دخترم پروانه سلام .
امیدوارم حالت خوب باشد. اگر احوال مادرت را بخواهی، حال خوبی ندارم. از دوری تو و حسرت دیدارت به این روز افتاده ام. هر شب دعا می کنم خداوند صدای مرا بشنود و جگرگوشه ام را به من برگرداند. دخترم پروانه تا در قید حیات هستم دلم می خواهد تو را در آغوش بگیرم. هر چه فکر می کنم این چه بلایی بود که نصیب من شد به نتیجه ای نمی رسم. نمی دانم چه زمانی می توانم تو را از نزدیک ببینم. امیدوارم این اتفاق زودتر رُخ دهد. پروانه جان ماندن تو در کمپ مجاهدین هیچ فایده ای ندارد. خودت را از کمپ رها کن و آخر عمر مادرت کنارش باش. باور کن اگر پیش من برگردی بیماری هایم را فراموش می کنم. به حرف مادرت گوش کن.
منتظرت هستم . مادرت مهین حبیبی