به عالیجناب” آبه پیر” به عنوان یک شهروند”

به عالیجناب آبه پیر به عنوان یک شهروند
اسماعیل رضوی، پانزدهم می
عالیجناب آبه پیر
نامه شما به ریاست اتحادیه اروپا مبنی بر تجدید نظر در لیست گروههای تروریستی این اتحادیه و خروج نام سازمان مجاهدین خلق از این لیست و حمایت شما از این تشکیلات برای من به عنوان یک شهروند ایرانی که کمابیش از فعالیتهای شما برای آزادی و هم نوع دوستی اطلاع دارم مایه شگفتی و تعجب شد. زمان مدیدی است شاهد حمایت شما از سازمان مجاهدین خلق هستم.
تفاوت شما با دیگر سیاستمدارانی که در سطح اروپا و امریکا از این سازمان حمایت می کنید به جایگاه ویژه و متفاوت شما به عنوان یک مبارز علیه فاشیسم و قبل تر به عنوان نمادی از رهبانیت و پرهیزکاری و تقوای و عدالت و داوری متکی به باور و ایمان قلبی سرچشمه می گیرد. به شان و منزلتی که مردان روحانی را به صرف تقرب بیشتر و خداترسی از هر گونه قضاوت و داوری نادرست، ناگزیر از دیگران متفاوت می کند.
این تفاوت نه ناشی از تبعیض و تفاوت در تقرب نوعی انسان به خدا، که در بستر وظایف و مسئولیت وِیژه ای که خود خواسته آن را انتخاب کرده اند، حاصل می شود. حمایت شما از مجاهدین خلق نه به عنوان یک شهروند عادی که به عنوان یک روحانی و مبلغ مسیحی و کسی که سالها بر علیه نوعیت و موضوع فاشیسم در هر شکل و شمایل ایدئولوژیک و حزبی مبارزه کرده اید، حائز اهمیت نشان می دهد. از این جهت که شما روح آزادی خواهی را با دیانت و اعتقاد روحانی به خدا ممزوج کرده اید محبوب و مورد اعتماد افکار عمومی هستید.
عالیجناب
به عنوان یک شهروند ایرانی مدتهاست می خواهم در خصوص حمایت همه جانبه و بی دریغتان از سازمان مجاهدین خلق با شما سخن بگویم. به عنوان کسی که در طوفان حوادث چهار دهه اخیر ایران کمابیش بخش قابل ملاحظه ای از حیات خود را در گیرودار تحولات آن، شاهد حوادثی بوده که قضاوت و داوری درباره آن را نیازمند اشراف و آگاهی بر کلیت آنچه رفته می دانم. آنچه امروز در معرض قضاوت قرار می گیرد تنها بخشی از واقعیت است که اما برای داوری نهایی آن الزاما باید به همه وجوه تاریخی و ریشه های این بحران ناخواسته و تحمیلی بر مردم من التفات داشت. از رنجی که زیر لوای آزادی و دمکراسی بر مردم میهن من تحمیل شده و از خطر قریب الوقوعی که اینک با پوش و محمل صلح جهانی و دامن زدن آن از سوی سازمان مجاهدین خلق میهن من را تهدید می کند.
عالیجناب آبه پیر
حمایت اکنون شما از مجاهدین خلق خواسته یا ناخواسته حمایت از راه حلی است که بطور اجتناب ناپذیر به وقوع یک بحران دامنگیر نظامی در میهن من و بعضا منطقه و شاید هم بخشی از جهان دامن می زند. صرفنظر از هر قضاوتی درباره ایران ، باید اذعان کنیم که راه حل کنونی سازمان مجاهدین خلق با عنوان تغییر دمکراتیک و تلاش برای خروج نام این سازمان از لیست گروههای تروریستی همسو شدن با جریانی است که آشکارا موضوع اشغال، نظامی گری، فاشیسم دولتی را با دمکراسی و آزادیخواهی به مفهوم درست و اصولی آن پیوند می زند تا راه را بر هر گونه تحول اساسا دمکراتیک مسدود کند. مسیری که اینک بطور فزاینده این توهم را با خود همراه کرده است که هر گونه تلاش برای حصول به دمکراسی امری غیر ممکن و ناشدنی است.
بر خلاف آنچه شما متصور هستید، مجاهدین خلق نه ماهیتا یک جریان دمکراتیک هستند و نه حتی قادرند به صورت تاکتیکی خود را مقید به اصول و ارزشهای دمکراتیک کنند. آنچه به زعم شما شاخص یک جریان دمکراتیک و آزادیخواه است به استناد کارنامه چهار دهه مجاهدین خلق ماهیتا با اهداف فرقه ای و ایدئولوژیک مجاهدین خلق در تعارض است. اثبات این ادعا که مجاهدین خلق ملغمه ای از یک جریان خشونت طلب، سکت و ایدئولوژیک با تاثیر پذیری تعیین کننده از اخلاقیات مارکسیستی و ماکیاولیستی هستند کار دشواری نیست. کافی است برای فهم این حداقل ، به میزان آمارهای رسمی ترورهایی که توسط مجاهدین خلق تنها به جرم داشتن ظاهر مذهبی افراد مرتکب شده و اعلام کرده اند اهتمام داشته باشید. کافی است برای پی بردن به میزان سبوئیت و خشونت درون تشکیلاتی مجاهدین، درباره شماری از ترورهای انجام شده از زبان خودشان و نه حتی از منتقدین و مخالفینشان بخوانید. کافی است برای درک میزان تعبد مجاهدین خلق به اخلاقیات ماکیاولیستی به این رهنمود مریم رجوی کمی چالش برانگیز برخورد کنیم.
هدف ما به دست گرفتن قدرت به هر قیمت نیست بلکه هدف ما تضمین آزادی و دمکراسی به هر قیمت است.
آیا سازمانی که با این منطق غرب را به تهاجم و حمله نظامی به ایران ترغیب می کند می تواند مطالبات و خواست ملی مردم کشورش را نمایندگی کند.
به زعم شما، سازمانی که در مناسبات بیرونی و درونی خود حداقل انتقاد و چالش سیاسی و تئوریک را بر نمی تابد چه میزان می تواند در موضع قدرت سیاسی مخالفین خود را تاب بیاورد.
عالیجناب
خشونت در چنین تشکیلاتی امری نهادینه، مورد ستایش و بعضا پدیده ای قدسی است. فردیت در چنین تشکیلاتی جز استحاله تمام عیار در مبانی ایدئولوژیک خود ساخته و تبدیل انسان به موجودی بی اراده و وانهاده معنی نمی دهد. در تاریخ این تشکیلات بسیار بوده اند انسانهای فرهیخته و متفکری که به واسطه این هژمونی قرون وسطایی تحت عناوین مختلف از جمله رهبری قدسی از مجاهدین خلق جدا شده اند. پاسخ مجاهدین خلق به این طیف جداشدگان جز قتل آشکار، ترور شخصیت، تهدید، تهمت و انگ وابستگی به جمهوری اسلامی فراتر نرفته است. کافی است دایره واژگانی این سازمان را در خصوص این طیف از جداشدگان مطالعه کنید. به زعم شما این میزان کم ظرفیتی تا چه میزان می تواند یک جریان واقعا دمکراتیک را نمایندگی کند. ولتر به عنوان نمادی از یک انسان آرمانگرا و نماینده یک جریان تاریخی آزادیخواهی در غرب می گوید:
من با عقیده تو مخالفم، اما حاضرم جانم را قربانی کنم تا تو عقیده ات را بگویی.
شما در نامه خود اشاره کرده اید بگذارید مردم ایران راه حصول به آزادی و دمکراسی در کشورشان را خود انتخاب کنند. این حرف درستی است. اما یقین بدانید که این مردم علی رغم همه فرضیات و احتمالاتی که متصور هستید به هیچ وجه حاضر نیستند سرنوشتشان را کسانی رقم بزنند که در طول سالیان گذشته ملتشان را در مصاف با متجاوزین به خاک ایران نه تنها حمایت نکرده که به عنوان اهرم و ابزاری بر علیه منافع ملی مورد استفاده قرار گرفته اند. رویکرد سازمان مجاهدین خلق به همسان سازی خود با نهضت مقاومت اروپا و مشخصا آزدیخواهان فرانسوی و از جمله متوسل شدن به شما، بخشی از استراتژی پنهان مجاهدین خلق را تشکیل می دهد. تصویری که مجاهدین خلق هم اکنون از فردای فرضی خود بر اریکه قدرت سیاسی ارائه می دهند چیزی جز خشونت و انتقام کور نیست. کافی است فقط سری به نشریان مجاهدین خلق بزنید تا به سهولت رویای تعبیر ناشده آنها را تماشا کنید.
من نه به عنوان یک شهروند منفعل، که عضوی ناچیز از جریان حق طلب و آرمانگرای چند دهه اخیر ایران، به خود حق می دهم شما را در خصوص حمایتتان از سازمان مجاهدین خلق به تعمق دعوت کنم. به عنوان فردی که در مقطعی از مبارزات آرمانگرایانه خود برای دسترسی به عدالت و آزادی، همچون امروز شما مجاهدین خلق را یگانه آلترناتیو موجود برای حصول به آرمانهای ابدی بشری می دانستم. بهای این حمایت را به نسبت وزن و اندازه خود نیز پرداخته ام.
درباره گذشته شما کم و بیش خوانده ام و می دانم که شما اهتمام ویژه ای در مبارزه علیه خشونت وحشیانه هیتلری از خود نشان داده اید. می دانم که به عنوان یک مرد خدا و با تاسی از احکام عیسی مسیح تلاش می کنید راهنمای بندگان خدا باشید. شما را به عنوان مرد خدا و ضد خشونت در جهان می شناسند. ملاک تقرب مردان روحانی به خدا در همه ادیان ترویج سخن حق و داوری به عدل و انصاف و بر مبنای آگاهی و اشراف است. در این باور تردیدی نیست. در همه ادیان قضاوت ناعادلانه به شدت نکوهش شده و چه بسا مرز دینداری و کفر تعبیر شده است. چرا که عدالت و داوری در همه ادیان ارزش و وزنی همسان و یکسان دارد. آنچه در ذیل به آن اشاره می شود تنها بخشی از کلام خدا از زبان حضرت عیسی در مذمت قضاوت و داوری بدون آگاهی است.
چقدر سخت است و با خطر است قضاوت، چه بسیار آنانی که هلاک شدند به حکم ظالمانه خود. انجیل برنابا، فصل 50 آیه 6و7.
همانا بسیاری قضاوت می کنند، پس خطا می کنند. فصل 49 آیه 4.
وای بر کسی که حکم می کند در قضاوت خود به اینکه گناه نیکوست و صلاح تباهی است. فصل 50 آیه 16.
عالیجناب
شما در نامه به ریاست اتحادیه اروپا ادعا کرده اید که سازمان مجاهدین خلق را از بیست سال پیش می شناسید و باور دارید که اعضای این سازمان:
زنان و مرداني هستند كه شجاعانه براي ارزشهايي كه هر عضو مقاومت و دموكراتي را در جهان به حركت درآورده است مبارزه مي‌كنند.
شما در نامه خود ادعا کرده اید:
چگونه مي‌توان اين سازماني را كه به حقوق ‌بشر احترام مي‌گذارد را با سازمانهاي تروريستي در يك كفه قرارداد ؟
آنچه در این ادعاها مشهود است اینکه پذیرفته اید سازمان مجاهدین خلق نه تنها یک سازمان تروریستی نیست بلکه در راستای تحقق آزادی و دمکراسی برای ملتش مبارزه می کند و لحاظ نام این سازمان در لیست گروههای تروریستی اجحاف در حق این سازمان است.
این ادعا از جانب شما تنها یک ادعای سیاسی محسوب نمی شود. شما در مقام و منزلت یک مرد خدا ادعا و داوری می کنید.
در پایان نامه تان به ریاست اتحادیه اروپا نوشته اید:
آقاي صدر اعظم، خواهشمندم يقين داشته باشيد كه در خاطر من و در دعاهاي روزانه‌ام حضور داريد.”
عالیجناب آبه پیر
آرزو می کنم سالهای متمادی زنده بمانید و برای رستگاری نوع بشر دعا کنید. اما یقین بدانید خداوند هیچگاه در دعای کسانی که از نام و یاد او برای مطامع سیاسی بهره می جویند حضور نخواهد داشت

خروج از نسخه موبایل