از انتقاد به یک فیلم مستند تا افشای مناسبات فرقه ای حاکم بر تشکیلات مجاهدین

بدنبال نمایش فیلم مستند کودکان کمپ اشرف به کارگردانی سارا معین در جشنواره فیلم های مستند گوتنبرگ (سوئد)، رجوی ها که از افشاگری انجام شده در این فیلم و قرار دادنِ حقیقتِ درون فرقه شان در جلوی چشم مردم، به شدت به خشم آمده اند، از فرط خشم دست به هر کاری می زنند تا مانع از ادامه نمایش آن شوند. اما هر تلاش آنها یک بخش دیگر از مناسبات ضد انسانی شان را بر ملا می کند.

برای نمونه آنها هفت تن از نفرات شورا را به عنوان هفت هنرمند جمع کردند تا نامه ای به مسئول روابط عمومی کلیسای سوئد که این فیلم را عرضه کرده است بنویسند. آنها در نامه خود در حالی به این فیلم و نمایش آن در سوئد اعتراض و انتقاد می کنند و آن را تولید وزارت اطلاعات ایران می خوانند که خودشان در همان نامه اعتراف می نمایند که “ما متأسفانه موفق به تماشای فیلم نشده‌ایم”. سپس در جای دیگر می نویسند که: “هر چند ما هنوز فیلم کودکان اشرف را ندیده‌ایم اما … می‌توان حدس زد که … با کمک و احتمالاً هدایت عوامل پیدا و ناپیدای وزارت اطلاعات ایران تولید شده است.”

آیا بهتر از این می شد مناسبات فرقه ای حاکم بر مجاهدین و همینطور به اصطلاح شورای تحت کنترل رجوی را به مردم نشان داد؟ در واقع آنها خود می گویند که انتقادات شان به فیلم یک دستور تشکیلاتی است و بر اساس محتوای فیلم نمی باشد بلکه بر اساس داده هایی است که تشکیلات فرقه رجوی به آنها ارائه کرده است.

اولین سوالی که به ذهن می زند این است که چرا هیچ یک از این هفت نفر در حالی که قصد نقد و انتقاد از فیلم را دارند، این فیلم را ندیده اند؟ جواب این است که آنها اگرچه در اروپا هستند اما در یک حصار ذهنی تشکیلاتی که مانند تار عنکبوت بر روی آنها قرار دارد زندگی می کنند و بدون اجازه کاری را نمی توانند بکنند. ضمن این که این امر به خوبی مشخص می کند که رجوی ها تا کجا از انتقاد و افشاگری وحشت دارند که حتی اجازه نمی دهند عناصرش فیلمی که قرار است با دستور تشکیلاتی نقد کنند را یک بار ببینند. زیرا در آن صورت جرقه هایی از آگاهی در ذهن این افراد روشن خواهد شد.

این نمونه نشان می دهد نوشته هایی که توسط اعضای فرقه مجاهدین یا شورا در دستگاه تبلیغاتی مجاهدین منتشر می شود، نه بر اساس واقعیت هایی که می بینند و می شنوند بلکه بر اساس دستورات تشکیلاتی است و آنها تنها نقش یک ربات واسط را بازی می کنند.

البته به نسبت این افراد که شورایی هستند، در درون تشکیلات فرقه مجاهدین حتی در این حد نیز به اعضا گفته نمی شود و در بسیاری موارد بدون اطلاع آنان متنی نوشته شده و منتشر می شود و حداکثر به آنها در حد اطلاع گفته می شود که متنی به اسم شان منتشر شده است.

از سوی دیگر مشخص می شود که تهمت زنی فرقه رجوی به دیگران تا کجا دور از حقیقت است. در این نمونه این هفت نفر در حالی تمام عوامل فیلم را متهم به مزدوری می کنند که حتی یک دقیقه از آن فیلم را ندیده اند و تنها بر اساس آنچه در تشکیلات به آنها دستور داده شد به عوامل فیلم مارک و اتهام می زنند.

در زمانی که خانواده های اعضای گرفتار در فرقه در پشت درب اشرف بودند و درخواست ملاقات با فرزندان شان را داشتند، به دستور رجوی برای اینکه صدای خانواده ها به گوش فرزندان شان نرسد، در محوطه تمام مقر های نزدیک به خانواده ها با بلندگوهای زیاد، اقدام به پخش آهنگ و سرود می کردند یا آن که با دستگاه ایجاد آژیر و پارازیت که در نزدیکی محل تجمع خانواده ها گذاشته بودند، صدای بلند آژیر پخش می کردند تا صدای مادران و پدران به گوش فرزندان شان نرسد. به این ترتیب هم مانع از رسیدن صدای خانواده ها می شدند و هم باعث فشار عصبی و روانی بر روی خانواده ها و اعضای گرفتار تا آنها را عصبی کنند. در همان حال رجوی ها خانواده ها را متهم می کردند که با بلندگو به آزار نفرات فرقه می پردازند! و هم زمان برخی از اعضا را وادار می کردند که به خانواده ها فحاشی کرده یا با پرتاب سنگ آنها را مجروح نمایند. تعدادی از اعضا را هم به تلویزیون خود می بردند تا خانواده ها را عوامل وزارت اطلاعات یا نیروی قدس سپاه بخوانند و آنان را با کلماتی همچون “نامادری”، “ناپدری” و . . . بیازارند.

در بخش دیگری از این نامه برای توجیه جدا کردن کودکان از خانواده های شان که توسط رجوی ها با هدف از هم پاشندن کانون خانواده در تشکیلات فرقه مجاهدین انجام شد، آمده است: “هنگامی که از کودکان در جنگ‌ها صحبت می‌کنیم، ما هزاران کودک فنلاندی را در جنگ زمستانی به یاد می‌آوریم که والدین‌شان آنها را برای نجات جانشان در جنگ به سوئد فرستادند. به‌ نحو مشابه کودکان سازمان مجاهدین خلق ایران در جنگ کویت برای حفظ جانشان به کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی فرستاده شدند.”
به رجوی های فریبکار باید گفت مگر کودکان فنلاندی که به سوئد رفتند بعد از پایان جنگ نزد خانواده های خودشان برنگشتند. اما آیا کودکان اعضای مجاهدین که از پدران و مادران شان جدا شدند بعد از پایان جنگ و حتی سال ها بعد از پایان جنگ نزد خانواده های شان بازگردانده شدند؟

برای پدران و مادران فنلاندی فکر کردن به کودکان شان و نامه نوشتن برای آنها در صورت امکان ممنوع نبود اما برای اعضای مجاهدین به دستور رجوی که فرزندان شان را از آنها جدا کرده بود فکر کردن به کودکان شان ممنوع شده بود و این پدران و مادران اجازه ارتباط و تماس با کودکان شان را نداشتند.

آیا در فنلاند به پدران و مادرانی که فرزندان خود را بخاطر حفظ جان آنها به سوئد فرستادند دستور داده شد که خانواده را کانون فساد بدانند و همسران شان را سه طلاقه کنند و فرزند را وسیله قطع شدن از اعتقادات و رهبری شان بخوانند؟ کارهایی که در مناسبات فرقه مجاهدین به یک سیاق ثابت تبدیل شدند؟

مگر رجوی اعلام نکرد که خانواده کانون فساد است؟ مگر رجوی دستور طلاق های اجباری را نداده بود و مگر او نبود که فرزند عامل وصل مجدد پدران و مادران طلاق گرفته می دانست که نباید به آنها فکر کرد؟

می گویند فردی به پدرش گفته بود پدر چرا از فضائل خود برای دیگران نمی گویی. آن فرد در جواب فرزندش گفت تا وقتی کسانی که مرا می شناسند زنده هستند نمی شود.

حالا باید به رجوی گفت تا این همه جداشده که شاهدان زنده جنایت های تو هستند، در قید حیات اند، بهتر است برای آبروریزی کمتر جنایت هایت را تحت عنوان خدمت جلوه ندهی و درباره آنها صحبت نکنی چرا که باعث آبروریزی بیشتر خواهد شد.

ایرج صالحی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا