نظریه انتقادی و نفی خشونت ، گامی به سوی روشنایی

 نظریه انتقادی و نفی خشونت ، گامی به سوی روشنایی

آنگاه که وجدان انتقادی به گفتگو پردازد ، با زبانی شنا سا سخن خواهد گفت،جهان تبلیغات دروغین را به رسوائی و نابودی خواهد کشاند. و مردم را ازخشونت موجود و زیانهای ناشی از آن بر حذر خواهد داشت.
هربرت مارکوز ( فیلسوف مکتب فرانکفورت )

برخی از نمایندگان پارلمان اروپا این روزها میزبان خانم مریم عضدانلو بودند. خانم مریم عضدانلو نیز در مصاحبه های مطبوعاتی و در ملاقات با این افراد از مفاهیمی چون آزادی ، دموکراسی و راه حل سوم ریاکارانه ، برخلاف سوابق تشکیلاتی خویش و علیرغم ماهیت فرقه مجاهدین و خط مشی تروریستی آن ، استفاده زیادی نمود و به این ترتیب سعی کرد خود را زنی آزادیخواه و نه ستیزه جو و تروریست جا بزند. البته این موضوع فی النفسه جای بسی امیدواری است که خانم مریم عضدانلو علی الظاهر متقاعد شده و به این نتیجه رسیده که در عصر خردمندی و تحولات دموکراتیک ، خشونت طلبی و ترور مخالفین امری مذموم و نکوهیده است و هیچ سنخیتی با معیار ها و هنجار های سیاسی و فرهنگی جوامع توسعه یافته ندارد و تروریسم نافی عقلانیت و خردمندی ، رفتاری غیر منطقی ، غیر انسانی و مغایر با اندیشه دموکراتیک است.
با تامل در چهره خانم مریم عضدانلو در حین مصاحبه مطبوعاتی در میان برخی از نمایندگان پارلمان اروپا و شنیدن واژه ها و عباراتی که به کار می برد به خوبی می توان به مفهم عدم صداقت وی در لحن کلامش پی برد که ناخودآگاه پرسش های زیادی در ذهن هر انسان آزاد اندیش و میهن پرست به وجود می آید. خانم مریم عضدانلو شاید در گیرودار پذیرایی از وی ، بسیار هیجان زده شده و فراموش کرده بود که تشکیلات وابسته به وی سهمگین ترین ترورها را برعلیه هم وطنان خود در بیش از دو دهه انجام داده و خون های بسیاری را ستمکارانه بر زمین ریخته است. شاید اگر امکانی بود تا تحرکات تروریستی فرقه مجاهدین در سالهای فعالیت آن به تصویر کشیده می شد و در معرض دید همان پارلمانتر های طرفدار حقوق بشر قرار می گرفت بی شک چهره و ماهیت مریم عضدانلو برای عالیجنابان پارلمان اروپا بسیار وحشتناک و ویرانگر متصور می گردید. به هرحال ضروری است تا با توجه به ماهیت و خط مشی تروریستی فرقه مجاهدین و جهت تلنگر زدن به ذهن و روان خانم مریم عضدانلو در رابطه با مفاهیمی چون آزادی و آزادیخواهی به نکاتی اشاره کنم.
اندیشمندان و روشنفکران عصر تحولات دموکراتیک با تبیین نظریه ی انتقادی ، نخستین گام را به سوی سازندگی جهان فردا برداشته اند. سازندگی جهان فردا به طرد و انکار مناسبات ، روابط و شرایط فاشیستی ، اندیشه تمامیت خواه و رهبری آمرانه و اسطوره ای وابسته است. ضرورتا ناخشنودی و نقد ساختاری در نظریه ی انتقادی ، بنیانی است تا ارزش های ضد دموکراتیک در مناسباتی چون فرقه مجاهدین و القاعده که همگی مبتنی بر نفی آزادی و امکان انتخاب انسان است ، مطرود گردد و این یک ضرورت تاریخی است. ظهور نظریه انتقادی و اشاعه و گسترش آن در ذهن و روان انسان مدرن مستلزم آگاهی و فردگرائی ویژه ای برتر از معیارهای پذیرفته شده ، دگم و تحمیلی فرقه ای است.
نظریه انتقادی مخصوصا با خودکامگی مناسبات سیاسی و تشکیلاتی ، ایدئولوژی دگم و معطوف به ترور و خشونت و اتوریته رهبری پیکار می کند و بر سر آن است تا انسانها را که تحت سیطره و سلطه ی مناسبات توتالیتاریستی و ویرانگر قرار گرفته ، رها سازد. متاسفانه زیست و حل شدگی در چنین روابط فاشیستی برای فرد و عنصر تشکیلاتی حاصلی جز مسخ هویت و در نتیجه تلخکامی و تیره روزی نداشته است زیرا واقعیت مناسبات فاشیستی در فرقه هایی چون مجاهدین و القاعده با محتوای انتقادی فرد و اندیشه آدمی به مبارزه برخاسته و با معیارها و هنجارهای عصر تحولات دموکراتیک بنای ناسازگاری گذشته است.
به عبارتی دقیق تر ، نظریه انتقادی عامل شناخت وضعیت ناهنجار آدمی در مناسبات و سیستم های محدود کننده خردورزی ، آزادی و گزینه های انتخاب است. در بررسی و تحلیل روانشناختی نیز به وضوح مشخص است که شرایط برای افراد تحت سیطره ی دارو دسته رجوی ، لبریز از ناکامیها ، امیدهای برنیامده و وعده های انجام نشده است و از این حیث بیشترین تاثیر منفی و تخریب کننده را بر ذهن و روان افراد تشکیلاتی می گذارد. شاید بتوان اذعان کرد که چهره ی حقیقت و آزادی با خشونت های به کار رفته در فرقه هایی چون مجاهدین و القاعده آسیب دیده و رفتار خشن و هراس آفرینی عامل ترس ناخودآگاهی است که آدمی را در چنبره خود گرفته است. فرد در چنین شرایط از هرگونه خلاقیت ، بازآفرینی و امکان انتخاب گزینه های بدیع و نو محروم می ماند. از این منظر دارو دسته رجوی متاسفانه با اعمال اختناق و سلب آزادی در محیط قرارگاه اشرف به ساحت « انسانیت » توهین کرده اند.
به نظر می رسد در محیطی چون قرارگاه اشرف و در مناسبات درونی تشکیلات مجاهدین ، پدید آوردن شرایط زندگانی معقول ، امکان انتخاب آزاد و پویایی اندیشه برای کادرها و افراد آن که آزادی شان دستخوش تدابیر و تمهیدات ستیزه جویانه و تروریستی واقع شده ناممکن و دور از تصور است زیرا افراد و کادرها در فرقه مجاهدین مدام و مستمر در معرض فشارهای بازدارنده ای قرار گرفته اند که خردورزی و تعقل در خارج از دایره ایدئولوژی دگم ، بسته و منجمد رهبری فاشیست فرقه مجاهدین ، برای آنان متصور نیست. و هرگونه تفکر انتقادی ودگردیسی فکری با شکست و سرکوب مواجه می گردد.
با این وجود ، ما شاهدیم که ریزش مستمر بیش از هفتصد نفر از نیروها و جدایی از دارودسته رجوی تحت انگیزه ها و عناوین گوناگون ، نشانه ای امیدبخش و حاکی از به تنگ آمدن افراد از نابخردیهای جهان درونی فرقه مجاهدین است که سرانجام به خود آمده و علیرغم گذشته ای نه چندان دور اما تاسف بار ، به حالتی از نفی و انکار رسیده اند. انسانهایی که سیطره مناسبات فاشیستی فرقه مجاهدین هنوز فردیت آنان را کاملا درهم نشکسته و محدودیت های اعمالی بسیار شدید از سوی رهبری فرقه ، فرصت اندیشیدن ، گریختن و فراتر رفتن را از آنان نگرفته است. بسیاری از آنان نیز که در مرزهای محدود کننده و آهنین قرارگاه اشرف و تشکیلات مجاهدین ، به اسارت کشیده شده اند بنا به شهادت تعداد بیشماری از جداشدگان ، همچنان در مخالفت با مناسبات و شرایط غیردموکراتیک فرقه مجاهدین پابرجا ایستاده اند و دور نیست که پایمردی و مقاومت آنان ، سرانجام سیطره فاشیستی رهبری فرقه مجاهدین را درهم خواهد شکست. زیرا آنان دنیایی را تجسم می کنند که در آن از بازدارندگی ، سرکوب و خشونت کوچکترین نشانی نیست.
آرش رضایی
مسئول انجمن نجات شاخه آذربایجانغربی
24/4/1385

خروج از نسخه موبایل