خاطرات محمود دشتستانی از فضای حاکم بر کمپ اشرف بعد از فروغ جاویدان

من محمود دشتستانی، از اسرای پیوسته به فرقه رجوی از اردوگاه های اسیران ایرانی در عراق هستم و چهارشنبه 23 خرداد 68 ساعت 3 بعد از ظهر وارد اردوگاه اشرف شدم. یعنی تقریبا 10 ماه پس از عملیات فروغ جاویدان .

نکته قابل توجه در جمع تشکیلات مجاهدین، تفاوت آنچه در تلویزیون آنها دیده بودیم با واقعیتی بود که پس از گذشت 10 ماه ازعملیات فروغ جاویدان داخل اشرف می دیدیم. و آن خالی بودن اشرف بود. ما پس از 4 روز برای کار جمعی به یکی از انبارها در انتهای خیابان 400 رفتیم. وظیفه ما چیدن انبارها و نظافت و تفکیک وسایل و تجهیزات پس از عملیات بود.

در همان ابتدای ورودم به اشرف در بین کسانیکه قدیمی بودند و درعملیات شرکت داشتند دوستانی پیدا کردم که از همان موقع به من گفتند تا چند وقتی میهمان هستند و قصد رفتن به اروپا را دارند . ما با هم در انبار کار میکردیم. کارمان تفکیک لباسها و وسایل نظامی از کوله هایی بود که از خاک روی شان و کثیف بودنشان مشخص بود استفاده شده هستند. یکی از دوستان قدیمی بنام سعید گفت که اینها مربوط به بچه هایی هستند که از عملیات فروغ جاویدان برنگشتند. با دیدن کوهی از کوله ها، مات و مبهوت مانده بودم و نکته ای که بیشتر ذهنم را مشغول کرد این بود که هنگام خالی کردن کوله ها، لباسهای اطو کرده و بعضا پوتینهای نو و یا واکس خورده دیده می شد. 10 ماه از عملیات می گذشت و من بخود گفتم چرا در این 10 ماه این تصفیه را انجام ندادند؟ بهرحال هر روز کار ما همین انبار بود تا اینکه از سعید سوال کردم و سوالم این بود که در صحنه نبرد این لباسها و پوتینهای نو برای چه بوده؟

او گفت برای یک رژه رویایی در تهران برده بودیم که در مقابل خلق قهرمان رژه پیروزی را در میدان آزادی اجرا کنیم. گفتم چرا میگویی رویایی؟ گفت خودت متوجه میشوی. یکی از مسئولین به نام فاطمه طهوری (زرین) که فرمانده لشکر ما بود برایمان نشستی گذاشت و بعد از خیر مقدم به ما گفت که برادر مسعود خیلی برای شما تلاش کرده تا از سیم خاردارهای اسارت جنگ با عراق نجات پیدا کنید و شما باید این رحمت و عطوفت را با ثابت قدمی در راستای رساندنش به تهران جبران کنید و البته که ایشان خیلی سفارش شما را کرده است که کمبودی نداشته باشید. تختها و تجهیزاتتان و سلاحتان حاضر است و امشب تحویل میگیرید و ما الان در آماده باش عملیات نهایی هستیم !

در ذهن من و بسیاری از هم اسارتیها که به اشرف آمده بودیم سوال بود که: مگر عملیات آخری هم وجود دارد؟ پس عملیات فروغ جاویدان که اینقدر راجع به آن میشنویم چه بود؟! خلاصه اینکه همه تجهیزات و سلاحها و لباسهای فرم و اتاقها و تختها مربوط به کسانی بود که یا در عملیات فروغ جاویدان کشته شده بودند یا رفته بودند و یا درآستانه رفتن بودند و در یک کلام ما بیچارگانی بودیم که جای خالی رفتگان را پر کرده بودیم و خودمان خبر نداشتیم. مانند خشابی که خالی میشود و بایستی قطار فشنگها را و خشابهایش را با گلوله های جدید پرکرد!

سوال کردیم که این تعداد که درآسایشگاه بغلی ما هستند چرا میخواهند بروند؟ گفتند که اینها دم فروغی هستند و بدرد ما نمیخورند. در مغز معیوب ما نیامد که اینها کسانی بودند که جانشان را کف دستشان گذاشتند که برای این رهبری کشته شوند و حال به آنها میگویند بدرد نخور! به ذهنمان نزد که وای به حال ما که از اردوگاهی آمده ایم که انگیزه مان از به اشرف آمدن راحت شدن از سیم خاردارهای اسارت بوده. چند روز بعد متوجه شدیم که سالن غذا خلوت شده و بسیاری را از اشرف برده اند. به کجا نمیدانم ولی خودشان گفتند آنها همه پاسپورت داشتند و به کشورهای متبوع خودشان رفته اند .

خلاصه مطلب اینکه ظرف خالی شده تشکیلات که در اثر اشتباهات رهبر فرقه در 3 تا 5 مرداد 67 اتفاق افتاده بود ، با سو استفاده و تطمیع اسیران اردوگاه های صدام که ما بودیم، پر شد. و تشکیلات از هم پاشیده متاثر از عملیات موسوم به فروغ جاویدان را باز سازی کردند و این یک سیاست ضد انسانی و ضد بشری بود که ما در آن هنگام از آن بی اطلاع بودیم .

پس از 2 ماه از ورودمان به اشرف گفتند نشستی هست با حضور شخص رجوی که ما خیلی خوشحال شدیم که بالاخره پاسخ برخی از سوالاتمان را میگیریم. البته نه تنها پاسخی نگرفتیم بلکه هزاران تناقض و سوال برایمان پیش آمد که همه را بدون مطرح کردن در ذهنمان خاک کردیم، مهمترین نکته که همواره در ذهنم سوال بود و هنوز هم هست و تاحدودی پس از آمدن به ایران پاسخش را پیدا کرده ام این بود که رجوی از عملیات فروغ جاویدان بعنوان ( بیمه نامه فروغ ) یاد میکرد و هنوز هم میگوید، که اگر به عملیات پس از قطعنامه 598 شورای امنیت نمی رفتیم، خلق قهرمان فکر میکرد که ما زاییده جنگ ایران وعراق هستیم و برای یک تاریخ جلوی این ذهنیت را گرفتیم .

کدام بیمه نامه ، کدام گارانتی و کدام حفظ تاریخچه سازمان و کدام پیروزی ؟ این ملتی که ما در طی 10 سال گذشته دیده و حرفهایشان را شنیده ایم از نزدیکانمان تا دوستان و آشنایان با عقاید مختلف ، قبل از عملیات فروغ جاویدان شما را همدست صدام و زاییده جنگ میدانستند و بعد از سال 67 اگر کسی شکی هم داشته به یقین تبدیل شده است.

جالب اینجاست که بیش از 1300 نفر از اردوگاه های مختلف به اشرف رفتیم و برای رجوی متاسفانه خیر و برکت داشتیم زیرا که تمام سیستم مکانیزه و زرهی ارتش را روی ما سوار کردند زیرا که فقط ما تن به حمالی و بیگاری میدادیم. بله ارتش موسوم به آزادیبخش روی شانه های ما بال و پر گرفت ! اما چقدر جالب است که کل آن تشکیلاتی که به اسم تشکیلات آهنین و افسران با تجربه ارتش آزادیبخش ( که اکثرا همان اردوگاهیها ) معرفی می شدند، امروز با کمک خانواده ها متلاشی و نابود شده است و در حال حاضر شاید بیشتر از 150 نفرشان در تشکیلات باقی نمانده باشند .

بنظر من وضعیت درهم شکسته کنونی این فرقه ادامه همان شکست فضاحت بار در عملیات ناشیانه فروغ جاویدان است. بنابراین بحث بیمه نامه فروغ و کذا وکذا حرف مفت و جفنگ گوییست که مدتی است که دیگر سر این جراحت متعفن که از ذهن قدرت و جاه طلب رجوی در می آمد، دیگر صحبتی نیست.

اکنون تمامی افراد جدا شده از این فرقه، چه ما که افراد پیوستی از اردوگاه های اسرا بودیم و چه آنان که هر کدام به طریق دیگری به فرقه کشیده شده بودند به کمک خانواده ها طومار این فرقه و تشکیلاتش را به هم میپیچیم و عزیزان دربندمان را آزاد می کنیم. دنیا بدون رجوی و فرقه دست سازش قطعاً جای بهتری خواهد بود.

محمود دشتستانی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا