درد دل خواهر دردمند در سالگرد عروج ملکوتی مادر

به نام مادر، به یاد مادر و برای مادر
سلام به داداشی غریب و تنهام . خوبی عزیزم از ته قلبم برای داداشی عزیزم آرزوی سلامتی می کنم وفرج گشایش در زندگیت.
نمیدانم حال و روزت چگونه است نه جواب نامه هام رو میدهی و نه تماس باهام میگیری .
حالم اصلا خوش نیست . این روزا و شبها حس غریبی دارم . یه حس تنهایی شدید وبی کس بودن مخصوصا امشب هوای دلم اصلا خوب نیست .
امشب جنس حرف هام با نامه هایی که برایت از حس و حالم می نوشتم متفاوت است…

یه جورایی ازجنس غم ، بوی دلتنگی ، دلتنگ برای خنده ها و گریه هایش ، دلتنگ برای دستان مهربانش ، دلتنگ برای بغل کردنش ، دلتنگ برای دل شوره هاش و حتی برای نفس کشیدنش….
علی جان ‌ نفس کشیدن برایم سنگین است. داداشی گلم امشب دلتنگم. دلتنگ برای کسی که همه وجودش مهربانی بود و ایثار تمام سالهای عمرش….
هیچ وقت لحظه ای برای خودش زندگی نکرد و تمام فکر و ذهنش بچه هاش بودند .
تمام دغدغه زندگی اش آینده ماها بود و سرنوشت تو علی جانم…
دلتنگم علی جان دلتنگ.
وای که اشکام خشک شده دیگه نمیخواد بباره. ایکاش اشکام چون سیل روان می شد تا کمی آرام بگیرم
داداشی امشب شب ۲۵ مرداد ماه شب تلخ جدایی است …
مطمئنم متوجه شدی درمورد چه کسی حرف میزنم و دلم چرا اینقدر بی قراره…
درست متوجه شدی برادرجانم ..
چون همه ما چنین حس غریبی دراین موقع از سال داریم شب جدایی ، شب غم بی مادری ..
مادر. آره مادرعلی جان … مادرمادر…
چنین شبی مادرازمیان ما پرکشید و رفت و چه ناگهانی ما را ترک کرد و چه داغی بردل تک تک ما گذاشت…
البته مادرتنها نبود خاله راضیه ، دخترخاله حوری ومحمدآقا دریک سانحه تصادف باهم ازمیان ما رفتند و رخ در خاک کشیدند..
چقدردرناک بود چه داغی برسینه ما گذاشته شد ..

بهترین عزیزانمان رو ازدست دادیم …خدایا به دادم برس … دارم ازقصه پرغصه خودم خفه میشم .
امشب نفسم بالا نمیاد.. احساس خفگی میکنم .
مخصوصا وقتی یاد دلتنگی ها و زجه کشیدناش برای تو می افتم..
چقدر بیقراری میکرد .. چه شبها که فریاد کنان ازخواب می پرید وهراسان به سمت حیاط می دوید. علی جان علی جان میکرد و همش چشم براه ومنتظر آمدنت بود که برگردی و تو رو در آغوش بگیرد…
برایت به خواستگاری برود …چه آرزوهایی داشت که همه رو تحقق یافته ندید و با خودش در سفر به نزد خدا برد….
علی جان دارم درشب عروج ملکوتی مادر با تو درد دل میکنم برادر نازنینم…
حواست هست علی جان… خواهر کوچکت رو دریاب که دارم خفه میشم عزیزتر از جانم
مادر تمام سالها چشم براه بود و انتظارکشید و فقط غصه خورد غصه خورد و دگرهیچ ..
دست به دعا داشت ازاین امامزاده به اون امامزاده..
الله اکبر. لاحوله ولا قوت الله بالله ….
مادرجون همیشه درانتظارت بود که برگردی
علی جان برای مادرمون بهترین غذا ، بهترین کادو وبهترین سوغاتی هیچ لذت ومعنایی نداشت …
همیشه درنگاهش یه نگرانی موج میزد و دنبال کسی میگشت..
الهی واسه دلت بمیرم مادر خیلی برایش سخت گذشت این سالها بدون تو عزیز دل برادر نازنینم …
میخواهم بگویم بدون توچقدربهش سخت گذشته است علی جان
مادرمون همیشه بی قرار وچشم براهت بود وحالا دیگرکنارمون نیست وجایش خیلی خالی ودلمان برایش تنگ شده…
فردا به مناسبت یادبود با یه شاخه گل سرمزارش میرویم وبرای شادی روحش الرحمان میخوانیم.
اما داداشی درسته مادرمون رو ازدست دادیم اما پدرکه حالا پیرشده و بیمار است مثل مادر منتظر و چشم براه تو هستش و آرزوی دیدار تو را دارد ناامیدش نکن …. خواهش دارم به خودت بیا …
خدا نکند دیرشود و روزی برسد که پدرهم درانتظارتوبماند …..
پدرتنها آرزویش دیدن وبغل کردن توهستش …
متتظرش نذارعزیزم . منتظرش نذار…
دل همه ما را با آمدنت شادکن ….
منتظرت هستیم تا توبرگردی عزیزدل خواهر .
شماره تلفن خودمودوباره برات مینویسم حتما برام زنگ بزن ..
منتظر تماست هستم برادرگلم
09112842282
09031327526
***

خدایا شکرت خدایا هزارباره شکرت
نمازشکربجا می آورم وتا عمردارم شکرگزارتم خدا
هزاران بارتشکرازنازنین برادرم علی قلیزاده
علی جان علی جانم فدات بشم الهی …
دیشب شب عروج ملکوتی مادرجون برات نامه نوشتم وازاعماق قلبم درد دل کردم
الان اجابت شد وعکس تورا درسایت رجوی دیدم و دیوانه ات شدم عشقم …
به همه فک وفامیل ارسال کردم خاصه خواهرا و برادرا و بابا
الهی برات بمیرم علی جان
وای که مادر در سالگردش چه هدیه ای به ما داد . چه گران بها
عکس علی ما بعد 35 سال دوری و بی خبری…

قربونت برم عزیزدلم . قربون خدا برم که به دلت انداخته امشب که به فکر ما بیفتی . بازم شکرکه نامه هامونو بی جواب نذاشتی علی جان
بازم باهات ارتباط برقرارمیکنیم و نامه میدم …
ولی خواهش دارم علی جان دل خواهرکوچیکت رو نشکن
یه تماس با من بگیر قربونت عزیزدلم …
با عشق منتظرتماس وشنیدن صدای مهربانانه توهستم علی جان
عشقت زهرا

خروج از نسخه موبایل