مادران ؛ منتظران بدرود یافته – قسمت اول

خیانت و جنایت رجوی درحق ملت ایران واعضای اغفال شده اش گستره وپهنای زیادی دارد که زبان وقلم ازبیان تمام عیارآن قاصروناتوان است. دراین میان خانواده های اعضای گرفتاردرفرقه بدنام رجوی خاصه مادران ازقربانیان اصلی خباثت رجویها محسوب می شوند که دراین نوشته به شرح زندگانی مادرانی پرداخته میشود که دراثرناجوانمردی وظلم وجور رجویها بی آنکه عزیزان شان را درآغوش بکشند ؛ ناکام وچشم انتظاردارفانی را وداع گفتند وبه دیار اعلاء شتافتند و به آرامش رسیدند.

رقیه جعفری اهل رودسر روستای کرفستان محله
مادرحمید علی اکبری ازاعضای گرفتار در فرقه بدنام رجوی
به مجرد تاسیس وآغازفعالیت انجمن نجات گیلان درسال 1385 اولین مادردردمند وچشم انتظاری که با ایشان ملاقات کردم خانم رقیه جعفری کرفستانی مادرچشم انتظار حمید علی اکبری عضواسیردرتشکیلات سیاه رجوی بود. ایشان درهمان اولین دیداربا عزم راسخ به دنبال جگرگوشه شان بودند وعنوان کردند " فرزندم حمید برای دفاع وحراست ازآب وخاک مملکتش درمقابله با دشمن بعثی عراق بعنوان سربازصفرعازم صحنه های نبرد با دشمن شد ولیکن درپس بسا نقش آفرینی سرانجام به اسارت دشمن درآمد والنهایه طعمه رجوی شد وجگرم آتیش گرفت.پدرش به سختی مریض است وخودم هم به ناراحتی قلبی مبتلا هستم ولی هرزمان وهرکجا که لازم باشد با پرداخت هرقیمتی برای نجات دلبرم کوتاهی نمی کنم ودرخدمت انجمن نجات که برای رهایی حمیدم فعالیت میکند ؛ با جان ودل هستم."
مرحومه رقیه جعفری کرفستانی ازاعضای فعال ومرتبط با انجمن نجات تا لحظه درگذشت نابهنگام ومصیبت بارخود درتاریخ مهر1388 درراستای دستیابی به عزیزش ازهیچ کوشش وتلاشی فروگذارنمی کرد وبا حضورفعال درجلسات وهمایش انجمن نجات و نوشتن نامه برای فرزندش واستمداد ازمجامع حقوق بشری میخواست صدای مظلومیت ودادخواهی شان را به گوش وجدانهای حقوق بشری برساند شاید که بتواند فرزند اسیرش را ازچنگال دیو اهریمن صفت رجوی برهاند ودرآغوشش بگیرد.


هیچوقت ازخاطرم نمی رود که مرحومه چند ماه قبل ازبدرود حیات به دفترانجمن نجات آمد ودرحالیکه بشدت می گریست گفتند " من بخاطرفرزندم تلویزیون رجوی را نگاه میکنم ودیشب بود که بعداز20 سال تصویرحمید را درتلویزیون دیدم. سریع فیلم صحبتهایش را ضبط کردم تا دوباره وچندباره بتوانم چهره نازنین عزیزم را ببینم. اصلا باورم نمیشد دروغهایی که فرزندم که برایش دیکته کرده بودند. فرزندم میگفت انجمن نجات ازجانب مادرم طوماری را برای نجات جان من ازاسارتگاه اشرف امضاء کرده است درحالیکه مادرم چندین سال است که فوت کرده است ومن مادرندارم!! "
ازآن پس بود که مادرآرام وقرارنداشت وازمن خواست تا به رودسر و زادگاهش روستای کرفستان محله بروم و باگرفتن فیلم وعکس وانتشاروانعکاس درسایت نجات ودیگررسانه ها اطلاع رسانی بکنم که مادرحمید علی اکبری زنده است ودرپی رهایی عزیزش ودرارتباط با انجمن نجات گیلان ازهیچ کوششی دریغ نمی کند واین رجویها هستند که با مکروحیله ودروغ به فرزندش القاء کرده اند که مادرش درقید حیات نبوده ونیست تا بخواهد درپی رهایی فرزندش فعالیت کند!.
مدتی بعد درکمال تاسف وتاثرخبردارشدم مادردردمند وبسیارعزیزمرتبط با انجمن نجات گیلان متعاقب درگذشت همسرش درچشم انتظاری دردناک دارفانی را وداع گفت وبی آنکه جگرگوشه اش را ببیند ودرآغوش بفشارد ؛ درخاک آرمید وآرامش گرفت.

خانم رقیه جعفری درحسرت دیدارفرزندش درگذشت (درج شده درسایت نجات مورخه 26 مهر1388)

بی گمان آنکه آغازش از آسمانها است هرگز در زمین به پایان نمیرسد
با نهایت تاسف و تاثر مطلع شدیم که خانم رقیه جعفری کرفستانی مادر حمید علی اکبری از اعضای دربند تشکیلات مخوف فرقه رجوی در پادگان اشرف، چشم انتظار و با عشق و آرزوی دیدار و به آغوش کشیدن دلبندش دار فانی را وداع کرد و به ابدیت پیوست.
مصیبت وارده برای دست اندرکاران انجمن نجات گیلان و خانواده های مرتبط با آن بسیار سخت و جانکاه بود چرا که عزیزی محترم وگرامی ازاعضای بسیارفعال انجمن را ازدست دادیم وبه سوگ نشستیم. طی سه سال تمام مرحومه رقیه جعفری بمنظور دیدار و رهایی فرزندش از چنگال رجوی با دفتر انجمن ارتباط مستمر و لاینقطع داشت و بارها نامه نوشت شاید که بدست حمید برسد ازقضا یکبار هم یک نامه از همین خانواده در سایت نجات درج گردید به امید تماس حمید با خانواده اش ولو یک تماس کوتاه تلفنی. سران سازمان نه تنها چنین نکردند بلکه با دروغگویی تمام دردستگاه مغزشویی تشکیلات فریبنده خود، حمید را به شوی تلویزیونی کشاند وبه وی القاء کرد که علیه خانواده اش موضعگیری کرده وحتی بگوید که نامه ازطرف مادرم نوشته نشده چرا که مادرم درسال 1374 فوت نموده است!؟‍‍
جالب اینست که حمید علی اکبری سالیان سال است که هیچگونه مطابقتی با اعمال سازمان نداشته وازناراضیان جدی درون مناسبات به شمارمیرفته و بدین خاطرهمواره تحت مراقبت بوده وحلقه ضعیف محسوب میشد وصرفا با توسل به مغزشویی وکنترل ذهن با دروغ وکلک وی را به اسارت کشیده است که تمام جداشدگان ازسازمان بطورخاص درارتباط با وضعیت شکننده حمید درمناسبات پوچ سازمان گواه بوده وصحه میگذارند.
درنهایت با قلبی آکنده ازدرد و تاثر وتاسف، صمیمانه مصیبت وارده را به خانواده محترم و داغدیده علی اکبری تسلیت عرض نموده و علو درجات برای آن مرحومه وبقای عمربرای بازماندگان را ازدرگاه خداوند متعال خواستاریم.
به امید رهایی حمید علی اکبری ازتشکیلات فریبنده رجوی وشادی روح پرفتوح مرحومه رقیه جعفری کرفستانی وشادمانی سایراعضای خانواده بزرگ جعفری وعلی اکبری

حمیدجان حالت چطور است (درج شده درسایت نجات مورخه 16 خرداد 1386)
به: حمید علی اکبری
بسمه تعالی
با عرض سلام خدمت برادر عزیزتر از جانم. حمیدجان حالت چطور است. الان چندین سال است که ما خبری از عزیزمان نداریم و همیشه انتظار می کشیم که هرچه زودتر تو را ببینیم. حمید جان اگر از حال خانواده، پدر و مادر، خواهران و برادرانت خواسته باشی، همگی خوب هستند و برای تو سلام گرم و فراوان می رسانند. حمید جان از پدر و مادر برایت بگویم. پدر بر اثر ناراحتی قندی فلج شده و چشم به راه توست و دوست دارد هرچه زودتر تو را ببیند. مادر هم ناراحتی قلبی گرفته و در فراق دوری تو اشک میریزد و ناله میکند. برادران و خواهرانت هم ازدواج کرده و دارای فرزند هستند. دو برادر دیگرت هم هنوز ازدواج نکردند یکی علی (مرتضی) که سرباز است و دیگری غلامرضا که از همه کوچکتر و در کلاس دوم راهنمایی محصل است. حمید جان میخواهم بگویم که این نامه را من برادر کوچکت فردین برایت مینویسم. حمید جان من هم ازدواج کرده و دو فرزند دارم. یکی ابوالفضل و یکی زهرا که خیلی دوست دارند عموی خودشان را از نزدیک ببینند. برادر عزیز و بهتر از جانم، کی میشود که تو را در آغوش خود بگیرم و صورت زیبای تو را از نزدیک زیارت کنم. حمید عزیزم یک کمی از محله مان برایت مینویسم. محله مان همان محله قدیم است، پیرها از دنیا رفته و بزرگ ترها ازدواج کرده و کوچک ها بزرگ شده اند. خانه مان هم سرجای خودش است. امیدوارم که به یاد داشته باشی که ما چند خواهر و برادر بودیم. ما که تو را همیشه در قلب مان جا دادیم. دیگر چه بنویسم که قلم از نوشتن عاجز است. حمید جان دوست دارم خودت بیایی و از نزدیک ببینی و خوشحال شوی و همه را با آمدنت خوشحال کنی. به امید آن روز که نزد خانواده ات برگردی.
دوستدار همیشگی تو برادر کوچکت فردین علی اکبری.  
 پوراحمد

خروج از نسخه موبایل