در شهریور ماه سال جاری مطلبی تحت عنوان " چهار دهه انحراف " در سایت کانون آوا منتشر شد که دارای نکات جالبی بود و اکنون مایلم از زوایای دیگری نیز به این موضوع انحراف برخورد نمایم
وقتی به انحرافات سازمان مجاهدین در طی چهل سال گذشته نگاه می کنیم به چند مورد واضح و آشکار می رسیم که می توان به سه مجموع زیر اشاره کرد:
اگر در بدو تاسیس این فرقه ملی گرایی ــ اسلام گرایی و چپ گرایی مبنای اصلی ایدئولوژی آنان بود اکنون بعد از گذشت سالها از آن انگیزه ها جز دیکتاتوری رجوی چیزی باقی نمانده.
ملی گرایی آنان با استقرارشان در عراق و اقدام نظامی علیه هم میهنان خود از خاک دشمنی که در حال جنگ با کشور ایران بودرنگ باخت.
چپ گرایی آنان با فاصله گرفتن از سوسیالیسم و همکاری با سرویسهای جاسوسی غرب بی معنا شده و اسلام گرایی با وقوع آنچه انقلاب نوین ایدئولوِژیک در سال 1364 نام داشت بی حیثیت شد، انقلاب نوین ایدئولژیک از آن جهت با تغییر ایدئولژیک در ده سال پیشتر از آن قابل مقایسه است که این انقلاب نام دیگر ازدواج مسعود رجوی و مریم عضدانلو بود و اصل ماجرا در سال 1363 رخ داده آن دو در این روز سندی را امضاء کردند و بیانیه ای به این شرح نوشتند:
در مسیر خدا و خلق و با اختیار و رضای خاطر ضرورت ایدئولژیک و تشکیلاتی و مشیت انقلاب نوین مردم ایران….. سلسله مراتب شرع محمدی تصمیم بر ازدواج گرفتیم.
وقتی به تاریخچه ازدواج های فرقه نگاه می کنیم هیچگاه چنین اردواجی به وقوع نپیوسته بود و رجوی غلو این موضوع یک تجدید نظر طلبی در امتداد مناسبات تاریخی مجاهدین انجام داد که وی را ناگزیر کرد برای زدودن قصور تضاد با سنت های سازمان یا عبارتی غلو آمیز اما ظاهرا مترقیانه به گذشته بپیوندد.
مجاهدین که از آغاز میان مبارزه سیاسی و زندگی زناشویی در تناقص و تضاد به سر می بردند گاهی ازدواج را در امر مبارزه اصول می دانستند و گاهی ازدواج را مانع مبارزه قلمداد کردند. با حضور زنان در خانه های تیمی، توجه به هویت جنسی آنها و تجلیل از نقش زنان در مبارزه سیاسی یکی از محورهای اصلی مجاهدین در سالهای فعالیت بود.
مسعود رجوی هم که از آغاز با ازدواج موافق بود همین صورت بندی را ادامه داد و در سال 76 نیز با دستور طلاق ایدئولوژیک به کلیه اعضای متاهل سازمان آنان را به خلاف میل خود به سنت اولیه مجاهدین باز گرداندند.
اما خود رجوی اولین بار بعد از آزادی از زندان در تیر ماه 58 با اشرف ربیعی ازدواج کرد. اشرف ربیعی در 19 بهمن سال 60 در ایران کشته شد و در حالی که مسعود رجوی از کشور گریخته بود و در مهر ماه سال 1361 با دختر هیجده ساله ابولحسن بنی صدر ازدواج کرد که به گفته خود وی حرکتی سیاسی برای ائتلاف با بنی صدر بود و دیری نپایید که که این امر در سال 1363 در اطلاعیه ای رسمی در پاریس به جدایی کشیده شد و باز مدتی نگذشت که با همسر ابریشم چی " مریم قجر عضدانلو " سومین ازدواج را انجام داد.
وقتی به ازوداجهای رجوی نگاه کنیم نمادی از فردیت غیر قابل کنترل او در مقام رهبری این جریان دیده می شود.
اگر در آغاز بنیان گذاران به نام حنیف نژاد ــ سعید محسن ــ بدیع زادگان شناخته می شدند که به تدریج از شهرام و بهرام آرام سردر آوردند و در فاز سیاسی به رجوی و خیابانی نزول کرد و در سال 1364 می بینیم که با تصرف رجوی در حوزه خصوصی و ارتقاء مریم رجوی تنها رجوی ها حکومت به این فرقه را شروع کردند
مریم قجرعضدانلو نه تنها شوهر خود را تعویض کرد بلکه نام خود را از عضدانلو به رجوی تغییر داد تا ثابت کند هر مجاهدی که به رهبری مسعود گرویده به طور ایدئولوژیک یک رجوی است.
رجوی ابتدا مریم را همردیف خود خواند پس از آن حذف دو موضوع را در دستور کار قرار داد، اول حذف فردیت چرا که همه در خود برتری به نام مسعود رجوی ادغام شده بودند و بتدریج تمام کسانی که در زمره مجاهدین اولیه بشمار می رفتند همانند علی زرکش و امثالهم حذف شدند.
با دادن پست و مقام به زنان در نقش فرماندهی و برای فرار به جلو مجبور شد برای جبران زن ستیزی تاریخی و در امتداد تساوی طلبی افراطی زن و مرد در تشکیلات، زنان را به حاکمیت بی اختیار این فرقه تبدیل کرده و بی اختیار از آن رو که همه خود را یک رجوی می دانستند و مسعود در مقام رئیس فرقه مورد تکریم همه قرار گرفت.
به عنوان نمونه جمله ای از مریم رجوی را می توان مثال آورد که او در ستایش مسعود رجوی می گوید:
" من هم مثل سایر خواهران و برادرانم به وسیله خود مسعود رجوی متولد شدم، هر مجاهدی که به رهبری مسعود رجوی گروید بطور ایدئولژیک یک رجوی است."
این فرقه به تقلید از سازمان آزادیبخش فلسطین خود را سازمان آزادیبخش ایران نامیده تا شاید برای آمریکا خوش بو باشد آما امریکا هنوز داغ کشته شدن چند امریکایی بدست این فرقه را در دل داشت و رجوی سرنوشتش به سرنوشت صدام گره خورده بود.
مذاکرات خائنانه و شگفت انگیزش آنقدر رسوائی به جای گذاشت که اکنون بر هیچ کس پوشیده نیست با سقوط صدام کمر این فرقه نیز که یک زمانی برای آزادی ایران تاسئیس شده بود شکست و به افول کشانده شد و به عنوان جریانی مزدور و باقی مانده از دشمن تمامیت ارضی ایران بدست نیروهای چند ملیتی افتاده است.
رجوی پس از سقوط اربابش سید الرئیس هنوز دیده نشده است هرچه هست یک شعارو یک ادعا است اما سایه رجوی بر ویرانه ای از چهل سال شور بی حاصل سنگینی می کند.
سوالی که در پایان مطرح است ایا اغراق مجاهدین تنها ریشه در فرصت طلبی ها و اشتباهات تقی شهرام و مسعود رجوی داشت؟
چه کسی انکار می کند که راه حنیف نژاد نمی توانست جز به راه شهرام و رجوی ختم شود.
بدین ترتیب نه تنها در زمان حاضر که در طول تاریخ چهل ساله این فرقه نه با یک رجوی که با چند رجوی روبرو می شویم،.رجوی های پنهان و آشکار، انحراف مجاهدین یک انحراف ده یا بیست ساله نیست بلکه انحرافی چهل ساله می باشد.
مهندس خسرو جانثاران، نهم مارس 2007