چند روز قبل، مجاهدین خلق در مقابل دادگاهی در استکهلم وقتی که با مخالفین و منتقدین خود برخورد می کنند با شعار معروف و همیشگی خود “مزدور برو گم شو” خواستند مخالفین را مرعوب و از صحنه خارج کنند و پرچم دادگاه و نتیجه را همچنان خود در دست داشته باشند. در همین حین، یکی از مخالفین مجاهدین به نام سعید بهبهانی که مجری “تلویزیون میهن تی وی” نیز است، در مقابل توهین و ناسزای مجاهدین، عصبانی شد و با اعتراض رو به آنان شلوار خود را پایین کشید.
اعتراض، همان گونه که در مقاله ی “عصر اعتراض” نیز گفته شد بستگی به زمان و مکان و علم و آگاهی و توانمندی فیزیکی و فکری شخص معترض دارد. این نوع اعتراض و شدیدتر از آن، یعنی برهنه شدن در مقابل جمعیت انبوه و سالن های نمایش و زمین فوتبال و غیره به ویژه برای زنان، یک امر پذیرفته شده و غیر خشونت آمیز در جوامع غربی است و در مقابل، نه مردم و نه پلیس در مقابل چنین اعتراضاتی که شخص از فیزیک بدن خود استفاده مسالمت آمیز می کند، مشکلی ندارند. در کشورهای غربی، اگر اعتراضات خشونت آمیز نباشد مورد حمایت پلیس و مقامات قضایی نیز قرار دارد.
اما اعتراض سعید بهبهانی ظاهراً به مذاق مجاهدین خلق خوش نیامد بلکه مجاهدین انگار آتوی بزرگی به دست آورده باشند طی نگارش دهها مقاله ماهیت متناقض خود را به عیان تشریح کردند. از یک سو، گفتند که حرکت سعید بهبهانی توهین به حرمت مجاهدین و خانواده های آنان است و از سوی دیگر این ماجرا را خاتمه نمی دهند بلکه آن را چون قند دهان به دهان می چرخانند. در اکثر مقالات تحریر شده توسط مجاهدین، حرکت اعتراضی سعید بهبهانی را لمپنیسم یاد کرده اند. به راستی که آنها فرافکنی را از حد گذرانده اند.
حرکت اعتراضی و غیر خشونت آمیز سعید بهبهانی، لمپنیسم نیست اگرچه با فرهنگ ایرانی مناسبت ندارد بلکه لمپنیسم و فوق لمپنیسم، حرکت و حرکت های مسعود رجوی است که در جامعه ایرانی و اعضای مجاهدین زن برادر بی غیرت و بیلمزش را روز روشن و بدون رعایت شئونات قانونی و شرعی و عرفی، به نام خود زده و تازه وقتی علف به دهانش شیرین نشست فوق لمپنیسم و خیانت و جنایت را به دیگر زنان اسیرش تسری داد و در توجیه، آورد که امتیاز این زنان این است که پس از مرگ و در روز حشر بی سئوال و جواب به بهشت خواهند رفت. این عمل و اعمال مشابه عین لمپنیسم، خیانت، جنایت، نامردی، ددمنشانه، بی پرنسیبی، بی اخلاقی و توهین به ارزشهای انسانی و انقلابی و سیاسی است که مسعود رجوی به همراه سایر سران مجاهدین طی چهار دهه اخیر به آن مبادرت ورزیده و همواره به آن افتخار کرده اند.
از نگاه جهل و تباهی، اعتراض می بایست همواره توام با خشونت و جنون باشد وگرنه اگر مسالمت آمیز باشد حرکت های انقلابی و توحیدی و جهل و جنون آنان زیر سئوال خواهد رفت.
آنها همواره در مقابل اعتراض و انتقاد مخالفین خود جبهه داشته و با انواع روش ها اعتراضات و انتقادات و افشاگری مخالفین را سرکوب کرده و ادعا دارند که انتقاد و اعتراض علیه مجاهدین خلق باعث فراهم شدن زمینه ترور رهبری مجاهدین توسط حکومت ایران می شود. به عبارت دیگر، جمهوری اسلامی سعید بهبهانی را اجیر کرده تا در مقابل دادگاه استکهلم و در مقابل مجاهدین خلق شلوارش را پایین بکشد تا زمینه ترور رهبری مجاهدین فراهم شود و این بار نه زنده ای مرده شود بلکه مرده ای زنده شود.
واقعیت تلخ، این است که هم اکنون حتی به طالبان افغانستان نیز می توان انتقاد و اعتراض کرد ولی آیا جریانی که یک اعتراض مسالمت آمیز در کشور سوئد را تاب نمی آورد آیا در درون فرقه و امارت خیالی خود در آینده انتقاد و اعتراض را تحمل خواهد کرد؟
واقعیت تلخ تر، این است که مجاهدین خلق هم اکنون در اصل، مشکلی با دادگاه و مخالفین و شلوار سعید بهبهانی و غیره، ندارند بلکه آنان نگران پرچمی هستند که اگر از دست شان بیافتد از این پس قادر نخواهند بود نیروهای خود را قانع کنند، اربابان خود را بتیغند، منتقدین و مخالفین خود را سرکوب و دهان ببندند. آنان نگران پرچم خون و جنونی هستند که سال ها توسط آن پرچم به حیات خفت بار و خائنانه خود ادامه دادند.
مهدی خوشحال