نامه عباس پورجاویدی به برادرش محمد رضا پورجاویدی در کمپ آلبانی

محمد رضا جان سلام. حالت چطور است؟

سالهاست که همدیگر را ندیده ایم. این سومین نامه ای است که برایت ارسال می کنم. نمی دانم می توانی نامه های مرا بخوانی یا خیر؟ کم و بیش از شرایط بسته ی درون کمپی که در آن زندگی می کنی خبر دارم. اما خب دسترسی دیگری که به تو ندارم. پس  برایت چند خطی نامه می نویسم به این امید که شاید از راهی بتوانی نامه ها را ببینی. شاید هم یکی از دوستانت نامه ام را ببیند و به تو خبر بدهد.

می خواهم بدانی که تک تک ما اعضای خانواده ات هنوز چشم انتظار تو هستیم. مدام نگرانت هستیم و منتظریم که از تو خبری بشود. با ما تماس بگیری و یا بهتر از همه این که خبر جدایی ات را به ما بدهی.

برادر با تو حرفها دارم. فاصله زیادی با هم داریم. دوست دارم از نزدیک ببینمت. اما چه کنم که این امکان وجود ندارد. من می خواهم بدانم واقعاً شما در آن کمپ چکار می کنید؟ چرا به شما اجازه نمی دهند با خانواده هایتان تماس بگیرید؟! جایی که شما زندگی می کنید فراتر از یک زندان است. در جامعه معمولی کسانی که در زندان بسر می برند حق تماس با خانواده خود را دارند . اما روح و جسم شما را در کمپ از شما گرفته اند. انسانی که در کنار خانواده اش نباشد زندگی برایش بی ارزش می شود. خواهش می کنم خودت را نجات بده. بیرون بیا و آزاد زندگی کن.

به امید آن روز
برادرت عباس

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا