روش های مجاب سازی  روانی در فرقه مجاهدین – قسمت سوم

تخیل هدایت شده

رهبری فرقه مجاهدین از روش تخلیل  هدایت شده و یا القای خلسه غیر مستقیم  بخوبی در تغییر رفتار اعضای فرقه استفاده می کرد.

رجوی علاقه زیادی به تطبیق دادن بندهای انقلاب با مفاهیم قرآنی داشت و تلاش می کرد با تعریف قصه های قرآنی اعضای سازمان را به تمکین از بندهای انقلابی که مانیفست رجوی را  تشکیل  می داد، وادار بکند.

هنر رجوی به کارگیری مفاهیم  قرآنی در تمامی پهنه های ایدئولوژیک – تشکیلاتی و حتی سیاسی – خطی این فرقه بود.

بدین ترتیب  قرآن  تبدیل به وسیله ای برای توجیه  تمامی اقدمات ضد انسانی، جنایتکارانه و وطن فروشانه‌ رجوی در پهنه هایی بود که  فوقا به آنها  اشاره کردم ، شده بود.

در جریان نشست های  بندهای انقلاب و یا هر موضوع سیاسی رجوی تلاش میکرد ماکزیمم استفاده را از قصص قرآن در رابطه با اسلامی نشان دادن آنها بکند.

مثلا تعریف داستان طالوت و جالوت از قرآن در راستای فهماندن موضوع طلاق و اطاعت از رهبر عقیدتی  یکی از کارهایی بود که رجوی بخوبی از عهده آن بر می آمد او چنان این داستان را شیرین تعریف می کرد که همه حاضرین در نشست را مجذوب خود میکرد. او حتی در وسط صحبت های جدی اش حرفهایی را می زد که باعث خندیدن اعضای فرقه میشد که خود این هم باز از هنرهای او بود که خیلی بیشتر باعث میشد که اعضای حاضر در نشست ها  صحبت های او را دنبال کنند.

او در اغلب نشست ها و بویژه نشست های ایدئولوژیکی همیشه آیاتی از قرآن را می خواند و آن را تفسیر می کرد. او برای هر جلسه ای مشخصاً آیات مشخصی را انتخاب می کرد که به نوعی با موضوعی که در ادامه آن می خواست مطرح کند همخوانی داشته باشد و بدین ترتیب تلاش میکرد به اعضا بفهماند که کارهایی که او دارد می کند تماما مطابق آیات قرآنی است که تنها اوست که می تواند مفاهیم واقعی قرآن را فهمیده و استخراج کند. او با نفوذ کلامش مانع از فهم  تناقضاتی  میشد که اغلب در حرفهایش در رابطه با تطبیق مفاهیم قرآن با موضوعی که می خواست مطرح کند میشد. ولی وجود تناقضات در گفته های او باعث نمی شد که کسی به حرفهای او گوش ندهد و کلام او در آن لحظات برای شنونده آنقدر خوشآیند بود که وققه ای در فکر کردن به تناقض حرفهای رهبری و یا سایر مشکلاتی که هریک از اعضا  و بنوعی درگیر آن بودند  بوجود نیاورد.

رجوی بخوبی از تمامی امکانات و ابزارهای کمکی در تغییر رفتار اعضا در حین نشست ها و بحث هایش استفاده می کرد  و افکار آنها را سمت و سو می داد.

ایجاد فضای رمانتیک برای پیشبرد یک بحث ایدئولوژیکی توسط رجوی تقریبا از ضروریات کار محسوب می شد.

مثلا در وسط یک بحث داغ ایدئولوژیکی از بندهای انقلاب  و وقتی او پس از چند ساعت بحث که باعث  تحریک احساسات اعضای فرقه میشد و زمانی بود که اعضای فرقه بلحاظ روحی و روانی آماده انجام هرکاری بودند تا خودشان را از آنچه که  رجوی آن را قید و بندهای استثماری می خواند رهایی بخشند.

در چنین فضایی بود که اعضا تلاش میکردند خودشان را به پشت میکروفون ها رسانده و از وضعیت فلاکت بار گذشته شان برای رجوی بگویند و درونشان را تخلیه کنند.

اعضا با التماس و زاری از رجوی می خواستند که روح و افکار آنها را از هرگونه شرک و آلودگی رهایی دهد. حتی رجوی فضا را بعضاً چنان ملتهب می کرد که باعث تحریک احساسات اعضای فرقه می شد و آنها با داد زدن و گریه و زاری ازرجوی طلب کمک می کردند.

رجوی آنقدر روی بحث هایش و اداره نشست ها تسلط داشت که در یک آن می توانست فضای نشست را هیجان زده و ملتهب کند و یا یک فضای رویایی و رومانتیک و عاری از هرگونه تضاد های دنیای واقعی را  بوجود آورد و اغلب شگرد او نیز  این بود که فضایی را بوجود می آورد که گویا انسان در دنیای  بی تضاد و بدون مشکل سیر می کند و از مشکلات دنیای واقعی به دور است و این درست نقطه مطلوب رجوی برای پیشبرد طرحها و اهداف خود بود.

خواندن ترانه توسط  دختران جوان تنها در نشست هایی که رجوی آن را اداره می کرد میسر بود و فقط زمانی اینکار صورت می گرفت که شخص رجوی میخواست. او اغلب در نشست های بندهای انقلاب ایدئولوژیک و برای پیشبرد اهدافش از این شیوه استفاده میکرد.

او اول با خواندن آیاتی از قرآن و تفسیر آن که معمولا با بحثی که میخواست ادامه دهد ارتباط داشت شروع میکرد و سپس موضوع را باز کرده و بحث خود را پیش میبرد. رجوی مهارت خاصی در رومانتیک کردن فضای نشست داشت بویژه در بحث های ایدئولوژیکی این کار بیشتر صورت میگرفت. او در نقطه ای مطلوب و برای ایجاد تغییرات هرچه بیشتر در رفتار اعضا از آواز خواندن زنان  برای هرچه بیشتر رومانتیک کردن فضا استفاده میکرد.

در این رابطه زنی بنام ماندا بود که هم زیبا بود و هم صدای خوبی داشت و مریم از او میخواست که در نشست برای مسعود بخواند.

هنگامی که وی شروع به خواندن میکرد صدایش دراتاق فرمان بخوبی اکو داده می شد و این  باعث می شد بر فضای رمانتیک نشست افزوده شود  بنحویکه که کسی نمی خواست آن لحظات تمام شود .

و بعضاً برخی جملات آواز  نیز توسط جمع تکرار میشد و در چنین فضایی بود که رجوی تازه شروع به طرح خواسته های خود از اعضای فرقه می کرد و از آنها میخواست که خود را از قید و بندهای استثماری دنیا که برای مردان ، زنانشان و برای زنان مردانشان تلقی میشد رهایی داده و هر مانعی که در سر راهشان جهت وصل شدن به رهبری شان یعنی خودش  هست پس بزنند.

علاوه بر این در اینگونه مراسم از ترانه های مصورهم  با صدای برخی از خوانندگان بنام و سنتی آواز ایران  استفاده میشد که تمام صحنه های آن تصاویر و فیلم هایی از مسعود و مریم انتخاب میشد  تا  شور و هیجان  دوچندانی به فضای نشست بدهد.

اغلب این آوازها ، ترانه های سنتی با اشعار از  شعرای بزرگ ایران همراه بود. مثل ترانه : مستانه شو ، مستانه شو ، آنگه بیا با عاشقان همخانه شو هم خانه شو ….

و چه خوب  خانم مارگارت تالر سینگر در کتاب “فرقه ها در میان ما”و به نقل از برخی گزارشات ، تاثیرات فراوان این شیوه را “سرمستی والا” نامیده اند  که در تولید فضای خلسه نقش بسزایی دارد.

بدون اغراق رجوی تمامی بندهای انقلاب و تمامی باید و نباید ها و تمامی محدویدت هایی را که تقریبا بدون اعتراض جدی به اعضای فرقه تحمیل کرده است دقیقا در بستر چنین فضایی بود که پیشاپیش مقدمات  آنرا آماده می کرد.

نشست های انقلاب پر از تخیلات  هدایت شده رهبری بود. گریه و زاری ، پروسه خوانی ، رها شدن، انقلاب کردن،  فرزند خود را فدای رهبری کردن  و انبوهی از این القاب که مد نظر رهبری بود بخوبیِ یک جوی روان  توسط رهبری کانالیزه و هدایت می شد.

تخیل  هدایت شده می توانست هر محتوایی داشته باشد و شنیدن گریه و زاری کسانی که روزگار تلخ گذشته را به یاد می آوردند  میتوانست  تاثیر قدرتمندی ، جهت القای یک حس همه گیر شرکت در جمع که برای بسیاری از افراد شورانگیز بود ، داشته باشد.

در جریان انقلاب وقتی یکی از اعضا پشت میکروفون فریاد میزد “… برادر و خواهر (خطاب به مسعود و مریم) من با این بحث هایی که الان شما کردید تا کنون نمی فهمیدم که در چه منجلابی زندگی میکردم، زندگی شخصی من پر از تاریکی بود. من به شما خیانت کردم من دنبال زندگی بودم هرچند تو سازمان بودم. نان و نمک شما را می خوردم زیر سقف شما زندگی میئکردم ولی دلم با شما نبود من یک خائنم و ….”

این آن پیام و تخیل هدایت شده رهبری مجاهدین بود که از طریق این عضو به بقیه اعضای حاضر در نشست القاء میشد.  بزرگنمایی گناهان و هر صفت زشتی که هر عضو فرقه به خود نسبت میداد به همان میزان باعث میشد فرد در جایگاه بالاتری در تشکیلات قرار بگیرد و این آن  تنظیم رابطه ای بود  که رجوی میخواست همیشه بین او و مریدانش وجود داشته باشد.لذا همیشه کسانی که سخت به این نقطه میرسیدند در معرض انواع اتهامات و کنترل های تشکیلاتی و فشارهای جمعی قرار می گرفتند.

هر چیزی را که رجوی ضد ارزش قلمداد می کرد دیگر ازآن نقطه  به بعد عمل به آن و دیده شدن آن ضد ارزش در شخصی از اعضای فرقه  یک گناه کبیره تلقی میشد. حرفهای او،  باید و نباید های او بالاتر از آیات قرآن  در تشکیلات جایگاه داشت  و به آنها عمل می شد و به همین دلیل بود که یک تقسیم کاری بین مسعود و مریم وجود داشت. مریم می گفت خون تان مال مسعود است و رزم و تلاشتان و نفس تان مال من است و از همین جا هم مریم در”بند ب”انقلاب ایدئولوژیک بحث کسر رهایی و امضای خون و نفس را مطرح کرد و این نشاندهنده اوج استثمار انسان در تشکیلات مجاهدین است که چگونه روح و جسم آن به بند کشیده شده و در راستای تمایلات رهبر و رهبران فرقه ها مورد انبوه سوءاستفاده های غیر انسانی و  غیر اخلاقی  قرار میگیرد.

بنابراین   نداشتن وجدان ،بی رحمی و شقاوت ودورغ  و فریبکاری ازاصلی ترین خصوصیات یک رهبر فرقه محسوب میشود.هرچند او در منظر پیروانش و در یک  فرآیند بازسازی فکری خدایی و قدیسه جلوه  داده شود.

ادامه دارد…

 

 

 

 

خروج از نسخه موبایل