واکاوی نسل میلیشیا در گذار از زنجیر دروغ و فریب رجوی – قسمت دوم

حضور در پادگان اشرف که ظرف ایدئولوژیکی مجاهدین و مدینه فاضله رجوی بود فرصت خوبی بود تا میلیشیا که جوانانی آرمانی واعتقادی می نمودند و در منتهای پاکی واخلاص وپاکبازی درجریان پروسه انقلاب بهمن و در کوران حوادث و پیچ وخم های آن سرنوشت و آینده خود را به مسعود رجوی سپرده و گمشده سالیان را در وجود او جستجو میکردند. ماهیت و تناقض شعار تا عمل و شکل و محتوای او را محک بزنند.

سیاج های سیم خاردار وبرج های مراقبتی سربه فلک کشیده وحضور انبوه سربازان مسلح عراقی در اطراف قرارگاه که آن را بیشتر درقالب یک دژ و قلعه تسخیر ناپذیر نشان می داد نخستین تناقضی بود که ذهن او را بخود مشغول ساخت.

مقرهای نظامی متعدد که در فاصله های نزدیک به هم با دیوارهای خاکریز و درب های دژبانی در پادگانی به وسعت 10 در10 بنا شده بود و تردد به آن مقرها برای دیدن دوستان و آشنایان وهمشهری ها نیاز به ویزاهای دو امضایی داشت بر تناقضات او افزود و نقطه پایانی برخوش خیالی هایش بود.

او اکنون اولین چالش های آزادی فیزیکی را احساس می کرد و خود را در حصار یک ارتش با دسیپلین های نظامی و نه یک سازمان و نهاد اجتماعی سیاسی می دید. هفته ها وماهها می گذشت ولی از دوستانش که سالیان در ایران با همدیگر زندگی کرده و با شور و اشتیاق و پذیرش بالاترین ریسک و خطر جانی از نوار مرزی به خاک عراق و پادگان اشرف آمده بودند خبری نداشت. و این او را بشدت آزار میداد.

پیگیری ها و تلاش هایش برای گرفتن حق ملاقات و دیدن دوستان بجایی نمی رسید و در قبال سوالاتش تنها یک حرف از فرماندهانش می شنید که اینجا ارتش است وارتش هم چرا ندارد؟

رشته افکارش بی اختیار به سال 58 و بساط کتاب و نشریه فروشی در کنار خیابان های شهرشان کشیده شد که درانجا مواضع سازمان درقبال ساختار ارتش را برای مراجعه کنندگان توضیح میداد که مجاهدین اعتقاد دارند ساختار ارتش که مبتنی بر اطاعت کورکورانه وتحمیلی است باید تغییر و مناسبات شورایی حاکم گردد و ارتش می بایست توسط شورایی متشکل از سربازان ودرجه داران وافسران اداره گردد و اطاعت کورکورانه و سلسله مراتب تحمیلی برداشته شود.

به یاد می آورد آن روزها چقدر سازمان برای منحل کردن ارتش تبلیغ می کرد و موجودیت ارتش را شاهنشاهی و ضدخلقی می دانست و بحث سلسله مراتب را قبول نداشت. البته بعدها مشخص شد هدف تضعیف دولت و ارگان های نظامی آن است و اکنون هم خودش به عینه می دید همان سلسله مراتب و قوانین نظامی و شاید خیلی خشک تر در مناسبات اشرف پیاده میشود.

در ماه های اول پیروزی انقلاب و سرنگونی رژیم شاهنشاهی او به سه دلیل از میان تمامی گروه های سیاسی و چریکی مجاهدین را انتخاب کرده بود .

تاکید سازمان بر استقلال و تمامیت ارضی ایران، پایبندی به شعار دمکراسی و آزادی بیان و حق انتخاب و عدالت اجتماعی و برابری و رفع تبعیض با الگو و شاخص حکومت امام علی (ع)، امید به محقق شدن این شعارهای آرمانی که آرزوی سالیان مردم ایران و بخصوص اقشار زحمتکش و محروم کارگران و دهقانان و توده مستضعف بود از وی یک مجاهد خلق ساخته بود.

مجاهد خلقی که به باور ساده و پاک و زلالش رجوی القاء کرده بود که برای زدودن غبار از رخ دین و پیوند با قرآن و سنت و مبارزه قهر آمیز با امپریالیزم آمریکا اصلی ترین سد دوران و تکامل و رفاه اجتماعی توده های مستضعف و جامعه عاری از طبقات قدم در این مسیر گذاشته است.

و براستی که درمنتهای پاکبازی و خلوص نیت و با گذشتن از منافع مادی و شخصی و قربانی کردن آنها برای مردم سرسوزنی کوتاهی نکرد.

چه کتک ها که نخورد و چه شب هایی که بابدن های مجروح از بساط کتاب و نشریه اش دفاع نکرد و چه روزهای داغ و زیر تیغ گرمای افتاب 30 خرداد سال 60 روی آسفالت و سنگفرش خیابانها و یا ماههای بعد از آن در سوز سرما و یخبندان در گورستانها و یا پارک ها و یا شیار و دامنه کوهها برخود نلرزید. او و نسلش همه چیزشان را فدا کردند تا آرمانهای مردمشان را که آن روز در مجاهدین و شخص رجوی می دیدند، محقق کنند.

ولی اکنون که پا در سرزمین آرمانهایش یعنی مدینه فاضله آرزوهایش گذاشته بود، آوار و برخود خراب شده می دید…
(ادامه دارد)
اکرامی

واکاوی نسل میلیشیا در گذار از زنجیر دروغ و فریب رجوی – قسمت اول

خروج از نسخه موبایل