این دو امر قابل مقایسه نیست!

درحالی که سرو صداهای مربوط به  میتینگ ویلپنت پاریس باند رجوی قبل ازاطلاع مردم ایران فروکش کرده و تنها تعداد کمی ازهمین مردم نیزکه با موضوع آشنایی پیدا کردند، که بادیدن این خیمه شب بازی واهداف صهیونیستی  پشت سرآن، خاطره ی این میتینگ ازخاطرشان گریخت!
اما دراین سوی جبهه که باند رجوی، اربابان ودوستانشان باشد، هنوز دودهایی بلند است و عده ای منتسب به این جریان، با نوشتن مطالبی تلاش دارند که همچنان تنور ویلپنت را گرم نگهدارند!
با وجود اینکه روشن است که افراد تشکیلات سرگرم اجرای اوامر رجوی دایر بر فاکت نویسی و گزارش تناقض های خود هستند وطبعا این ویلپنت بازی های مطبوعاتی موقعیتی چندان قابل نمایش را ندارند، اما به سیاق روزهای گذشته، کسانی مانند حسین  یعقوبی پیدا شدند که هیزمی برتنور ویلپنت بیاندازد.
او درنوشته ی منتشر شده اش در رسانه های رجوی، مطلبی تحت عنوان  " ویلپنت پاریس، مریم رجوی و فریاد درد مشترک " نوشته که یکی از پاراگراف های آن چنین است:
" زمانی که ویتنام در دهه شصت میلادی در آتش جنگ می سوخت، در خود آمریکا و در بسیاری از کشورها که شهروندانشان به خاطر آزادی بیان به صلابه کشیده نمی شدند، مردم در اعتراض به عفریت جنگ و در حمایت از مردم ویتنام و مقاومت ویت کنگ بپاخاستند. این حس همدردی و نوعدوستی بزودی به تعهد وجدانی تبدیل گشت و بسیاری را بر علیه این بیدادگری به حرکت واداشت. و شگفتا که در آن دوره نیز بسیاری از روشنفکران متعهد و نیروهای آگاه، متاثر از مقاومت مردم ویتنام، منجمله در خیابانهای برلین شعار می دادند " یک، دو، سه، چندین ویتنام بسازید!". فلسطین مجروح را بنگرید، که نه تنها جهانی را به حمایت از مظلومیت خلقش برانگیخته بلکه الهام بخش بسیاری از جنبش های آزادی بخش منطقه و جهان گردید. در تابستان ۱۹۷۳ وقتی دولت قانونی سالوادور آلنده با کودتای نظامی پینوشه سرنگون گردید و ماشین ترور و وحشت دیکتاتوری، کشتار مخالفین را آغاز کرد هزاران نفر از مردم کشورهای اروپایی که فرصت اعتراض داشتند خشم خود را از حکومت کودتاگران به نمایش گذاشتند ".
 دراین مورد، ابتدا میخواهم برای یکبار خیال همه ی خوانندگان را از مسئله ی آزادی بیان درآمریکا روشن کنم و معین سازم که گرچه این آزادی بیان بصورت صوری دراین کشور وجود دارد، اما با وجود انحصاری بودن 99% ازرسانه ها دراین کشور وتعلق آنها به یک درصد از ثروتمندان وچپاولگران جهان، هرصدای اعتراضی وناهمسو با منافع این اقلیت برخوردار، دردم خفه شده و مجال پیدا کردن شنونده نمی یابد!
این آزادی بیان 99% مردم آمریکا ازحالت انتفاع خارج شده وچندان کم وکاستی از به " صلابه کشیدن"  نداشته والبته این آزادی صوری بیان، بارفتار خشن تر پلیس آمریکا، روزبروز بی رمق تر میگردد!
البته در سال های اخیر هم تظاهرات بزرگ زیست محیطی وضد جنگ وضد فقر وتبعیض نژادی براه افتاد که کم جمعیت تر ازتظاهرات مربوط به حمایت از مردم ویتنام و… نبوده وفرقی که داشت، بازتاب کمتر تظاهرات اخیر ازطرف رسانه های مسلط وتحت سیطره ی دنیای تک قطبی نسبت به گذشته است!
آقای پرویز یعقوبی میگوید:
" این نمونه های همبستگی جهانی در دفاع از حقوق بشر و جنبشهای اعتراضی بر علیه حکومتهای مستبد و ضد بشری نشان می دهند که شعله های مقاومت خلقی که اراده کرده باشد بر علیه ظلم بشورد و زنجیرهای بیداد را بگسلد در دورترین نقاط جهان دیده می شوند و وجدان های بیدار را به حمایت از خود برمی انگیزند".
بسیار خوب!
 اما این موضوع چه ربطی به شما دارد که در جناح جریاناتی قرار دارید که " گسستن زنجیر" را جرم بزرگی برای به زنجیر کشیده شدگان میداند ومقاومت خلق ها دربرابر تعدیات نظام سلطه وتابعیت را ابدا بر نمی تابد؟!
آقای یعقوبی نوشته است:
" جهان ما و بویژه منطقه خاورمیانه مضافا بر همه زخمهای ترمیم ناشده ای که از دهه ها سیاست های استعماری و ظالمانه بر تن دارد، امروز به طور واقعی در معرض یک تهدید جدی دیگر با خاستگاه فکری بنیادگرایی دینی قرار گرفته که به دلیل ماهیت عقب مانده و ارتجاعی اش نه تنها همه دستاوردهای مدنی جهان امروز که هویت انسانی نوع بشر را هدف قرار داده است. از سوریه و عراق و افغانستان تا آرژانیتن و کنیا و نیجریه و پاریس و مادرید، همه جا رد پای خونین هیولای بنیادگرایی که مرکز ثغل آن در ایران است، دیده می شود. امروز دختر بچه های ربوده شده در نیجریه از همان دردی رنج می برند که زنان قربانی اسید پاشی در ایران؛ شعله های مرگزای همین اندیشه ترویج کننده کینه و نفرت است که جان فرخنده را در افغانستان می گیرد و بیشمار انسانهای دیگر را در اقصی نقاط جهان با شقاوت تمام به کام مرگ و نیستی می فرستد ".
یعنی این زخم های ترمیم شده ی استعماری را نادیده گرفته، مزمن تر وصعب العلاج تر کرده وبه سراغ زخم هایی که اتفاقا درامتداد همان زخم های کهنه است، برویم؟!
زخم هایی که بلحاظ توازن قوای جهانی، ایران نمیتواند درایجاد آنها لااقل نقش موثری داشته باشد؟
ما بارها به امثال آقای یعقوبی توضیح داده ایم که بنیاد گرایی ایجاد شده توسط همان استعمارگرانی است که شما بدان اشارتی داشتید.
این بنیاد گرایی ازنوع تکفیری بوده وهمساز نوعی نیست که مثلا ایران میتواند تولید کند وقصاص قبل ازجنایت هم که امر نکوهیده ایست و بهتر است که شما حالت نقدی قضیه را درنظر داشته و یقه ی ایرانی که ممکن است درآینده ی نامعلوم – با فراهم شدن تمام ساز وکارهای ممکن که میسر شدنشان محل ابهام وشک وتردید فراوان است- رها کنید.
بنیادگرایی رایج وخطرناک ازنوع تکفیری اش بوده وایران قادر به ایجاد آن نبوده و کشوری نیست که دایره ی بزرگ منافع درخارج ازمرزهای خود را داشته باشد واساسا چون امپریالیست وقدرت برتر جهان نیست، لحاظ این دایره ی بزرگ منافع ملی برای ایران دورازانصاف بوده ودرخدمت پوشاندن جنایات کسانیست که کل جهان را دردایره ی منافع ملی – که همان منافع یک درصدی های ذکر شده باشد- تعریف میکنند وعمالشان سودای حکومت برخاورمیانه ای بزرگ با کشورهای قطعه قطعه شده و ودولت های رنجور را دارند!
عوامل اجرایی ودست چندم این افراطی گری ها، خود نیز قربانی نظام سلطه وتابعیت هستند وکشورشان ازطرف عامل اصلی وشرکایشان درفقر و بیچارگی گرفتار شده اند واینها بعنوان معلول این نظم ناعادلانه، کاری جز کار عمله ی شیطان انجام نمیدهند!
یعقوبی عزیز!
دراین گفته ی شما، صداقت انسانی و  وجدان بیدار به کناری نهاده شده که مایه ی تاسف است!
دگرباره اززبان یعقوبی هموطن میشنویم:
" امروز دیگر بر کسی پوشیده نیست که رژیم حاکم بر ایران اصلی ترین کانون صدور بنیادگرایی و تروریزم در منطقه و جهان است. تحولات سوریه، عراق و یمن و نقش مخرب رژیم ایران در حمایت از رژیم جنایتکار اسد و گروههای وحشی بنیادگرا، انزجار و خشم خلق های آزادی خواه منطقه را به اوج رسانده و آنها را به متحدان استراتژیک مقاومت ایران که هماورد اصلی بنیادگرایی مذهبی است، تبدیل کرده است ".
واقعا؟! آیا کسانی جز شماها (سران امپریالیزم سه گانه، اسرائیل، عربستان وسازمان موسوم به مجاهدین خلق) هم چنین ادعاهایی دارند!
حامی گروههای وحشی وافراط گرا چه کشورها وجریان هایی هستند؟! ایران چه منافعی برای نشاندن اینها درسوریه وبزانو درآوردن این متحد استراتژیک خود داشت ویا دارد؟
خلق های آزادیخواه منطقه کدامند ورابطه ی این نوع خلق ها با نظام های وهابی و… وسیستم آمریکا وژاندارم منطقه ای اش چگونه است؟!
آیا این خلق ها زمینی هستند یا موجودات فضائی که ما ازوجودشان بیخبریم؟
کدام خلق ازفرقه ی رجوی حمایت کرده که ادعا شده است؟!
پربیراهه نمیروی برادر پرویز؟!
بازهم حرف های مفت وحساب نشده ایست که برقلم آقای یعقوبی جاری میشود:
" قدرت نمایی عظیم سالانه مقاومت ایران در ویلپنت پاریس پرچمی است راهنما و برافراشته در دستان پرتوان زنی که با شعار بن بست شکن "می توان و باید" همه ستمدیدگان و مشتاقان آزادی و برابری انسان از قید و بند ستم و استبداد و بهره کشی را گرد هم می آورد تا پژواک دهنده صدای بی صدایان باشد. آری این صدای مظلومیت…  فریاد دادخواهی هزاران زنی بود که در خروش مریم رجوی برای ایستادگی و پایداری به امید و ظرفیت مبارزاتی تبدیل می گشت، آن سان که می شنیدند: "آرمان داشتن، یعنی، مثل کوه ماندن و مثل رود رفتن و در هر بلا و توفانی پرچم آزادی را هرچه محکمتر در دست فشردن. از گذشت زمان و از قیمت سنگین آن هیچ هراسی نداشتن. این است راهی که سفینه آزادی را به ساحل نجات می‌رساند".
رهبر شما چگونه میتواند بنفع آزادی وستمدیدگان ومظلومان وارد عمل شود که خود ازبین برنده ی آزادی، حامی بهره کشان جهانی و حرمسرا نشین کردن زنان در سازمانی با حداکثر 5هزار عضو ودرمحیطی به وسعت چند کیلومترمربع میباشد!
یعنی آزادی چنین مفهوم بی ارزش وسهل الوصولی است که  با هیاهوی اینجوری وشعار فوق مریم متحقق میشود؟!
چرا باید نئوکان های طماع وخونریز، سران سعودی و رژیم صهیونیستی حامی عدالت، آزادی باشند که عمده ترین ومهمترین شرکت کنندگان در ویلپنت بودند، تا بتوان این حرف شما را پذیرفت؟!
ویا لمپن ها وبیچارگانی فراملیتی!! که برای چند وعده غذای لذیذ، پرچم و تصاویر شما ها را بدست گرفته بودند، این اعتبار ووجاهت را به باند رجوی بخشیده اند؟!
بقیه ی مطالب این هموطن، چنانکه مرسوم است، درتمجید وستایش رهبران است که ازفرط استعمال وطولانی بودن ولحاظ وقت خواننده ی محترم، لازم به نقد تشخیص داده نشد!
نوید
 

خروج از نسخه موبایل