نکاتی برای مفاهمه بیشتر

نکاتی برای مفاهمه بیشتر
کانون هابیلیان، بیستم اکتبر 2006
به نام خدا
جناب آقای مسعود خدابنده ،مسئول انجمن ایران اینترلینک
با سلام ؛
پیش از هر چیز مسرورم از این که باب گفتگو و مفاهمه ای مشترک بین من و شما گشوده شده است که می تواند در تابانیدن نور به نقاط تاریکی که هر دو بر آن اتفاق نظر داریم مؤثر افتد و امیدوارم این مراودت فکری نتایج مثبتی برای کلیه کسانی که آن را تعقیب می کنند داشته باشد.
لازم می دانم من نیز به نوبه خود شجاعت شما را ارج بگذارم که در شرایط دهشتناکی که تبلیغات گروه رجوی به طرز خرد کننده ای جداشدگان – حتی منتقدین نظام جمهوری اسلامی – را آماج فحاشی ها و افتراها قرار داده ، این گفتگو را آغاز کرده اید.
بدیهی است تعامل مشترک میان من و شما از هر منظری که باشد ابتدا به ساکن باید از دیدگاه اشتراکات و نقاط تفاهم آغاز شود و البته الزامی هم ندارد که این چند نقطه تفاهم به تمام مسائل تسری یابد.
چنانکه می دانم و می دانید فصل مشترک من و شما این است که به گفته خودتان دو قربانی از دو سوی جهان ، دو قربانی از دو سنخ متفاوت ولی گزیده از یک منشاء و دو قربانی از دو سوی یک قربانگاه هستیم.
پس حرکت بر مدار این اشتراکات ، هر چند اندک – فکر می کنم – بهتر از این باشد که بر نقاط افتراق بی حاصلی انگشت گذاریم که از نظر من جزیی از باورهای ایدئولوژیکی منسوخ شده ای است که از قضا در چارچوب باورهای سکولار نیزباید به دور ریخته شود و متأسفانه حاصلی جز سرگردانی 25 ساله ایرانیانی که از آنان نام برده اید نداشته است.
همچنین فکر می کنم که کارکرد این باورها و مرزهایی که بدان اشاره داشته اید تاهنگامی است که در ذهن به آن پای بند بوده و توانایی و جسارت رویارویی با آن چه که در دنیای واقع روی می دهد پیدا نشده باشد.
بهترین نمونه را شما خود آورده اید ، هنگامی که تبلیغات گروه رجوی در باره تحت شکنجه بودن آقای ابراهیم خدابنده وجود داشت ، آقای وین گریفیث که ید طولایی در حمایت از مجاهدین داشت با مسافرت به ایران و مشاهده وضعیت ایشان به کذب بودن آن دعاوی پی برد.
شوق من نیز در همین است که امروز با فکری گفتگو می کنم که امیدوارم در آینده ای نزدیک به اندیشه ای تبدیل شود و زبان تفاهم میان تفاوتها باشد و در پرتو آن مطلوبات مشترک از انسانهایی متفاوت به سرمنزل مقصود برسد ، شاید این باب مفاهمه همانطور که خود بدان اشاره کرده اید باعث گردد تا دیگرانی که در همین زمینه نظری، انتقادی،تصحیحی و یا توافقی دارند وارد شده و از بعد و منظر خودشان به این بحث جانی تازه دهند.
آقای خدابنده ؛
شما به نوع حکومت مطلوبتان اشاره داشتید. از همین فرصت استفاده می کنم و بار دیگر جسارتتان را می ستایم که خود به این امر که اکثریت مردم ایران با نوع حکومت مطلوب شما موافق نیستند اذعان داشته اید.
اما به نظرم می رسد که حرف مشترک من وشما بهتر است این باشد که ، برای رسیدن به نوع حکومت مطلوب ،از ابزار مناسب و غیر خشونت آمیز استفاده کنیم.حرف مشترک باید این باشد که ترور و تروریسم نه تنها به مقصد نمی رسد ، بلکه اگر حتی به پیروزی هم برسد ، قطعاً و بلاتردید، خود موجب و موجد پیدایش یک دیکتاتوری خواهد شد و به عبارت روشنتر اسلحه نمی تواند دمکراسی ایجاد کند.
حرف مشترک بهتر است این باشد که هر کس باید بتواند آزادانه، اندیشه و فکر خود را بگوید و در این جهت گام برداریم ، کما این که در ایران امروز شاهد هستیم خیلی ها مانیفست جمهوری خواهی می نویسند و دهها مطلب و مقاله در مورد نوع حکومت دلخواهشان به رشته تحریر در می آورند.
البته اگر وقتی و فرصتی پیش آمد ، حرفهای ناگفته بسیاری در مورد چرایی دشمنی ها با ایران وجود دارد،دشمنی که بعضاً خواسته و ناخواسته گرفتار آن می شویم ، که در جای خود باید به آن نیز پرداخته شود.
آقای خدابنده ،
سلام من را به آن دوست ایرانی که به مکاتبه شما با من خرده گرفته بود برسانید و به اطلاع ایشان برسانید که ایرانیان ،هشت سال مستمر، شاهد حضور خنچه ها و گلدستهایی سرکوچه هایشان بودند که یادآور جگر گوشه هایشان بود و هر دو شنبه و پنج شنبه ، دسته های گل های پر پر خود را تا مزارشان بدرقه می کردند ، طی همین سالها بود که هر روز اخبار عملیاتهای گروه رجوی در مرزها به گوش می رسید و خود آنها کوشش می کردند که هر چه بیشتر آن را انتشار دهند.
این رنجی بود که ایران ، با تمام گوشت و پوست و استخوان خود آن را لمس می کرد و هر روز تب دار آن بود و برای حفظ استقلال و تمامیت ارضی خود ، ناگزیر از پرداخت آن بود. همین…
آقای خدابنده ؛
به نظرم ، اشاره شما به دیوار بلندی که از خون و خشونت و ترور بر سر راه درک مفاهیم معتبر در بین ایرانیان برپا شده است ، یکی از مواقف اصلی باشد که هر چه در آن تأمل شود و برای از میان برداشتن آن همت بکار رود، کمک بیشتری به این مفاهمه خواهد کرد.
مایلم به یک نکته که ارتباط مستقیم با این بحث دارد، اشاره کنم :
قبل و بعد از امام خمینی (ره) مراجع تقلید و آیات عظام بسیاری بوده اند که اگر چه مورد احترام قاطبه شیعیان بوده اند ،اما جایگاهی که ایشان در مرجعیت تامه اعتقادی و سیاسی مردم ایران داشتند ، دارا نبودند. ضمن آن که تأثیراتی که ایشان در عرصه روابط جهانی ،با برپا نمودن یک حکومت صد در صد مسقتل و غیرمتعهد به غرب و شرق برجای گذاشت ،چهره ایشان را به عنوان یک راهبر مقتدر و سیاستمدار مسلمان برجسته تر از سایرین کرد.
در همین زمینه ، حداقل دو ویژگی استثنایی از ایشان باید مورد مداقه بیشتر آنان که خشونت را نفی و به روابط دمکراتیک اعتقاد دارند قرار گیرد.
شما می دانید که امام ، تنها کسی بود که ضمن آنکه مجاهدین اولیه را به حضور پذیرفت و نظرات آنها را دقیقاً شنید و مطالعه نمود ، اما هیچگاه خواست اصلی آنان را که صحه گذاشتن بر مبارزه مسلحانه بود اجابت نکرد!
این ممکن است از یک منظر و در باورهای کمونیستی و رادیکال ، تعبیر به محافظه کاری ایشان شود ، اما حقیقت امر این است که ایشان هیچ اعتقادی به این گونه روشها نداشت و خدا می داند که اگر ایشان با آن همه مقلد و پیرو که داشتند ، اگر حکم به مباح بودن مبارزه مسلحانه در زمان شاه می دادند ،چه تعداد انسان از هر دو سو قربانی می شدند.
امام به یک مبارزه عمیق فرهنگی اعتقاد داشت که ریشه در دین و اعتقادات اسلامی مردم داشت و حاضر نبود برای رسیدن به قدرت با هر کسی دست بدهد.
نکته دیگر این که بعد از پیروزی انقلاب ، با این که تمام مردم یک صدا خواهان جمهوری اسلامی بودند ، با اصرار ایشان جمهوری اسلامی به رفراندم گذاشته شد.
پس از آن نیز در مقابل کسانی که خواستار حذف جمهوریت نظام بودند ایستاد و بر نقش و خواست مردم تأکید نمودند و برگزاری دهها انتخابات با حضور مردم پس از انقلاب ، ثمره آن ایستادگی است.
شاید اگر همان جدایی بیست و پنج ساله که به آن اشاره کرده اید نمی بود ،درک این معنا که این انقلاب یک روز هم بدون حمایت مردمی نمی تواند دوام آورد، برای برخی از دوستان راحت تر بود،وانگهی اگر مدعیان نیز سرسوزنی حمایت مردمی داشتند به افلاس امروز دچار نمی شدند.
اما حرف اصلی ،
من هم واکنشهای عجیب و غریب گروه رجوی را دیدم و همانطور که گفته اید به خوبی می شود ، قالب تهی کردن آنها را دید. لابد واکنش هراس آلود آنها را که با ژستی تهدید آمیز علیه کانون هابیلیان همراه بود را هم مشاهده کرده اید.
در این رابطه لازم می دانم به یک نکته که حتماً با آن موافقید اشاره کنم و آن این که رهبران گروه رجوی ، بزرگترین مانع بر سر راه رسیدن به هر نوع تفاهم و گفتگو هستند و متأسفانه با ابزارهایی که در اختیار دارند و روشهایی که شما از من بهتر می شناسید ، همچنان نیروها را در فضای خشونت و دور از واقعیات نگه داشته اند.
باید برای این فکری اندیشیده شود و همه کسانی که مطلقاً خشونت را نفی می کنند به میدان آیند و ایده های خود را برای بازگرداندن اعضای گروه ( که همه می دانیم فقط به خاطر امیال رجوی در عراق گرفتار آمده اند) به دنیای آزاد ارائه کنند.
از نظر کانون هابیلیان ، آنچه اهمیت دارد ، تصمیم گیری مستقل آنها است و ایران الزاماً آخرین منزلگه نیست ، بلکه باید به آنها فرصت داد تا در جای جهان که می خواهند زندگی کنند ، اما لازمه این تصمیم گیری آزادانه ، قرار دادن موقتی آنها در فضایی آزاد و دور از کنترلهای تشکیلاتی با دسترسی به اخبار و اطلاعات می باشد.
برای مهیا ساختن چنین شرایطی ما به دست اندرکاران و کسانی که می توانند نقشی در این زمینه ایفاء کنند ، یاد آور شده ایم که پدید آوردن چنین شرایطی ، فقط و فقط منوط به برچیدن بساط تشکیلات گروه رجوی و قرار گرفتن این نیروها زیر نظر صلیب سرخ در کمپی مستقل است.
امیدواریم شما و دوستانتان نیز در این زمینه راهکارهای عملی به مراجع حقوق بشری و بشر دوست ارائه فرمائید.
با احترام
سید جواد هاشمی نژاد
مشهد مقدس
27مهر ماه 1385

خروج از نسخه موبایل