آتش مهر، هدیه خونین مسعود رجوی به مردم تهران

سرآغازی خونین

چهار دهه پیش، زمانی که بمب های صدام شهرها و روستاهای ایران را هدف قرار می داد و صدها هزار تن از هموطنان خوزستانی آواره دیگر شهرها شده بودند و هزاران ایرانی در سنین مختلف روانه جبهه ها برای بیرون انداختن دشمن تا دندان مسلح (به انواع جنگ افزارهای شرقی و غربی) بودند و در زمانی که صدها هزار کودک، سال تحصیلی جدید را در میان انواع محدودیت ها آغاز کرده بودند و می رفت که برخی مدارس کشورمان هدف بمب دشمن قرار گیرد، به ناگاه غرش تفنگ هایی که قرار بود امپریالیسم را هدف قرار دهد، در دل تهران بلند شد و آنجا را مبدل به میدان جنگ نمود تا کمکی برای صدام حسین در پیشبرد اهداف کشور گشایانه اش باشد. در این رخداد که ساعت ها به طول انجامید، تعدادی از جوانان ایرانی به خاک و خون درغلطیدند.

البته آنچه در این برهه ی زمانی گذشت دارای پیشینه ای بود که به سال ها قبل مرتبط می شد: هنوز چند ماه از انقلاب 57 نگذشته بود که دسیسه آمریکا برای بحران سازی و تضعیف انقلاب خونین مردم ایران کلید خورد. گروهک های مختلف در گوشه و کنار کشورمان (از خوزستان و کردستان تا ترکمن صحرا) با تحریک آمریکا و متحدین اش سر برآوردند و به سنگ اندازی و اقدامات تروریستی و مسلحانه دست زدند تا ایران را تجزیه و چندپاره کنند. با شروع این جنگ های تحمیل شده ی داخلی، صدام حسین نیز (که هم پشتیبانی سعودی و غربی ها را داشت و هم بلوک شرق را متحد خود می دانست)، با این توّهم که ارتش ایران بشدت ضعیف شده و درگیر جنگ داخلی است، به خرمشهر حمله کرد تا خوزستان را تحت سیطره و سلطه خود درآورد.

آتش مهر هدیه خونین مسعود رجوی به مردم تهران
5 مهر 1360

در چنین شرایط تلخ و دشواری که مردم ایران با آن دست و پنجه نرم می کردند، مسعود رجوی هم به کمک صدام شتافت و پس از دهها فقره بمبگذاری در نقاط کلیدی کشور، جنگ مسلحانه شهری را با کمک صدها میلیشیای دانش آموز آغاز کرد تا نهادهای امنیتی و نظامی درگیر ترورهای شهری شوند و دست دشمن در جبهه برای تجاوز و حمله بازتر باشد. مسعود که خود از ایران فرار و در فرانسه سکنی گزیده بود، قربانیان را از بین نوجوانانی انتخاب می کرد که می دانست بود و نبود آنها چندان ارزشی برایش ندارند و با فدا کردن آنها می تواند برای خود ارزش و اعتبار سیاسی و جهانی کسب کند و زد و بندهای بیشتری با غربی ها داشته باشد.

بدین ترتیب، پنجمین روز از مهرماه 1360، تعدادی از هواداران کم سن و سال مجاهدین در تهران (که بخش فارسی رادیو بی بی سی به نقل از سازمان آمار آنرا 10 هزار نفر اعلام کرد ولی بعید است بیش از 1000 نفر بوده باشند) بدستور فرماندهی بخش نظامی مجاهدین، به خیابان ها هجوم آوردند و با انواع سلاح های گرم سبک به ایجاد رعب و وحشت و ترور دست زدند و به مدت چندین ساعت تهران را مبدل به میدان جنگ کردند. در این حرکت رعب آفرین و تروریستی که جوانان ایرانی را هدف قرار داده بود، دهها تن از مردم و نیز گروهی از میلیشیا کشته شدند و محصول آن چیزی جز یک شکست برای سازمان مجاهدین و ایجاد ترس و وحشت در تهران نبود. هرچند که بهره اصلی آنرا صدام و متحدین غربی و عربی که آرزو داشتند ایران هرچه بیشتر تضعیف و تجزیه شود و انقلاب ضدسلطنتی و استقلال طلبانه مردم به شکست انجامد، بردند.

مریم رجوی و مهرماه 1400 در آلبانی

امروز درست 40 سال از آن حوادث خونین و ضدایرانی می گذرد. از همان روزهایی که صدام حسین و مسعود رجوی هر دو یک کار را به شیوه های مختلف به پیش می بردند، یعنی یکی دانش آموزان را در مدارس با بمب هدف قرار می داد و دیگری با گسیل دانش آموزان به فعالیت های تروریستی علیه هموطنان خود، آنان را به کشتن می داد.

بله، در سالگرد همان روزهای فاجعه بار و خونین، باز هم سازمان مجاهدین به رهبری مریم قجرعضدانلو در پی به خاک و خون کشیدن نوجوانان است: برای آنها پیام جنگ و شورش می فرستد و از آنان می خواهد بجای رفتن به مدرسه، تفنگ به دست، کشور را به آشوب بکشانند. مریم که سالهاست جز شکست و فضیحت چیزی کسب نمی کند، از روی استیصال، حقارت و عقده (از اینکه چرا مردم ایران برخلاف خواسته اش در انتخابات شرکت کردند) می خواهد بازماندگان فرقه را با این شعارهای فریبنده دلخوش کند و روحیه بدهد. چون بخوبی می داند که برخلاف دهه 50 هیچ دانش آموزی ساده لوحانه به آب و آتش نمی زند تا خود را فدای قدرت طلبی یک جریان خیانتکار کند. جوانان (با تجاربی خونین که چند نسل پشت سر گذاشته اند) دگیر به دام هیچ گروه تروریستیِ آزمایش پس داده نخواهند افتاد.

آتش مهر هدیه خونین مسعود رجوی به مردم تهران

دانش آموزان و دانشجویان ایرانی، برخلاف 40 سال پیش که شناختی از جریانات مختلف سربرآورده در انقلاب نداشتند، امروز با تجارب بسیار ارزشمندی رو در رو هستند که با رنج و خون هزاران جوان و نوجوان در طی دهها سال کسب شده است. آنها بخوبی دیده اند که سرنوشت دهها هزار جوان به کجا رسید و عاقبت این جریانات تروریستی چه شد و چگونه همگی وابسته به دشمنان ایران شدند. خوشبختانه امروز حتی رخدادهای منطقه ای هم تجربه دیگری است که هرکس بفهمد نمی توان به هیچ جریان وابسته و خشونت گرا دل بست. به حق باید گفت که در این دوران هم نیازمند «شهید آوینی» های دیگری در عرصه هنر هستیم تا تجارب خونین سال های گذشته در غرب آسیا را به نمایش درآورند و نسل های جدید را با حماسه های خونین سرداران ایرانی و محور مقاومت آشنا کنند تا دوباره دام های جدیدی برای نسل امروزین پهن نشود.

حامد صرافپور

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا