سی ام خرداد امسال بود که پلیس آلبانی اعلام کرد بر اساس حکم دادگاه این کشور و به دلیل نقض توافقات، به مقر تروریستهای مجاهدین خلق حمله کرده و با مقاومت آنها روبه رو شده است. وزارت کشور آلبانی گفته است که عملیات در راستای اجرای قانون ویژه پیگرد علیه فساد و جنایت سازمان یافته و همچنین تصمیم دادگاه ویژه مربوط به فساد و جنایت سازمان یافته انجام شده است. وزارت کشور آلبانی تأکید کرده است که گروه تروریستی مجاهدین خلق از توافقات تبعیت نکرده، درحالی که مداخله پلیس در تطابق با قوانین موجود بوده است.
با توجه به انتشار ابعاد این خبر در فضای داخلی و خارجی، این پرسشها برای افراد بسیاری به وجود میآید که چرا سازمان مجاهدین خلق با وجود منفوربودن در میان ایرانی ها، همچنان توانسته است اعضایش را در آلبانی جمع کند و از آنها برای اهداف تروریستی اش بهره ببرد؟ چرا اعضای گروه مجاهدین خلق با وجود همه فشارهای روحی و روانی بر آن ها، حاضر به جدایی از این سازمان نیستند؟ در این نوشتار درصددیم علاوه بر پاسخ به این پرسشها به بررسی اقدامات سازمان مجاهدین خلق از زمان تأسیس تا سال ۵۷ و نیز روندی که این سازمان را به یک فرقه تبدیل کرد، بپردازیم.
سنگ بنای سازمان مجاهدین خلق
پس از قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و سرکوب هرگونه فعالیت مسالمت آمیز به دست رژیم پهلوی، سه نفر از جوانانی که سابقه نزدیکی به سران نهضت آزادی داشتند، به نامهای سعید محسن، محمد حنیف نژاد و عبدالرضا نیک بین به این نتیجه رسیدند که دیگر روشهای متداول فعالیت سیاسی تأثیری بر روند تصمیم گیری رژیم پهلوی ندارد و باید شیوه جدیدی برای مبارزه در نظر بگیرند. براین اساس، آنها با ایجاد سازمان چریکی که بعدها عنوان سازمان مجاهدین خلق را برای آن برگزیدند، مبارزه مسلحانه را به عنوان یگانه راه تغییر کشور انتخاب کردند.
سازمان پس از مدتی به این نتیجه رسید که تربیت نیروی مبارز نیازمند چریک تمام وقت و آموزش دورههای فشرده به آنها و همچنین تشکیل خانههای تیمی است. همین مسئله سبب شد که آنها شروع به تدوین جزوههای آموزشی خاص خود و به مرور ایزولهکردن اعضا از جامعه کنند. این اقدام آنها تأثیر زیادی در تغییر رویکردها و سرنوشت سازمان گذاشت؛ به طوری که به اذعان بسیاری از اعضای مجاهدین خلق، پس از مدتی به یک فرقه جدا از جامعه تبدیل شدند.
زبان فرقهای چیست؟
بررسیها نشان میدهد که زبان فرقهای در طیف تأثیراتش، برای انجام سه چیز به کار میرود: نخست، موجب میشود افراد احساس خاص بودن کنند. رگباری از توجه، کلمات پرآب وتاب الهام بخش و اینکه “تو، به صرف بودنت، برایت مقدر شده است که جزوی از آن گروه نخبگانی باشی که عازم پادشاهی خداوندند” برای بعضی افراد بی درنگ شبیه کلاهبرداری جلوه خواهد کرد و بعضیها هیچ طنینی در آن نمییابند، اما اندکی از افراد این تجربه دگرگون کننده را پیدا خواهند کرد و در آنها ناگهان چیزی “روشن میشود”.
در یک لحظه، آنان خود را لبریز از این حس مییابند که این گروه جواب آن هاست؛ اینکه دیگر نمیتوانند برگردند. همه اینها یک باره رخ میدهد و همین است که موجب میشود یک نفر به این گروهها ملحق شود”. (۱)
آن گاه مجموعه دیگری از تاکتیکهای زبانی موجب میشود افراد احساس کنند که وابسته به فرقه هستند، به طوری که دیگر زندگی در خارج از گروه ممکن به نظر نمیرسد. این عملیات کمی تدریجیتر است و به آن شرطی سازی میگویند. شرطی سازی یعنی فرایندی که در آن افراد به طور ناخودآگاه یاد میگیرند که در پاسخ به محرک، رفتار خاصی انجام دهند.
این همان چیزی است که موجب میشود افراد بسیار بیشتر از آنکه برای بیرونیها قابل فهم باشند، در گروه گیر بیفتند. در آخر، زبان افراد را متقاعد میکند کارهایی کنند که کاملا در تعارض با واقعیت، اخلاق و خویشتن سابقشان باشد. نوعی روحیه “هدف وسیله را توجیه میکند” در اینجا وجود دارد و در بدترین حالت، منجر به ویرانی میشود. (۲) در ادامه به بررسی چند روایت از اعضای اولیه یا پیشین این سازمان میپردازیم که خود گویای راهبرد مجاهدین خلق در عضوگیری است.
به روایت جداشدگان از مجاهدین خلق
روایت دوست صمیمی حنیف نژاد: محمود (فیروز) طاهرزاده، از اعضای اولیه سازمان مجاهدین خلق، درباره حنیف نژاد میگوید: “او در سازمان میگفت که یک مجاهد مثل کوه یخ است و دیگران فقط نوک آن را که از آب بیرون است، میبینند و اصلش آن بخشی است که دیده نمیشود. میگفت ما تشکیلاتی ایجاد میکنیم که به ده برابر خودش هم حمله میکند و هرچه کتک بخورد، بیشتر حمله میکند. ما تنهاتشکیلات مسلمانی را ایجاد میکنیم که قابل مقایسه با تشکیلات غیرمذهبی باشد.” (۳)
روایت محمد محمدی (گرگانی): این عضو سابق مجاهدین خلق، هم درباره این سازمان میگوید: “در تمام شعارها و سرودهای سازمان یک عضو دائم به خودش درود میفرستد؛ سلام بر خودم. زنده باد خودم. من برترنیم، من سکان تکاملم. به طور مکرر از این مسئله اظهار نگرانی میکردم که این غرور و کبر تشکیلاتی آفت بی طرفی و عدالت طلبی است.
من ساده و شفاف احساس میکردم که سخت اسیر خودبینی و تکبر کودکانه تشکیلاتی شده ایم. وقتی این موضوع را به مسعود رجوی گفتم، او جواب داد که تبلور اسلام در هر مقطع تاریخی در یک شخص و جریان است، بنابراین سازمان مجاهدین خلق امروز شیعه علوی و شیعه دوران علی (ع) است. یعنی همان گونه که در دوران علی (ع) باید ایشان و شیعیانشان را مطرح کرد، حالا هم باید مجاهد را مطرح کرد. چون مجاهدین خود یک امام هستند و آنها تبلور اسلام میباشند.” (۴)
روایت یکی از بنیان گذاران سازمان: نیک بین، از بنیان گذاران سازمان که بعدها از آن جدا شده است، درباره دلایل جدایی اش میگوید: “شرایط زندگی شخصی من با حرکت آنها تضاد داشت. زیرا من به فردیت (نه خودخواهی) اهمیت میدهم، اما سازمان بعدها به جایی رسید که فردیت افراد را کنار گذاشت. درحالی که نفی فردیت افراد بحران زاست. جمعیت حاصل فردیت ماست.” (۵)
محسن نجات حسینی، از اعضای سابق سازمان: او درباره فشارهایی که در خانههای تیمی بر اعضا وارد میشد، میگوید: “هر از چندی نشست جمعی انتقاد از خود به عنوان ارزیابی رفتار خویش برگزار میشد. انتقادها پیرامون موضوعات مختلف دور میزد. تلف کردن وقت، خوردن یک غذای غیرضروری، هوس نوشیدن چای معطر، احساس مالکیت بر چیزی، راحت طلبی و خواب زیاد، دلبستن به چیزی که به کار تشکیلاتی لطمه میزد؛ اینها نمونههایی از انتقادات جاری بود.
اگر عضوی احساس عاطفی به بستگانش نشان میداد و اگر یکی از یاران تشکیلاتی خوراکی خاصی را دوست میداشت، به شدت مورد انتقاد و سرزنش قرار میگرفت. از دیدگاه سازمان یک انقلابی فرد فولادینی بود که بر همه غرایز و عواطف خویش چیره شده و خودش را در اختیار سازمان قرار میداد.” (۶)
احمد احمد، از اعضای سابق سازمان: او نیز روایت میکند که مجاهدین وقتی در خانههای تیمی روابط عاطفی افراد متأهل را میدیدند، سعی میکردند تا با انواع ترفندها این روابط را تضعیف کنند تا افراد فقط خود را در اختیار سازمان قرار دهند. او میگوید که فردی به نام پرویز در سازمان بود که به او گفته شده است تو به همسرت خیلی وابسته هستی. سپس به او دستور داده شده است تا با یکی از دختران سازمان دوست شود و این مسئله را به گونهای جلوه دهد تا همسرش متوجه شود. همین اقدام سازمان سبب ازهم پاشیدن خانواده او شد. سازمان این اقدام را انجام داد تا او فقط خودش را وابسته به آنها کند. (۷)
بهمن بازرگانی، از اعضای مؤثر سازمان: بازرگانی که بعدها مارکسیست شد، درباره تبدیل شدن مجاهدین به فرقه میگوید:”معمولا ایدئولوژیها به صورت مجموعه روایات و متون ایمانی، مستقل از سازمانها وجود دارند. هر عضو در سطحی با روایتها و متون ایمانی یا ایدئولوژی رابطه برقرار میکند. این رابطه به او اجازه میدهد که بتواند سازمانی را که عضو آن است یا تازه میخواهد عضو آن شود، با معیار ایدئولوژی بسنجد.
این امکان، مشابه خروجیهای اضطراری است که مطابق مقررات ایمنی در اندرون چاردیواریهای محصورکننده وضع شده اند تا در موقع آتش سوزی یا زلزله، افراد خود را به فضای باز برسانند. این خروجیهای اضطراری در ساختار آگاهی سازمان مجاهدین خلق وجود نداشت. به عبارت دیگر، معمار و طراح اولیه آن چنان اطمینانی به بروز نکردن هرگونه خطر درون زای و درون جوش در سازمان داشته که حتی به فکرش نرسیده که برای موقع ضروری، دسترسی به فضای باز تعبیه کند.” (۸)
خودمقدس پنداری مجاهدین خلق
در سازمانهایی که ایدئولوژی الهام دهنده مبارزه آنها از خارج سازمان میآید، ایمان اعضا با ایدئولوژی گره میخورد و این ایدئولوژی است که با روایتهای مختلف خویش یک انقلابی را به ایثار و فداکاری ازیک طرف و به خشونت انقلابی از طرف دیگر میکشاند. در این نمونههای تیپیک، ایمان و امید اعضا به پیروزی نهایی و رستگاری عمومی نه با سازمان بلکه به ایدئولوژی آنها وابسته است. اما در سازمان مجاهدین خلق، خود سازمان تجلی تقدس و آرمان و ایدئولوژی بود.
رابطه عضو سازمان با آرمان انقلابی، مشابه رابطه فرد کاتولیک با ایمان مسیحی بود. هیچ کاتولیک مؤمنی تصور رابطه مستقیم و خارج از کلیسا را با خداوند در تصور نمیآورد. عضو سازمان مجاهدین نیز رابطهای به همین شکل با آرمان انقلابی اش داشت و تصور اینکه میتوان آرمان انقلابی را از سازمان جدا کرد، همان قدر برای او مشکل بود که برای یک مؤمن کاتولیک تفکیک ایمان مسیحی و ارتباط او با خداوند مستقل از کلیسا. (۹)
احمدرضا کریمی، از دیگر اعضای این سازمان، درباره انحراف و تبدیل شدن آنها به فرقه میگوید:”همه چیز باید بسته میبود و از دایره خودشان بیرون نمیرفت. همه جریانهای دیگر دشمن شمرده میشدند. در زمان حنیفنژاد از مخالفان به عنوان کسانی که سد راه تکامل هستند، یاد میکردند. این امر قابل انطباق با خیلی افراد و گروهها بود.
محمد حیاتی، از اعضای سازمان، میگفت که شما باید مغز خود را به دست من بدهید که پیچ و مهرههای آن را هر کجا لازم شد، سفت یا شل کنم و شما صلاحیت سخن گفتن را در رابطه با مرکزیت و رهبری و کلیت سازمان ندارید. همچنین عمدهترین اصل در سازمان نسبت به دیگری، حذف و ترور بود، به خصوص که اگر در داخل خودشان بود.” (۱۰)
مروری بر روند سازمان مجاهدین خلق از زمان تأسیس تاکنون نشان میدهد که مؤسسان اولیه و سپس رهبران بعدی این سازمان را به گونهای اراده میکردند که در عمل به فرقه تبدیل شد. تبدیل شدن اعضای سازمان به فرقه سبب شد تا در عمل آنها به مهرههای بی اداره رهبران مجاهدین خلق تبدیل شوند و بدون درنظرگرفتن معیارهای اخلاقی و دینی، خودشان را به انجام هر جنایتی مانند ترور اعضای بریده و سوزاندن آنها مجاز کنند.
منابع:
۱- آماندا مونتل، “زبان فرقهای چیست؟”، ترجمه محمدابراهیم باسط، ترجمان علوم انسانی، شماره ۲۱، زمستان ۱۴۰۰، ص ۳۰.
۲- آماندا مونتل، همان ص ۳۱.
۳- محمود طاهرزاده (فیروز)، “یک پیشوای بلامنازع بود”، فصلنامه سیاست نامه، ش ۱۳ (زمستان ۱۳۹۸)، ص ۳۱۳.
۴- محمد محمدی (گرگانی)، “خاطرات و تأملات در زندان شاه”، تهران، نشر نی، ۱۳۹۶، ص ۴۱۲.
۵- عباس علی قلی طایفه و احسان کیانی. “نهضت آزادی ایران از تأسیس تا انشعاب”، تهران، صمدیه، ۱۳۹۵، ص ۲۷۵.
۶- محسن نجات حسینی، “بر فراز خلیج فارس”، تهران، نشر نی، ۱۳۹۰، صص ۵۶ و ۵۷.
۷- احمد احمد (به کوشش محسن کاظمی)، “خاطرات احمد احمد” تهران، انتشارات سوره مهر، چ چهاردهم، ۱۳۸۹، ص ۳۳۳.
۸- بهمن بازرگانی، “گفت و گوها، خاطرات و مقالات تحلیلی درباره سازمان مجاهدین خلق، جنبش چپ و انقلاب اسلامی”، به کوشش امیرهوشنگ افتخاری راد، تهران، نشر نی، ۱۳۹۸، ص ۱۳۵.
۹- بهمن بازرگانی، همان، ص ۱۳۶.
۱۰- احمدرضا کریمی، “رجوی بیش از حنیف به اسماعیلیه شبیه است”، فصلنامه سیاست نامه، ش ۱۳ (زمستان ۱۳۹۸)، صص ۲۹۵ و ۲۹۶.”
نوشته سید محسن موسوی زاده – روزنامه نگار
شهر آرا نیوز