روش های مجاب سازی روانی در فرقه مجاهدین – قسمت چهارم

تهدید غیر مستقیم اعضا

رجوی هرگز شخصا و بطور رسمی دستور شکنجه و زندانی کردن اعضای خود را صادر نکرده است. او حتی در جریان دستگیریهای گسترده ای که در سالهای ۱۳۷۳ – ۱۳۷۴ در قرارگاه اشرف اتفاق افتاد علیرغم اینکه با نظر او اینکار صورت گرفته بود ولی باز هم مسئولیت آنرا بعهده نگرفت و در جلسات حضوری با اعضای دستگیر شده  هم مسئولیت  را به گردن اعضای شورای رهبری انداخت که بدون اطلاع  وی دست به چنین کاری زده اند.

شیوه رجوی همیشه این بود که بطور غیر مستقیم تمامی اعضای سازمان از بالا گرفته تا پائین را تهدید می کرد.

وقتی تعداد معترضین و کسانی که خواستار خروج از تشکیلات می شدند و زمانیکه وضعیت بحرانی میشد وی تلویحا و نه به صورت مستقیم تمامی اعضا را تهدید به زندان و شکنجه می کرد.

رجوی در حین سخنرانی هایش می گفت کسانی که بخواهند “کارت رژیم و وزارت اطلاعات” را بازی کنند سرو کارشان با سیستم های قضایی عراق است .

رجوی می گفت:”شما میدانید که عراق قوانین سختی در رابطه با کسانی که بطورغیر قانونی از مرز عبور می کنند دارد. همه شمایانی که اینجا هستید به اعتبار سازمان است و گرنه اگر کسی بخواهد برود ما مجبوریم  او را تحویل مقامات عراقی بدهیم شما ها هم خیلی خوب میدانید که الان زمان جنگ است و عراق هم حق دارد که قوانین سختی در رابطه با کسانی که عبور غیر مجاز از مرز می کنند داشته باشد چرا که خیلی از آنها هم واقعا جاسوس رژیم هستند . الان هم خیلی از ایرانیانی که بطور غیر قانونی وارد عراق شده اند در زندانهای اینها هستند (زندان ابوغریب).

عراقی ها قوانین  سختی را دارند از هر بابت ، یک قلم ۸ سال جرم زندان برای کسانی است که بخواهند بطور غیر قانونی از مرز وارد خاک عراق شوند و حال کسانی هم که قصد خروج دارند حتما باید از طریق سیستم قضایی عراق باشد آنها به اعتبار سازمان با اعضای ما کاری ندارند. ”

بدین ترتیب رجوی با خطاب قراردادن برخی از افرادی که آنها را “بریده”  و “مزدور رژیم”و “عامل وزارت اطلاعات” معرفی می کرد کل اعضای فرقه را تهدید می کرد تا همه بدانند که خروج از اشرف به همین راحتی ها هم که شما فکر می کنید نیست و شما را به جرم جاسوسی در زندان عراق نگهداری می کنند و این برای کسانی هم که به هر دلیلی خواستار خروج بودند کارکرد داشته و در عمل باعث می شد که خیلی ها هم از طرح موضوع اعتراض خود خودداری کنند.

در جریان انقلاب ایدئولوژیک نیز رجوی با همین شیوه خواست خود را از اعضای فرقه پیش می برد.

رجوی برای پیشبرد انقلاب ایدئولوژیک همیشه از لایه های بالاتر شروع می کرد. او بعد از اینکه در جمع محدودی از اعضای مسئولین موضوع را مطرح و با آنها پیش می برد بعدا آن را در کل فرقه جاری می کرد. در تک تک بندهای انقلاب هم همین شیوه بکار برده شد.

در جریان بند الف انقلاب ،  یعنی طلاق همسر، رجوی خیلی ماهرانه و با  فریبکاری  تمام آن را با موفقیت پیش برد . در حالیکه این کار کاملا اجباری بود ولی  در ظاهر قضیه همه به دلخواه خودشان همسرانشان را طلاق داده بودند.

رجوی در قدم اول  این کار را در اولین لایه مسئولین سازمان  پیش برد  ولی وی  هرگز بطور مستقیم از کسی نخواست که  باید از همسرانشان طلاق بگیرند.

در پیشبرد هر پروژه ای بویژه در پروژه های ایدئولوژیک –  تشکیلاتی ، مریم و مسعود به مانند یک تیم عمل می کردند و هر جا که لازم بود مریم زبان مسعود می شد و حرفهای او را در جمع مسئولین و بدون حضور او مطرح می کرد و یا در حین حضور وی .این هم یک نوع حقه بازی دیگر بود که گویا اینکه مسعود از آن خبر ندارد و این نیاز تک تک اعضاست که باید به نقطه طلاق در انقلابشان برسند.

همچنین مسعود در مقابل انبوهی از حرفهای مسئولین می گفت من از تک تک شماها چه مرد و چه زن تنظیم رابطه ای از جنس مریم می خواهم. او نه بطور مستقیم بلکه غیر مستقیم به اعضای سازمان می فهماند که کاری که مریم کرد این بود که برای رسیدن به من از شوهرش طلاق گرفت و حال شماها هم باید همین کار را بکنید واگر اعضا در فهم حرفهای غیر مستقیم او ابهامی داشتند این وظیفه مریم بود که در لفافه و در خیلی مواقع بطور مستقیم حرفهای او را به اعضای فرقه بفهماند تا همه شیر فهم بشوند.

در جریان بند طلاق هم رجوی با همین سناریو کارش را پیش برد. همچناکه گفتم. این کار اول در بالاترین لایه سازمان اعم از زنان و مردان مسئول پیش برده شد و آنها فهمیدند که منظور رجوی از اینکه به آنها می گوید تنظیم رابطه از جنس مریم یعنی چه.

وقتی اعضا به این نقطه می رسیدند تازه این شروع کار بود در همین رابطه در نشستی در حضور مسعود و مریم اعضای بالای سازمان بلند شده و راجع به فهم و درک خودشان از انقلاب برای مسعود می گفتند. مسعود از کسی که پشت میکروفون قرار گرفته بود می پرسید: راستی تو حلقه ازدواجت  کو ؟ طرف جواب میداد دادم به خواهر مریم ،رجوی رو به مریم می کرد و می پرسید: مریم من نمی فهمم اینها چه میگویند ؟ مگر اینها حلقه های ازدواجشان را به شما دادند ؟  و مریم با لبخندی که به لب داشت میگفت بله . باز رجوی سوال می کرد چرا اینکار را کردند و اعضایی که پشت بلندگو به صف ایستاده بودند شروع می کردند از خودشان گفتن و اینکه این نیاز ما برای وصل به شما بود. باز رجوی در اوج فریبکاری  استدلال میکرد که مگر چه  نیاز به اینکارها هست؟  چه اشکالی دارد که شما همسرانتان را داشته باشید و در سازمان هم باشید شما دارید مبارزه تان را می کنید مگر نمی شود با داشتن همسر مبارزه کرد ؟ رجوی تلاش می کرد که اعضا خودشان بگویند که ما از موضع نیاز درونی خودمان و با طیب خاطر و رضایت خودمان دست به اینکار زدیم. رجوی تلاش میکرد که این کار را یک اختیار و تصمیم از طرف اعضای سازمان جلوه بدهد ولی چه کسی بود نداند که اگر کسی تصمیم می گرفت که طلاق ندهد چه بلاهایی سر او می آوردند.

تشکیلات  نوار نشست های اینچنینی رجوی را برای رده ها و لایه های پائین تر نشان می داد و به طور غیر مستقیم از آنها می خواست که شما هم باید همین شیوه کار را دنبال کرده و همسرانتان را طلاق بدهید.

در موضوعات تشکیلاتی هم وضعیت همین بود. رجوی در نشست های عمومی می گفت هرکس هر حرفی دارد در یگان خودش و با مسئولین و جمع حاضر حل و فصل کند و نیازی نیست به من نامه نوشته و درخواستی را بکند. در موضوعات تشکیلاتی  نامه به رهبری نداریم.

چرا که در سالهای قبل از ۱۳۷۴ اعضایی که قصد جدایی داشتند تلاش میکردند بدون اینکه کسی آن را بفهمد با نامه نوشتن به رجوی درخواست خودشان  را مطرح کنند  و بدون سر و صدا از تشکیلات بروند و از آنجائیکه رجوی نمی خواست شخصا مسئولیتی در دادن جواب رد و اذیت و آزار اعضایی که خواهان جدایی بودند به گردنش بیفتد  چنین ابلاغیه ای را به ستاد ارتش صادر کرده بود.

از آن به بعد بود که  هرکسی درخواست جدایی می کرد پای او را بلافاصله به نشست های جمعی می کشاندند و با وارد آوردن انبوهی فشارهای روحی و حتی فیزیکی فرد را مجبور می کردند که از درخواست خود منصرف شود.

استفاده ابزاری از جمع بالاترین اهرم رجوی در وادار کردن اعضای فرقه در تمکین از تشکیلات بود و کارآیی خوبی هم برای رجوی داشت.

او دستگاهی را سازمان داده بود که اگر فردی در جمعی سوژه می شد باید همه حاضرین در جمع به سوژه تهاجم می کردند. باز اینهم چیزی نبود که به همه ابلاغ کرده باشند ولی همه می دانستند اگر کسی به سر سوژه داد نکشد و  فحش و ناسزا به او نگوید و او را متهم به مزدوری برای رژیم نکند فردا به خاطر همین بی تفاوتی اش در نشست خودش نیز زیر تیغ خواهد رفت.

بنابراین رجوی دستگاهی را سازمان داده بود  که هر عضوی علیرغم میل  باطنی اش علیه بقیه اعضای فرقه وارد عمل می شد و این دستگاه بالاترین کارکرد را برای رجوی در راستای پیشبرد اهداف فرقه ای اش داشت.

رجوی در نشست هایی که خود مسئولیت اجرای آن را بعهده داشت خط و خطوط کلی سرکوب را می داد و بقیه کار توسط مسئولین  و در نشست ها به اجرا در می آمد . نشست های دیگ نمونه بارزی از سرکوب عریان در تشکیلات فرقه ای مجاهدین بود که بعد از سال ۱۳۷۴ راه اندازی شد. دستور کلی آن  نیز از جانب رجوی داده شده بود. ولی مسئولین بخوبی می دانستند که در زیر این چتر می توانند فشارهای زیادی را روی اعضای ناراضی فرقه بیاورند  که موجب  رضایتمندی  شخص رجوی خواهد شد. به همین دلیل هم در چنین نشست هایی حتی بعضا کار به برخورد فیزیکی اعضای فرقه با سوژه  هم می کشید ولی شخصی که این کار را میکرد هرگز از جانب مسئول نشست و سایر اعضای حاضر در آن جلسه توبیخ نمی شد چرا که او در دفاع از رهبری سازمان و انقلاب باصطلاح “خواهر مریم” این کار را می کرد و از نظر تشکیلات قابل تقدیر بود. بهرحال بی تفاوتی مسئول نشست و تنها بسنده کردن به یک تذکر ساده،  به سوژه  می فهماند که اگر مقاومت بیشتری بکند کار برایش از این هم سخت تر خواهد شد. به همین دلیل هیچکس از نشست های  دیگ و دیگچه  خاطره خوبی نداشتند. اینگونه نشست ها در واقع گوشمالی دادن اعضای ناراضی و مشکل دار در تشکیلات بود.

ادامه دارد…

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا