خاطره ای تلخ با سرانجامی شیرین – قسمت اول

در گرماگرم تهاجمات ارتش و نیروی هوایی آمریکا و متحدینش برای سرنگونی رژیم صدام، بخشی از نیروهای مجاهدین خلق (موسوم به ارتش آزادیبخش، ارتشی که هیچگاه آزادی نبخشید بلکه منادی اختناق بود.) که در قرارگاه جلولا مستقر بودیم بعلت ترس از بمباران توسط هواپیماهای آمریکایی قرارگاه را ترک کردیم و در مناطق اطراف شهر جلولا به صورت پراکنده مستقر شدیم. چند روزی را در پراکندگی گذراندیم و هر روز تهاجمات هواپیماهای آمریکا شدیدتر و نزدیک تر میشد.

تکلیف مجاهدین و نیروهای به اصطلاح ارتش آزادیبخش روشن نبود. فرماندهان نیز خودشان را باخته بودند و تقریبا بلاتکلیف روز و شب را در این بیابان ها سپری میکردیم.

حضور نیروهای ارتش به اصطلاح آزادیبخش با تجهیزات نظامی و تانک و توپ برای هواپیماهای آمریکایی به هدف تبدیل شده بود و گاهی به اطراف و نزدیک ما نیز تهاجماتی صورت میگرفت و بمباران هایی انجام میشد اما به علت پراکندگی و اینکه هنوز به هدف قطعی برای آنها تبدیل نشده بودیم، تلفات چندانی نداشتیم اگرچه چندین بار اطرافمان بمباران شد و همواره ما سنگرنشین بودیم .

در همین ایام، یک  بعد از ظهری نزدیک به گرگ و میش هوا بود که همه را صدا زدند و قرار بود برای پیام مسعود در دره ای تجمع کنیم ( پیام رهبری ). جمع شدیم و پیام رجوی توسط فرمانده محور که اگر اشتباه نکنم ژیلا دیهیم بود قرائت شد و همه بدون توجه به متن و موضوع پیام با صوت و کف عکس العمل نشان دادند اگرچه پیدا بود که سراسر متناقض هستند.

بخش های مهم پیام رجوی را شرح می دهم. بعد از بزرگنمایی ارتش آزادیبخش و باد کردن بادکنک ها و گذاشتن هندوانه های غرور آفرین در زیر بغل رزمندگان و مجاهدان که از تکرار و بیان آن خودداری میکنم. اصل موضوع به قرار زیر بود:

تهاجمات نیروهای ائتلاف آمریکا از هوا و زمین برای سرنگونی صاحب خانه ادامه دارد و هر روز شدت بیشتری میگیرد.
در این شرایط وظیفه ما حمایت تمام عیار از صاحب خانه است و به هیچ وجه اجازه نمیدهیم صاحب خانه را سرنگون کنند و از آن حمایت میکنیم.

ما از طریق برادر بهنام ( محمد سید المحدثین مسئول روابط بین الملل مجاهدین ) با وزیر دفاع آمریکا و انگلیس تماس گرفته ایم و موقعیت تمام قرارگاهایمان را داده ایم و گفته ایم که ما را هدف قرار ندهند ( اگر چه خیلی اطمینان نداریم ).

اما اگر قرارگاه هایمان بخصوص قرارگاه اشرف هدف قرار گرفت ما نیز با تمام قوا به سمت ایران حرکت میکنیم و من در پیشاپیش همه نیروها پرچم سرخ حسینی را در دست میگیرم و میرویم بسوی میهن برای سرنگونی !! و اگر آمریکا مانع شد و از ما سوال کرد کجا میروید ؟ به او میگویی : mr we want to go home ما میخواهیم به خانه مان برویم .!!

به چند نکته در این پیام دقت فرمایید:
اولا: این همان سازمان مجاهدین است که مبارزه با امپریالیسم را سرلوحه کار خود قرار داده بود و تا به حال بطور علنی به پادو آمریکا تبدیل نشده بود اما از طریق برادر بهنامشان با وزیر دفاع آمریکا و انگلیس ارتباط برقرار نموده است .
ثانیا: اگر آمریکا بخواهد صدام را سرنگون نماید ما از صاحب خانه دفاع خواهیم کرد!
ثالثا: به مرزهای کشورمان حمله میکنیم برای سرنگونی و من پیشاپیش همه نیروها پرچم سرخ حسینی را در دست میگیرم !!
از سایر حاشیه های پیام صرف نظر میکنم ، پیام تمام شد و تا حدودی تکلیف روشن شد و بقول مسعود رینگو تکلیف رزمندگان ارتش آزادی روشن شد اما !!!

در این میان تعدادی که حقیقتا معتقد و سرسپرده بودند با این پیام دوپینگ شدند و سرمست آماده سرنگونی شدند و از خمودگی و پژمردگی درآمدند .

عده ای دیگر نیز که برخی از سرکردگان و کادرهای قدیمی سازمان را شامل میشد سراپا دچار تناقض و بهم ریختگی روحی شدند که هماهنگی با وزارت دفاع آمریکا و انگلیس چرا ؟

حمایت از صدام چرا ؟

خلاصه دیری نپایید که بمباران ها هر روز و ساعت شدت بیشتری پیدا کرد، هواپیماها بالای سر یگانهای ما مانور می دادند و گاهی هم بمباران میکردند اما به پدافند دستور داده بودند که شلیک نکنید و بگذارید تا فقط پدافند عراق با آنها درگیر شود تا هواپیماها بسمت آنها بروند و ما را هدف قرار ندهند .

البته گاهی فرماندهان از قول پدافند عراق نقل میکردند که بشدت از مجاهدین گله مند هستند که چرا سالها از صدام حمایت گرفتند اما حالا جبهه را خالی کردند و در درگیری با آمریکا از آنها حمایت نمی کنند.

در مواردی هم پدافند عراقی با شلیک های حرفه ای و تاکتیکی از سر لج پایگاههای ما را به هواپیماهای آمریکا نشان میداد .
تقریبا هفته ای از پیام رجوی نگذشته بود که تهاجمات هوایی آمریکا به اوج خودش رسید . قرارگاههای جلولا ، منصوری (فیلق) قرارگاه اشرف بمباران شدند و مجاهدین و رجوی حسابی وارفته و هیچ آثاری از وفای به عهد و عمل به قولهای داده شده در پیامش نبود و همه بیش از هر زمان دیگر متناقض و منتظر بودند!

تقریبا همه مقرهای استقرار نیروها و محورها در منطقه جلولا و منصوریه و مندلی و… برای آمریکایی ها لو رفته بود و در معرض تهدید بودیم و گاها مورد تهاجم نیز قرار میگرفتیم اما هنوز تلفات جدی و سنگین نداشتیم .

دستور حرکت بسمت مرز داده شد و تا حدودی نیروها پذیرفته بودند که اگرچه مسعود در پیامش گفت از صاحب خانه حمایت میکنیم و اجازه نمیدهیم آمریکا او را سرنگون کند و به این قولش وفا نکرد اما در مورد قول و پیام بعدی که گفت اگر قرارگاههای ما بخصوص اشرف را زدند ما به سمت ایران برای سرنگونی حرکت میکنیم، الان دارد عملی میشود .

حال اوضاع و احوال درونی، انگیزه و اعتقادات درونی افراد در خصوص این تصمیم که چقدر و چند درصد آماده و مشتاق حمله به ایران برای سرنگونی هستند، چقدر به سرنگونی با این کمیت نیرو اعتقاد دارند، آیا واقعا رجوی در پیشاپیش نیروها قرار میگیرد و داستان شعار و ادعای دردست گرفتن پرچم سرخ حسینی چقدر به واقعیت نزدیک است و…. را به مطلب دیگر و زمان دیگر موکول میکنیم .

همه نیروها مقرهای قبلی را شبانه رها کردند و زیر بمباران شدید آمریکا بسمت مرزهای خانقین حرکت کردیم. اما شدت درگیری و بی برنامگی فرماندهان مجاهدین خلق طوری بود که تنها موفق شدیم با تعدادی تلفات و بمباران و حتی فرار چند نفر از نیروها ، در دره عمیقی که بستر رودخانه فصلی بود مستقر شویم .

ادامه دارد…

علی مرادی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا