عکس ها و شراره ها

عکس ها و شراره ها
میترا یوسفی، سی و یکم مارس
سایت های تاریک و نجس و درعین حال پندآموز رجوی ها ( که باآن همه ادعا و شاخ وشانه کشیدن برعلیه « امپریالیزم به سرکردگی آمریکا » وسنگ خلق برسینه زدن، به کجا رسیده که برعلیه خلق به پابوسی دشمن قسم خورده اش می رود و « عاجزانه » لابه ی حمله ی « عاجلانه » به ایران زمین می کند. درحقیقت اقرار و اعتراف به ناتوانی خویش علیرغم لاف وگزاف رنگ باخته و رسوا!)
درنهایت بلاهت به هنگامه ی دلهره و هراس، به راستی از تهی مغزی و بهم ریختگی اعصاب، جنون و دیوانگیست که دست تجاوز به سوی حماسه ی تهور و اندیشمند از یادنرفتنی « کریم پورشیرازی » دراز می کند. انتشارتصویر او! مردی از پرچمداران سواد، وسعت و عمق تفکر که بی تردید با آنچه در فرقه ضاله ی رجوی می گذرد، تضاد و ناسازگاری ها دارد و روی به قهر از نشریات مبتذل مجاهد،( ننگ تاریخ روزنامه نگاری ایران ) بر می گرداند.
انتشار تصویر« کریم پورشیرازی » حقایق را به طریقی به چشم می آورد که دست اندرکاران فرقه، هیچ از آن نمی دانند، شعورشان نمی رسد به آنک حماسه کریم پور، تداعی کننده وقایع هولناکی از فرقه است.
قهرمان آزاده ی ملت ایران و یار و یاور مصدق کبیر، می گویند به دستور و حتی حضور اشرف پهلوی در شبی از عیش و عشرت باشگاه افسران تهران، به آتش کشیده شد. همان زبانه های خوفناکی که « ندا حسنی » و« صدیقه باباخانی» را بلعید.
به وضوح اندیشه ی نورانی کریم پورشیرازی فراتر از آن بود که به عمل حرام خودسوزی دست بزند و ننگ آن گناه به گردن اشرف پهلوی ماند. او درنهایت آگاهی و استقامت با دست های آشکار دشمن به آتش کشیده شد که آن آتش گلستانی درنقاشی کتاب های تاریخ تا بهشت موعود در ره اوست اما دریغا به سرنوشت ندا و صدیقه! دوتن بیش برزنانی که قربانی دورویی رجوی ها گشتند.
شباهت های قاتلان هم در این طریقه ی سوزناک آدم کشی تکان دهنده است. دوزن جاه طلب کور که در راه مطامع خود از هیچ ننگی فروگذار نکردند. طی روشنگری های تاریخی پس از انقلاب، شاهدان از رابطه ی شاهزاده خانم! با رزم آرا می نویسند و نامه های عاشقانه نخست وزیرضد ایرانی خطاب به او منتشر گردیده است. چه کسی باور می کند که به راستی عاطفه و احساسات آنچنانی اشرف پهلوی مجذوب مردی چون رزم آرا شود؟ مگرجستن اهرمی در قدرت طلبی که خیلی زود کلک طرف هم کنده شد. حالا اوبه قول خودشان و رسما دخترشاه شد ( مدتی پس از تولد ) ونزدیک به نیم قرن بر ملت و مملکت و ثروت ایران سلطه داشتند و به این ملاحظات برایش فرش سرخ می گستردند وجایگاه مخصوص در جلسات سازمان ملل متحد داشت. استالین پالتوپوست هدیه اش می کرد و مائو به ملاقاتش می پذیرفت و آمریکایی ها هم که معلوم، دروازه های شرق و غرب براهش باز بود. هیهات که همان هم دوامی نداشت.
و این یکی در ابعاد بسیار حقیرتر- با پایان هارت و پورت و بزن و بگیر درپادگان متروکه ارتش صدام، بدنبال سرنگونی اربابش دیکتاتور عراقی- از مرزهای کشورها به زحمت می تواند بگذرد. اگرچه خود را آفتاب تابان می خواند! یکی، دو سال پیش گریه کنان دستگیرشد و حال به قید وثیقه آزاد است. در نهایت خفت به دو، سه بخشدار پاریسی وجاه طلبی از کشور پرتقال، با صورتی پوشیده از پودر و سرخاب خدمت می کند. لباس اجق وجق می پوشد و به دلفریبی می خندد. یادآور مثل انگلیسی : ( گریان ترین چهره پشت ماسک یک دلقک پنهان است).

خروج از نسخه موبایل