که هیچ گونه وسیله دفاعی نداشتند به مقابله آنها فرستادند ؟
چرا هیچ یک از سران لایه های بالایی در درگیریهای ساختگی سران فرقه رجوی با ارتش عراق کشته و یا حتی زخمی نشدند ؟
کشته هایی که در درگیری های سران فرقه رجوی بخاطر هیچ و پوچ انجام شد تنها و تنها بخاطر امیال پست سرکرده سازمان ضد انسانی مجاهدین بود که هیچ گاه نتوانست به اهداف شوم خود برسد و شخص مریم رجوی ملعون و مسعود رجوی معدوم باید در برابر این جنایتهای غیر انسانی پاسخگو باشند و سران فرقه رجوی بخاطر چنین جنایتهای جنگی که انجام داده اند به دادگاههای بین المللی معرفی شوند تا در محاکم صالحه به خیانتها و جنایتهای غیر انسانیشان رسیدگی شود.
به امید متلاشی شدن هر چه سریعتر سازمان ضد انسانی مجاهدین خلق