نامه ای کوتاه ولی تاثیرگذار و تامل برانگیز از احسان شریف نیا

امروز جوانی تحصیل کرده وشاغل به دفترانجمن نجات گیلان مراجعه کرد وخودش را احسان شریف نیا معرفی کرد وگفت " دوتا ازدایی های من بنامهای مجید وجلال خورسندی ازآستانه اشرفیه سی سال تمام است که توسط گروه رجوی اغفال شدند و به عراق کشانده شدند و در اسارت هستند. دراین سالیان مسایل زیادی درخانواده ما رخ داده ازجمله اینکه بابا بزرگ و مادربزرگم که پدر و مادر دایی هام باشند درچشم انتظاری دلبندشان دارفانی را وداع گفتند و الباقی اعضای خانواده خورسندی کماکان درچشم انتظاری بسرمی برند. من آمده ام تا ببینم برای رهایی دایی هام وامثال آنان چه راهکاری وجود دارد وچه مسولیتی متوجه ما هست. آخرخیلی زوردارد که درقرن بیست ویکم وعصر ارتباطات وتکنولوژی برتر فرقه ای حضورداشته باشد با اهرمهای کنترل ذهن ومغزشویی واجازه ندهد که اعضای اسیرش آزادانه تلویزیون ببینند و اینترنت داشته باشند ودسترسی به تلفن وفضای مجازی و….. یا اینکه شنیدم موارد زیادی بوده که به خانواده های آنان اجازه یک ملاقات ساده هم داده نشده است!؟ "
آقای شریف نیا که انگاری خیلی ابهام وسوال ازساختارمافیای مجاهدین داشت با تعجب سوال کرد اصلا این آقا که خودش را رهبرمجاهدین معرفی میکند کجاست!؟ رجوی اگرمرد میدان است و جربزه دارد خب چرا سالیان بزدلانه سوراخ موش را برگزیده ومخفی شده است!؟  نکند که توهم ورش داشته که درداخل ایران خصوصا خانواده های اعضای گرفتارکه یکی خانواده ما باشد مثلا هواخواه وپایگاه اجتماعی دارد!!؟
دراین دیداروملاقات صمیمانه مسول انجمن با حوصله تمام ازآخرین وضعیت فلاکت بار رجوی و دارودسته اش و آویزشدنش به استکبارجهانی ازجمله امریکا وصهیونیسم ومشتی لابی های ورشکسته درراستای حفظ و بقای خفتبارش توضیحات مبسوطی دادند وحول راهکارهای ضروری درخصوص رهایی اسرای لیبرتی با هم به تبادل نظر پرداختند.
درخاتمه این ملاقات آقای احسان شریف نیا متن کوتاهی را خطاب به دایی های خود نوشتند و خواستند که عینا درسایت نجات اطلاع رسانی شود شاید که به گوش مجید وجلال خورسندی (گروگان رجوی) برسد.

دایی های عزیزم مجید وجلال سلام
من احسان فرزند سیمین هستم. حدود سی سال است که ازرفتنتان می گذرد. دراین ایام من تحصیلاتم را به پایان رساندم ومشغول به کارهستم.
اینجا همه خانواده درآرامش زندگی میکنند وهرازچندگاهی که دورهم جمع می شویم ازشما نیزیاد میکنیم جایتان درمیان ما خالی است.
شنیدم که تعدادی ازمیان شما به کشورهای دیگررفته اند. دایی جان امیدوارم شما بتوانید ازعراق به جای دیگربروید وزندگی به دورازتنش واسترس داشته باشید.
به شما اطمینان میدهم ازنظرمن هدف ومسیری که سران سازمان وتشکیلات رجوی برای خود درپیش گرفتند حاصلی جزتباهی وغم برای شما نداشته واین قماری بود که آنان با جان وجوانی شما زدند.
من حسرت عمری را می خورم که ازشما تباه کردند. امیدوارم یک روزبه ایران برگردید وزندگی خوبی برای خود مهیا کنید.
درحال حاضرساده ترین وبهترین راه برای شما این است که مثل سایرین خود را به نیروهای عراقی وکمیساریا معرفی کنید وازآن طریق به دنیای آزاد وکانون گرم خانواده بازگردید.

با آرزوی دیدار

احسان شریف نیا

خروج از نسخه موبایل