گرگها رام شدنی نیستند

مقاله ای از آقای رحمان کریمی عضو شورای مجاهدین تحت عنوان “ گرگها رام شدنی نیستند ” در سایت اصلی مجاهدین به تاریخ 4 اسفند منعکس شده است.

 گرگ و روباه، هم رام می شوند و هم رام می کنند، همین مسئول تشکیلاتی آقای رحمان کریمی را ملاحظه فرمایید که در عین حالی که ممزوجی از اصفات گرگ و روباه را تواما دارد ولی تحت نظارت مربی خود در بغداد، چنان رام شده بود که به دستور او شکار می رفت و خون ِصید را برای مربی خود هدیه می آورد.آقای کریمی واقعیتی را در باره گرگها عنوان داشته اند مبنی براینکه شیر و ببر و خرس؛ رام می شوند و در سیرکها به نمایش در می آیند ولی هیچگاه گرگی را ندیده ایم که رام شده باشد و این را از خصلت بارز تمامی گرگها عنوان داشته اند که هیچگاه رام نمی شوند و درنده خوئی خود را ترک نمی کنند.

شیر و ببرو خرس نیز تحت امر یک مربی، رام می گردند و بعد از نمایش مجددا به قفس بازگردانده می شوند تا مردم از درنده خوئی آنها در امان باشند، مربی نیز در تمامی مراحل نمایش تلاش می کند تا حیوان را آرام نگه دارد و جانب احتیاط را از دست نمی دهد چون می داند که درباره صفت درنده خوئی حیوان، نباید دچار اشتباه محاسبه گردید.

اما اینکه تاکنون گرگی را به محیط سیرک نیاورده اند و هیچ مربی تاکنون نتوانسته است روی گرگ به عنوان یک سرمایه برای نمایش خود هزینه نماید، درست است ولی این موضوع در باره گرگ صفت ها صادق نیست ؛ به عنوان مثال، همین مسئول تشکیلاتی آقای رحمان کریمی را ملاحظه فرمایید که در عین حالی که ممزوجی از اصفات گرگ و روباه را تواما دارد ولی تحت نظارت مربی خود در بغداد، چنان رام شده بود که به دستور او شکار می رفت و خون ِصید را برای مربی خود هدیه می آورد.

گرگ و روباه، هم رام می شوند و هم رام می کنند، همین گرگی که برای ارباب و مربی خود به شکار می رفت تا تکه استخوانی را نصیب خود نماید، قلعه ای ساخت تا گرگهایی را تحت امر خویش رام نموده و از آنها بهره ببرد.

جناب آقای کریمی مشکل شما آن است که در قلعه گرگها به عنوان معترض و حتی یک منتقد ساده هم وارد نشده اید تا متوجه گردید که گرگها بدون دریافت همان تکه استخوان هم رام می شوند!

نگارنده این نوشته که معترض به برخوردهای توهین آمیز در جریان یک نشست در همان مراد شهر مورد نظر جنابعالی (پادگان اشرف) بود (تـُف باران یک منتقد = سنگسار) توسط گرگی بنام اسدالله مثنی (معروف به گشتاپو) شکنجه شد، آنقدری که دلم برای مثنی می سوخت، بر دردهای ناشی از شکنجه ناله نمی کردم.

این آقا، مثل بسیاری دیگر برای رسیدن به یک آرمان شهر(جامعه بی طبقه توحیدی ) وارد دستگاه مجاهدین شده بود که تحت تعالیم آقای رجوی به گرگی کم نظیر تبدیل گردید و در ادامه همین آموزشهای ایدئولوژیک، عقل خود را واگذار نمود و رام گردید و به یک شکنجه گر تکامل یافته ارتقاء پیدا نمود.

با اینحال بازهم اگر شکی دارید که گرگ ؛ دست آموز می شود، می توانید در اورسورواز سراغ آقای ابوالقاسم رضائی ( حبیب) را بگیرید!

داود – لندن – تهران

منبع

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا