حکومت بر مغزها با نگهداری اجباری عکس های رجوی

این که بگویم، هرکس در کمد، خودرو و یا زرهی اش اگر عکس مسعود و مریم را نصب نمی کرد، مجازات می شد، ادعای درستی نیست.
روز اول که به پذیرش ارتش وارد شدم، به هر اتاقی که وارد می شدم یک عکس قاب شده بزرگ از مریم و مسعود در بالاترین سمت اتاق نصب بود. هر کس یک کمد فلزی داشت که تنها دارائی شخصی او محسوب می شد. روی درب کمد ها هم این عکس ها و عکس های دیگر نصب بود. هرروز هم مجبور می شدیم در صبحگاه از جلوی عکس های بزرگ این دو رهبر، رژه برویم و سرود بخوانیم.
در کلاس های حفظ سرودهای سازمان هم باید ساعت ها جلوی عکس این رهبرها، با خیره شدن به عکس، سرودهای سازمانی را حفظ می کردیم.
آنروزها علت اصلی نصب این همه عکس به درستی برایم روشن نبود.
اما شنیده بودم: هروقت تصاویر تبلیغ شده رهبران در اماکن عمومی بزرگتر از اندازه تمبر پستی شود، خطر دیکتاتوری حتمی است.
استبداد، استبداد است. گاهی رنگ قداست و مذهبی می گیرد، گاهی رنگی دیگر! باید با همه نوع استبداد و بازتولید آن ها مقابله کرد.
بزرگترین اشتباهی که میتوانیم انجام دهیم این است که به آدمها اجازه دهیم طولانی‌تر از آنچه که لیاقتشان است در زندگیمان بمانند. ما در سازمان مجبورمی شدیم در چنبره بی لیاقتانی باشیم که نمی خواستیم.
وقتی فرصتی پیش می آید، باید حرف زد، سکوت ما تنها بر عمر فرقه رجوی خواهد افزود. در فرقه رجوی، مسعود تمام تلاش خود را می کرد که اعضاء را به زور هدایت کند. اما غافل از اینکه این امر دوامی نخواهد داشت.
عکس ها این تفکر را همواره القاء می کند که ما رهبری داریم که به جای همه ما فکر می کند و نیازی به تفکر ما نیست.
نتیجه داشتن رهبری مستبد، راه بردن به دیکتاتوری است. در سازمان اتفاقی نبود که مسئولین دم به دقیقه عکس مسعود و مریم را به زیردستان خود هدیه ندهند.

گردنبند و رقص رهایی در فرقه رجوی!

در مراسم رقص رهایی تک تک زنان در کنار مسعود رجوی روی مبل نشسته و مسعود برایشان خطبۀ عقد خوانده و یک گردنبند طلا را بر گردن آنها می آویخت.

مغز برای به خاطر سپاری عظمت و جلال و زیبایی(و گاهی هم البته رعب و وحشت و ترس) از شخص رهبرنیاز به تصویر دارد. تصویر است که در ذهن به یک ایده متصل می شود و حضور آن را تثبیت می کند.
تصویر می تواند مستقیما القا کننده ی مطلبی خاص باشد و یا چیزی را که قبلا در مغز فرو رفته و بیم فراموشی آن می رود دوباره زنده نماید..
در قدیم افرادی برای آنکه خدا رو هیچ وقت فراموش نکنند مجمسه ای را در خانه قرار می دادند تا تصویری از جانب خدا باشد و آنرا” بت” می نامیدند. همان گونه که از دیرباز فرقه رجوی، سعی در بت سازی مسعود و مریم داشته ودارد.
این تاثیر نمی دانم چرا بوجود میاد و علت روانشناختیش چیست؟ ولی وجود عکس و نام رهبران و لیدرها در همه جا، تقریبا در مدت زمان طولانی اثر مشابهی در جامعه دارد. به طوری که افراد فراموش می کنند که رهبر نیز انسانی مثل آنهاست. بلکه باور خاصی را که آن رهبر طلب می کند(مثل دانایی یا شکست ناپذیری یا ترس و غیره)، به طور اغراق آمیزی می پذیرند و سرانجام حکومت بر مغز ها آغاز می شود.
گاهی این تصویر به قدری قدرتمند عمل می کند که بازخورد به وجود می آورد. یعنی خود رهبرهم باورش می شود که به طور ماورایی، دانا یا شکست ناپذیر و یا ترسناک است… مثل مسعود رجوی و مریم عضدانلو.
اما راه کار چیست؟ همیشه دمکراسی از دل کار گروهی بدست می آید. باید در همه جا با مظاهر دیکتاتوری مبارزه کرد. باید عقل و شعور و منطق بر مغزها حکمرانی کند نه بت پرستی. اگر رجوی تا به امروز توانسته با شستشوی مغزی، تشکیلات را سرپا نگه دارد. تنها به خاطر سکوت اعضاء در مقابل شگردهای مغزشوئی اوست، به یاد داشته باشیم: دنیا پر از پلیدی است، نه به خاطر وجود آدمهای بد، به خاطر سکوت آدمهای خوب…
فرید

خروج از نسخه موبایل