نجات در هفته ای که گذشت – شماره 30

مروری بر مطالب 21 الی 26 اسفند ماه 1400 درج شده در سایت نجات

با تبریک به مناسبت فرا رسیدن اعیاد شعبانیه و میلاد با سعادت حضرت ولی عصر (عج) و نوروز باستانی و با آرزوی بهروزی و کامیابی برای مردم ایران و خانواده بزرگ نجات در سال جدید هجری شمسی، آخرین شماره “نجات در هفته ای که گذشت” مربوط به سال 1400 را تقدیم حضورتان می کنیم. باشد تا سال نو، همراه با نجات عزیزان از شرایط سختی که در آن گرفتار هستند باشد.

*شنبه 21 اسفند

در روز شنبه جمعاً 9 مطلب در سایت نجات درج گردید که در زیر مروری اجمالی بر تعدادی از آن ها انجام می شود:

خانواده بزرگ نجات و تحولات سال 1400

برگرفته از نشریه نجات شماره 106

– نامه های خانواده ها به دادگاه کیفری بین المللی در لاهه
– درخواست ارتباط و دیدار با عزیزان از نخست وزیر آلبانی
– صدور کارت شهروندی برای رهایی یافتگان در آلبانی
– آزادی بی قید و شرط احسان بیدی بعد از دو سال
– تشکیل و ثبت “آسیلا” در آلبانی
– همایش های مشترک “آسیلا” و “نجات”

به کوری چشم مریم رجوی به تحصیلاتمان ادامه دادیم

… این تصمیم با خواست خانوادگی گرفته شد. برای این که به همه ثابت کنیم که زندگی با وجود همه پستی و بلندی ها زیبایی های خودش را دارد .وقتی وارد دانشگاه شدیم احساس کردیم که دنیای دیگری به رویمان باز شد و هر روز که می گذشت احساس می کردیم ما چه دوران مفیدی را در درون مناسبات فرقه ای رجوی از دست دادیم. تصمیم خودمان را گرفته بودیم و به این کار ادامه دادیم و موفق شدیم که مدرک کارشناسی خود را دریافت نماییم.
اما نکته ای که باید در اینجا به مریم قجر و بقیه دوستان اسیر در تشکیلات عنوان کنم این است که انقلاب شما به هیچ عنوان انسان را زیبا نمی کند چون اکنون شاهدیم که نفرات تان به جای جوانی کردن حتی قدرت راه رفتن هم ندارند. به رجوی ها باید گفت چیزی که انسان را زیبا می کند خانواده است و انسان در کنار خانواده جوان می شود. این همان جمله اساسی است که رجوی ها از آن ترس دارند و حاضر نیستند ذره ای به آن نزدیک شوند چون می دانند که خانواده تمام بنیان و اساس تشکیلات شان را از هم خواهد درید….

زنان اصلی ترین قربانیان سیاست های زن ستیز مریم رجوی

به مناسبت 8 مارس، روز جهانی زن

… در هر صورت، امسال نیز مریم قجر به بهانه روز زن، به تعریف و تمجید از خود پرداخت بدون این که بگوید در سازمان مجاهدین چه بر سر صدها زن معترض آورده و چطور به بهانه رهایی زنان، بیش از 100 زن را مقطوع النسل، و صدها زن دیگر را به عقد مسعود درآورده تا حرمسرای قجری را در قرن 21 احیا کند!؟.
… آنچه در چهره زنان مجاهد (که در آلبانی مجبور به شنیدن سخنان مریم بودند) دیده می شد، افسردگی عمیق ناشی از بی آیندگی بود. چیزی که از پس ماسک و روسری هم قابل اختفا نبود و در شعارهای پوشالی که برای مریم سر می دادند قابل لمس بود. صدای بی رمق و بی احساس آنان، تمسخری بر ده ها سال انقلاب ایدئولوژیک مریم رجوی بود که ربع قرن تلاش می کرد آن را رهایی بخش جلوه دهد. طبعاً سخنان وی، خارج از مناسبات فرقه مجاهدین نیز، جز به نفرت زنان ایرانی نسبت به او نخواهد افزود، چرا که می دانند زنی که اعضای سازمان خودش را نابود و تخریب کرده است، هرگز نمی تواند برای زنان اوکراین و غرب آسیا دل بسوزاند و سینه چاک دهد.

مجاهدین و سوءاستفاده تبلیغاتی از واژه ها و ترفند های فریب

… در نمونه هایی از کانون های شورشی ، از تصاویر افراد در صف واکسیانسیون، صف تهیه اقلام مصرفی مانند مرغ و مواد خوراکی، برخی تجمعات با مجوز در داخل کشور و به کارگیری حرفه ای از تصاویر تابلوها و اماکن معروف و شاخص برخی شهرها با روش های فنی با تصاویر رهبران فرقه از جمله مریم و مسعود رجوی و در برخی موارد تصاویر بنیانگذاران سازمان استفاده نموده و به عنوان فعالیت کانون های شورشی تبلیغ نموده اند .
و نمونه بارز این مدل فریب و خیانت به جوانان کشور توسط سران فرقه رجوی، در چهارشنبه سوری است که توسط همین اکانت های جعلی و صفحات تقلبی و دروغین جوانان و نوجوانان را به شرکت فعال در چهارشنبه سوری و انجام دستورالعمل های داده شده، این نوجوانان را به کام مرگ و آتش سوزی و حوادث ناگوار هر ساله در چهارشنبه سوری می کشانند و تعدادی را با وعده پول برای تصویر و فیلم برداری و به آتش کشیدن برخی نماد های انقلاب و کشور فریب می دهند….

در هر دادگاهی رجوی محکوم است

یک سال قبل، در همین ایام بود که شعبه بین الملل دادگاه کیفری تهران، در دو روز به استماع شکایت شاکیان جدا شده از فرقه ی جهنمی رجوی پرداخت. این حرکت منسجم جداشدگان به قدری کاری و محکم بود که لاجرم مسعود رجوی با حرکتی شتابزده و باز هم طبق معمول نسنجیده، وارد گود شد و جداشدگان را تهدید به ترور با سرب داغ کرد! که با تیزبینی وکلا این تهدیدات نیز ضمیمه پرونده قطور نقض حقوق بشر در فرقه ی رجوی شد.
متعاقباً رإی قطعی این دادگاه صادر شد که در آن رهبران این فرقه و دست اندرکاران نقض فاحش حقوق بشر را محکوم به پرداخت غرامت نقدی در حق جداشده ها نمود. این رأی از طریق دادگستری ایران به دادگستری های فرانسه و آلبانی ارسال تا برای آدرس های رسمی این سازمان، ابلاغ گردد و چون سازمان حرفی برای گفتن نداشت، مهلت قانونی اعتراض نیز سپری شده و رای قطعیت یافت، در ادامه این پرونده برای اجرا به دادگاه بین المللی کیفری لاهه ارسال و پذیرفته شد و اکنون نیز در حال بررسی، تحقیق و تفحص است….

ماجراهای درخواست ملاقات در کمپ اشرف – قسمت سیزدهم

… گویا که وصیت نامه ای از این مرحوم مظلوم باقی نمانده و اگر هم مانده از مضمونی برخوردار نبوده که به درد تبلیغات گروه دغلکار رجوی بخورد. ما از سر ناچاری و برای ارزیابی ماهیت و صحت و سقم قضیه فرضیه سازی های زیر را انجام داده ایم :

1- این عمل به صورت فوق سری و در نهایت نیرنگ بازی و با هدایت و خدعه فرماندهان ارشد قرارگاه انجام گرفته تا به تبع آن تهدیدی غیرمستقیم برای نیروهای ائتلاف و دولت عراق باشد که علیه این فرقه تصمیماتی مانند اخراج از آن کشور اتخاذ نشود.
در اینجا یک سؤال مطرح است که چگونه است که رهبران گروه درصدد شهید نمایی و انتشار وسیع خبر برنیامدند؟
به نظر می رسد که از فشار احتمالی خانواده ها و توسل به این فرضیه که این عمل همسنگ اقدامات تروریستی تلقی می شود، واهمه داشته و تنها به تهدید غیرمستقیم حکام داخلی وخارجی عراق بسنده شده و البته حسن کار این بوده که مدرکی هم به دست نمی دهند.
2- ممکن است خودسوزی این قربانی ناشی از غلبه ی روحیه ی یأس و سرخوردگی باشد.

*یکشنبه 22 اسفند

8 مطلب جدید حاصل کار روز یکشنبه سایت نجات می باشد. مروری مختصر بر تعدادی از آن ها به قرار زیر است:

به یاد اولین جشن نوروز و بهار آزادی در تیف

… شور و احساس نوجوانی ،صداقت و باور بچگانه و امید و اعتماد ساده لوحانه که مقتضای سنی آن دوران من بود مرا به مسیری کشاند که ابتدا سرچشمه زلال آب ولی در ادامه سراب خود را نشان داد. بیست و سه سال از بهترین روزهای جوانی ام بدین سان در پشت سیاج های بلند و برج های سر به فلک کشیده و برق سلاح های نگهبانانی گذشت که مدت ها بود که دیگر هیچ سنخیتی با آن ها نداشتم. در هر بهار و در آستانه هر سال تحویل و به هنگام هر رقص عقربه های ساعت و شلیک سال تحویل توپ روح و روان واندیشه ام از آن حصارها سوی خانواده پر می کشید و باز آن خاطرات در ذهنم زنده می شد. برای لحظاتی غرق در شادی آغوش پدربزرگ و مادربزرگ و جشن سفره هفت سین در کنار خانواده می شدم که صدای بلندگوی سالن اجتماعات اشرف و غریو شادی های مصنوعی به هنگام اعلام سال تحویل توسط رجوی این لذت را از من می ربود و فضای اسارت را به یادم می آورد. سالیان این قصه تلخ ادامه داشت….

خاطره ای از به اصطلاح دانشگاه دست ساز رجوی در کمپ اشرف

… رجوی در داخل اشرف دانشگاهی دائر کرد و گفت آن هایی که مایلند و می خواهند ادامه تحصیل بدهند ثبت نام کنند. من هم تمایل داشتم درس بخوانم. در رشته برق ثبت نام کردم. کلاس ها شروع شد. اساتید از شهر بعقوبه و بغداد هر روز وارد پادگان اشرف می شدند. یک اکیپ آن ها را تا دانشگاه همراهی می کرد و معمولاً سر زمانبندی ها حاضر می شدند. این اساتید عمدتاً تحصیل کرده انگلیس بودند. سر کلاس هم به عربی و هم به انگلیسی تدریس می کردند. تشکیلات با این اقدام بد جوری ما را مشغول کرده بود. هدف تشکیلات این بود با این ترفند ذهن ها را مشغول کند تا کسی به فکر شکست هایی که فرقه متحمل شده بود نیفتد. مسئولین دانشگاه مخصوصاً به اساتید توصیه می کردند به دانشجوها تکالیف زیادی بدهند تا همواره سرگرم باشند.
من هم از آنجایی که به این رشته علاقمند بودم تکالیف را تا 2 شب هم می شد با کمک دیگر دوستانم انجام می دادم. در یک کلام هدف تشکیلات درس و تحصیل و دانش نبود دنبال هدف خودش بود تا به نحوی اعضای اسیر را در پادگان اشرف نگه دارد و می خواست فکر و ذهن ما را درگیر کند تا به فکر خط و استراتژی، که با شکست صدام زیر سؤال رفته بود نباشیم.
… دست آخر هم مدرکی را به ما دادند که در بیرون فاقد ارزش بود زیرا مهر تشکیلات رویش خورده بود. چون پایه و اساس درستی نداشت و هیچ کس هم مدرک آنان را قبول نداشت و به همین خاطر شاهد بودم که وقتی به ایران آمدم با وجود داشتن مدرک هیچ جا قبول نداشتند چون مهر یک سازمان تروریستی در پای آن مدرک قرار داشت….

خاطرات ولی الله غفاری از 17 سال اسارت در تشکیلات مجاهدین خلق

خلاصه ای از آنچه بر من در اسارت فرقۀ رجوی گذشت.

… سال 1366 بود و من در لشگر 16 زرهی قزوین مشغول گذراندن دوره خدمت سربازی بودم. این دوران مصادف شده بود با صدور قرارداد 598 شورای امنیت سازمان ملل برای پایان دادن به جنگ ایران و عراق. مجروح شدن من به واسطه حمله نظامی غافلگیرانه سازمان تروریستی مجاهدین خلق اتفاق افتاد. و بعد هم که مجروح و بیهوش به اسارت نیروهای فرقه مجاهدین خلق درآمدم. اینجانب ولی ا… غفاری با 17 سال اسارت در فرقه در بدو اسارتم که به دلیل آسیب های جدی و شکستگی استخوان های بدن توان هیچگونه حرکتی نداشتم با مداواهای ناقص روانه قرارگاه اشرف شدم. از آنجایی که اینجانب اسیر جنگی بودم و طبق کنوانسیون های بین المللی همچون کنوانسیون ژنو امتیازاتی از قبیل دیدار با نماینده کمیته بین المللی صلیب سرخ جهانی شامل بنده می گردید همیشه در انتظار نمایندگان صلیب بودم اما مسئولین فرقه به دستور شخص مسعود رجوی و هماهنگی با ارتش بعثی عراق، من و دیگر اسیران جنگی را از چشمان صلیب سرخ پنهان می نمودند….

دوگانگی در فرقه رجوی

… فرقه رجوی طبق معمول برای فرار از زیر فشارهایی که در محاکم قضایی بر آنان وارد می آید وابستگی به وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی را علم می کند تا خودش را فراری بدهد. در شگرد تبلیغاتی فرقه رجوی هر عملی علیه آنان باید مربوط به رژیم جمهوری اسلامی قلمداد شود. به زعم آنان عملاْ هر کس موافق آنان نیست لاجرم به جمهوری اسلامی وابسته است. ولی دادگاه هایی که لابی های سعودی و اسرائیل در اروپا و آمریکا در آن ها نفوذ دارند مستقل بوده و هیچ کسی در آن دادگاه ها دخل و تصرف نداشته است! دوستان به این پدیده می گویند “دوگانگی و نفاق یا استانداردهای دوگانه که ذات فرقه هاست” در فرقه رجوی هرگز اخبار و اطلاعات بدون قصد و غرض و بدون در نظر گرفتن نفع یا ضرر فرقه بیان نمی شود و گزارش دادگاه ها هم از این قاعده مستثنی نیست.

رجوی ها باز هم یک مادر را در مقابل فرزندش قرار دادند

… به دنبال دادخواهی آقای محمدرضا ترابی درباره پدرش و آنچه بر او گذشته و درخواست توضیح درباره نحوه کشته شدن و مکان دفن پدرش و افشای این حقایق که در کودکی با فرمان رجوی ها مجبور به جدایی از پدر و مادرش شد و او را نزد خانواده ای در کانادا فرستادند که با او رفتاری بسیار خشن داشتند و این که چگونه به صورت غیرقانونی او را از کانادا خارج و به واشنگتن برده و سپس به عراق منتقل کرده اند، رجوی های ظالم، مادر محمدرضا ترابی یعنی زهرا سراج را به کار گرفتند تا ضمن ارائه مطالبی که در زیر به نادرست بودن آن ها اشاره خواهم کرد، علیه تنها فرزندش موضعگیری کرده و با او به جنگ و ستیز بپردازد. تا به خیال خودشان با شلیک تهمت و دروغ بر روی حقیقت خاک بپاشند و با ایجاد فشار روانی روی فرزند، وی را وادار به عقب نشینی کنند….

*دوشنبه 23 اسفند

در این روز کلاً 8 مطلب جدید بر روی سایت نجات داشتیم که در زیر مروری مختصر بر تعدادی از آنان را مشاهده می کنید:

فیلم ارتباط تصویری خانواده های انجمن نجات کردستان با اعضای آسیلا

روز یکشنبه مورخ 8 اسفند 1400 جمعی از خانواده های استان کردستان از شهرهای سقز، دیواندره، سنندج در انجمن نجات کردستان گرد هم آمدند و با مدیر اجرایی این انجمن آقای حسن حیرانی و آقای دکتر جرجی تاناسی در آلبانی ارتباط تصویری برقرار کردند و در خصوص آخرین وضعیت فرقه رجوی در آلبانی و اعضای اسیر در فرقه به تبادل نظر پرداختند….

جلسه خانواده های مازندرانی انجمن نجات با انجمن آسیلا برگزار شد

روز یکشنبه 22 اسفند 1400 جمعی از خانواده های اعضای گرفتار در کمپ مجاهدین در مانز آلبانی از استان مازندران که سال های زیادی است علی رغم تلاش های فراوان، به دلیل کارشکنی های سران فرقه رجوی موفق به دیدار عزیزان خود نشده اند و در فراق دیدار با آن ها هستند، با شوق وافر و امید بسیار، در یک جلسه آنلاین با اعضای انجمن آسیلا در کشور آلبانی یک ارتباط تصویری برقرار نمودند….

به یاد اعضایی که در نوروز 67 توسط رجوی به قربانگاه فرستاده شدند

… عملیات آفتاب در منطقه فکه نخستین عملیات از عملیات سه گانه مجاهدین خلق بود که با پشتیبانی ارتش عراق قرار بود علیه نیروهای ایرانی صورت گیرد. این عملیات برای اول فروردین سال 1367 در اطراف شوش برنامه ریزی شده بود. اما با درگیری دو تن از نیروهای شناسایی مجاهدین خلق با سربازان ایرانی و دستگیری آن ها و ترس از لو رفتن، عملیات نهایتا در 8 فروردین صورت گرفت. در جریان مراسم سال تحویل اعضا از یک طرف از شنیدن خبر دستگیری دوستانشان نگران و از طرف دیگر خوشحال بودند که با لو رفتن این عملیات کنسل و آن ها دوباره فرصت آن را دارند که بار دیگر دوستان خود را در مراسم ببینند.
… در آخرین خداحافظی به شدت همدیگر را در آغوش می کشیدند، گویی می دانستند تعدادی از آن ها دیگر همدیگر را نخواهند دید. آخرین لحظات سال و تحویل و دیده بوسی ها به سرعت از مقابل چشمانشان گذشت. در پایان عملیات آفتاب تعداد 123 کشته را گزارش کردند. خیلی ها منتظر اعلام اسامی بودند. اعضایی که همین چند روز پیش دوستان خود را در آغوش کشیده بودند و بر سر سفره عید آرام و قرار نداشتند اکنون دیگر حضور نداشتند و فقط یادشان به جا مانده بود….

ماجراهای درخواست ملاقات در کمپ اشرف – قسمت چهاردهم

… آقایان محمد حیاتی، حسین ابریشمچی (کاظم )- که ادعای رفاقت با برادرم را می کردی- یادتان هست که چند سال پیش چگونه من در مقابل شما زانو زده و ساعت ها اشک ریختم تا اجازه ملاقات با یاسر و پدر و برادرش را به من بدهید و اما شما با قساوت قلبی خاص گروه خود از انجام آن طفره رفتید؟ آیا یادتان می آید که به هنگام ترک اردوگاه نفرت انگیز شما، قول دادم که این تحقیرها را تلافی خواهم کرد؟ حالا این گوی واین میدان!
درست است که شما با قتل یاسر آتش به جان من انداختید اما من هم مصمم شده ام تا با تشکیل این جلسه و جلسات دیگر آب به لانه منحوس تان بیاندازم. من با خود عهد بسته ام که آتش بر خرمن موجودیت پلیدتان بیاندازم و به زودی مزه زهرآگین آن را در کام کثیف تان احساس خواهید کرد….

آیین چهارشنبه سوری در سازمان مجاهدین خلق

… جیغ و دادهای سران سازمان ضد مردمی مجاهدین که برای شب چهارشنبه سوری بلند شده برای ایام دیگر سال نیز تکرار می شود که هیچ گاه در نزد مردم کشورمان خریداری نداشته و تمام هدف این خائنین برای مشغول نگه داشتن عناصر فرتوت داخلی اردوگاهشان در آلبانی ست تا بتوانند با دادن شعارهای تو خالی به آن ها، همچنان برای سال هایی آن ها را مشغول نمایند و امیدهای واهی که هیچ وقت جامه عمل نخواهند پوشید را به آن ها بدهند و همچنان از جسم بی روح آن ها برای مقاصد کثیفشان سوءاستفاده نمایند .
سران سازمان ضد مردمی مجاهدین که می دانند دیگر عمر سیاسی و تبهکاری آن ها تمام شده و هیچ ایرانی از آن ها نه تنها حمایت نمی کند بلکه مورد تنفر و انزجار تک تک ایرانی ها نیز هستند با ترفند های مختلف مانند شب چهارشنبه سوری و امثال آن می خواهند به عناصر پیر و فرسوده، بودنشان را اثبات کنند ولی گذر زمان مشخص می کند که دیگر حرف ها و جیغ و دادهای آن ها حتی در داخل اردوگاه رجوی ها در آلبانی نیز خریداری نداشته و ندارد، چه رسد به داخل کشورمان که مردم فهیم از همان سال 60 عناصر جانی این فرقه را به زباله دان تاریخ فرستادند….

مجاهدین خلق با وعده شکلات کودک سرباز می ‌گرفتند

…او در ادامه شواهدش از پایگاه واشنگتن از دختری می‌ گوید که پدر و مادرش را (احتمالاً در راه خدمت به مجاهدین خلق) از دست داده بود. او همچون دیگر کودکان مجاهدین به آمریکا قاچاق شده بود و به خانوداه ای سپرده شده بود که به شدت او را مورد آزار و اذیت قرار می ‌دادند.
محمدرضا در حالی که نامی از این دختر نمی ‌برد چرا که او هنوز در فرقه رجوی گرفتار است، درباره ترفندهای مجاهدین برای انتقال او به عراق، می‌ گوید: «او تنها چیزی که نیاز داشت مهر و محبت بود و خواهرهای مسئول پایگاه این را فهمیده بودند. این دختر شکلات خیلی دوست داشت. این خواهرها با وعده وعید درباره عراق به او می‌ گفتند بروی عراق شکلات می‌ دهند! شاید برای شما خنده دار باشد ولی به خدا حاضرم در هر دادگاهی قسم بخورم که با وعده شکلات و عاطفه او را بردند عراق و هنوز در سازمان است. این می ‌شود داوطلبانه؟»…

*سه شنبه 24 اسفند

در این روز 13 مطلب جدید در سایت نجات درج گردید. در زیر مروری مختصر بر تعدادی از آن ها ارائه می گردد:

فاشیست کیست؟

… بعد از سرنگونی سلطنت در ایران، هنوز انقلاب نو پا شکل نگرفته بود که مجاهدین خلق بر پایه چماقداری عمل کرد و بعد از سالیان طولانی فهمیدیم در پشت جریان چماق و چماقداری هدفمند رجوی چه خطی وجود دارد! رجوی از یک سو می خواست در تبلیغات خودش را مظلوم معرفی کند و از سوی دیگر در اقصی نقاط ایران به رفتگر و کارگر و دیگر اقشار رحم نمی کرد. هر شخصیتی که مقابل این جریان بود را با عملیات های فاشیستی در بی رحمانه ترین شکل حذف می کرد ….

خاطره ای از نوروز در زندان ابوغریب

… از سال 74 به بعد واقعاً خودم به نقطه ای رسیدم که احساس کردم دیگر ماندن در مناسبات رجوی نه تنها فایده ای ندارد بلکه ماندن را خیانت به خودم می دانستم. اما به دلیل سرکوب های وحشتناکی که رجوی به راه انداخته بود و از طرف دیگر می گفت هر کس که نخواست نزد ما بماند او را به ایران می فرستیم و من هم به دلیل ترس از دستگیری و زندان در ایران جرأت بیان درخواست جدایی نداشتم. این موضوع را یادآوری کنم که خیلی از اعضا که راه خلاصی از مناسبات فرقه را برای خود متصور نمی دیدند دست به خودکشی می زدند و یا بر اثر فشارها سکته کرده و فوت شدند و برخی ها هم نیز توسط عوامل رجوی سر به نیست شدند….

ملکه دروغ؛ بندبازی با شعار سرنگونی و آتش چهارشنبه سوری

… می گویند کودکی بود که برای فرار از درس و مشق هر روز یک بهانه می آورد. یک روز به بهانه سردرد کلاس درس را ترک می کرد. روز دیگر هم به بهانه گوش درد و الی آخر. یکی از روزها باز خواست از درس و مشق معلم خلاص شود بلند شد و به معلم گفت من مریضم می خواهم بروم. معلم پرسید کجایت درد می کند؟ کودک کمی به فکر فرو رفت . دید قبلا همه جای بندش را به بهانه این که درد می کند قبلاً استفاده کرده و از کلاس در رفته، لذا کمی مکث کرد تا این که یک دفعه گفت پوستم درد می کند.
دروغ های مریم رجوی هم به همین شکل است. چه سال هایی را که او با دروغ و دادن شعار «امسال سال سرنگونی است» سپری نکرد، و اعضای نگون بخت را سر کار نگذاشت، وقتی دید چند سال پشت سر هم هیچ اتفاقی نیفتاد، از بیرون به درون بازگشت تا با شعار «سرفرازی» یک سال دیگر را سر کند. در سال ۱۴۰۰ اما، دیگر از نای و نفس افتاد تا با بی آبروریی تمام از شعار «سال تعیین کننده ۱۴۰۰» آویزان شود….

مصاحبه انجمن نجات لرستان با غلامعلی میرزایی – قسمت سوم

… من در اینجا یک پیام برای دوستان اسیرم دارم که می خواهم اگر آن را دریافت نمودند با تفکر و تأمل خوانده و تصمیم نهایی خودشان را بگیرند و آن پیام این است: دوستان عزیزم همانطور که می دانید من دومین عید نوروز است که در کنار خانواده ام به سر می برم و کلی از این بابت خوشحال و مسرور هستم و دعا می کنم که در سال جدید نیز شما موفق به جدایی از این فرقه منحوس شده و ان شاالله سال نو سال آزادی شما باشد. دوستان گرامی برای رهایی فقط یک خواستن و پشتکار می خواهد، به خدا هر آنچه سازمان می گوید دروغ و بطلان و مغزشویی می باشد که برای نگه داشتن شما و سوءاستفاده برای بقای سران و فرقه است. زیرا در این مدت که در خارج از مناسبات زندگی عادی خودم را دارم اثبات شده که این سازمان بر مبنای وحشت و دروغ بنا گردیده و کافی می باشد شما حرکتی کرده و به راحتی به دنیای واقعی پای بگذارید و در اینجا همه ما به خصوص خانواده های شما منتظر و چشم انتظار برگشت شما به آغوش گرم خانواده می باشند….

*چهارشنبه 25 اسفند

در این روز مجموعاً 14 مطلب دیگر روی سایت نجات قرار گرفت که در زیر مروری مختصر بر تعدادی از آنان را ملاحظه می فرمایید:

ایامی که تحمل اسارت در زندان های رجوی را سخت تر می کند

… چهارشنبه سوری، عید نوروز، سیزده بدر، روز اول مهر، روز پدر، روز مادر، حتی روزهای جمعه و تعطیلات رسمی، از جمله ایامی هستند که تحمل اسارت و زندان های رجوی را سنگین تر و غیر قابل تحمل تر می کنند! شاید کمتر کسی بتواند فشاری که در این روزها در کمپ بردگی رجوی بر سر اعضا می آید را تصور کند. اما در این بین، رسیدن عید نوروز یک اسیر را تا مرز نابودی کامل پیش می برد! هجمه و فشارهای تشکیلاتی مخصوصاً در زمینه کارهای اجرایی به بیشترین حد خود می رسد تا افراد را مشغول نگه دارند، پس لرزه های این تکانه ها نیز، بعدها ادامه می یابد و گسترش پیدا می کند. هر لحظه و هر روز در فرقه ی رجوی به دلیل نشست های مغزشویی مستمر و اجباری اعضا در معرض تخریب ذهن و گذشته خود قرار دارند، اگر به این نکته توجه کرده و قبول کنیم که تمامی اعضای سازمان دچار اختلالات شخصیتی هستند، باید در ادامه هم بپذیریم که این اختلالات تراوش هایی نیز به همراه خواهد داشت، در این بین خودکشی و آسیب زدن به خود، پدیده ای طبیعی است که برای فرار از این شرایط سخت، به صورت مستمر به وقوع می پیوندد….

حقارت فرقه رجوی با چنگ زدن به حادثه آفرینان چهارشنبه سوری

… چنگ زدن مذبوحانه فرقه منفور و رو به اضمحلال رجوی به ترقه بازی های علنی در شب چهارشنبه سوری قابل پیش بینی است چرا که بزرگترین دستاورد آتش بازان فرقه رجوی در کانون های شورشی آتش زدن چند بنر و تندیس آن هم در خفا و تاریکی شب بوده و لذا با تاریخچه ذلت باری که از این فرقه موجود است غیرطبیعی نیست که ترقه بازی های علنی این ایام برایشان فرصت ساز باشد تا با سوءاستفاده از آن بخواهند دروغ داشتن پایگاه مردمی در ایران عزیز را تکرار کنند اما این سوءاستفاده ها تنها یک معنا دارد و آن هم به پوچی مطلق رسیدن این فرقه است و بس.

سمینار بررسی فعالیت های غیرقانونی و جرائم مجاهدین خلق در آلبانی برگزار شد.

سمیناری با موضوع بررسی جرایم غیرقانونی سازمان مجاهدین خلق در تیرانا برگزار شد. این جرائم که شامل قاچاق انسان و مواد مخدرو اسلحه می باشند، موجباتی از نگرانی را در میان شهروندان آلبانیایی ایجاد کرده است.
جرجی تاناسی، روزنامه نگار آلبانیای و فعال حقوق بشر که به عنوان کارشناس در این سمینار حضور داشت صحبت های خود را با توضیحاتی اجمالی در خصوص نحوه انتقال اعضای مجاهدین خلق به آلبانی و توافقات پنهان میان دولتمردان آلبانی، امریکا و سازمان ملل آغاز می کند. او سپس توضیحاتی در مورد کارکردها و خصوصیات فرقه ای این سازمان برای شرکت کنندگان ارائه می دهد.

ماجراهای درخواست ملاقات در کمپ اشرف – قسمت پانزدهم

مراسم یادبود یاسر در تبریز

… دموکراسی از نظر آن ها عبارت از حاکم کردن رجوی به عنوان یک رهبر مقتدر غیرپاسخگوی دیوانه و رئیس جمهور مسلوب الاختیاری مانند همسر به اصطلاح مشروعش بوده که شخصیتی به عنوان پیشکار ساده او و مخصوصا وسیله عوامفریبی و زن فریبی او به شمار می آید. افرادی که مردم ایران در تعیین آن ها کوچک ترین نقشی نداشته و صحبت دموکراسی محلی از اعراب نمی تواند داشته باشد.
جای آنست که که خون موج زند بر دل لعل زین تعابن که خزف می شکند بازارش…

*پنجشنبه 26 اسفند

6 مطلب حاصل آخرین روز کاری هفته در سایت نجات است. مروری کوتاه بر برخی از آن ها به قرار زیر است:

کینه شما نسبت به مردم ایران از سر چیست؟

فؤاد بصری خطاب به مریم رجوی

فؤاد بصری، عضو رهایی یافته از سازمان مجاهدین خلق با اشاره به پیام های تکراری فرقه رجوی به مناسبت چهارشنبه سوری خطاب به مریم رجوی می گوید: چرا نسبت به مردم ایران کینه دارید؟ چرا مصدوم شدن جوانان وطن شما را خوشحال می کند؟
به خاطر دارم که در نشست های عمومی که در پادگان اشرف برگزار می شد مهوش سپهری می گفت مردم ایران لیاقت ندارند چرا که نام مسعود رجوی را به زبان نمی آورند!
بصری در قسمت دیگری از صحبت هایش با تذکر این نکته که پایه و اساس فرقه رجوی بر دروغ استوار است می گوید: مردم ایران شما را مثل تفاله بیرون انداخته اند. این جا کسی شما را به رسمیت نمی شناسد. مگر نمی گویید در هر شهر ایران یک خبرنگار و کانون شورشی و .. دارید، پس معطل چه هستید؟ چرا در آلبانی مانده اید؟
در پایان فؤاد بصری پیامی هم برای دوستان سابق خود که همچنان در اسارت فرقه رجوی به سر می برند دارد: به اسیران در کمپ آلبانی سال نو را تبریک می گویم. لطفا خودتان را نجات دهید. مریم رجوی در آلبانی همه شما را نابود می کند. او هیچ ارزشی برای شما قائل نیست… خودتان را نجات دهید و چشمان خود را به دنیای واقعیت باز کنید. جنایات رجوی را ببینید. امیدوارم امسال سال رهایی شما از فرقه رجوی باشد و زندگی آزاد را انتخاب کنید.

گفت ‌و‌ گو با علی پوراحمد نویسنده کتاب زندگی بازیافته

… اعضای پیوسته به رجوی چند دسته بودند که با ترفندهای متفاوت عضوگیری و اغفال می شدند.
دسته اول، اعضایی مثل من بودند که در جریان انقلاب و بعد از آن توانستند با شعارهای دروغینِ رجوی پتانسیل نهفته را به چاه ویل کشانده و نیست و نابود کنند که هر کدام از ما می توانستیم در خدمت انقلاب و جامعه باشیم و مثمر ثمر واقع شویم.
دسته دوم عضوگیری و در واقع ربودن اشخاصی بود که برای کاریابی و اشتغال بهتر به کشورهای همجوار نقل مکان می‌کردند. آن ها با وعده کذایی اعزام به اروپا مورد اغفال قرار می گرفتند و ناخواسته و ندانسته سر از عراق و پایگاه های فرقه درمی آوردند.
دسته سوم، عضوگیری اسیران جنگی بود که خود به دو دسته تقسیم می شدند.
دسته اول اسیرانی بودند که در عملیات خرابکارانه مشترک مرزی به اسارت می گرفتند و بدون آن که اسم و رسم شان در صلیب سرخ ثبت شده باشد در ارتش ساخته و پرداخته صدام به نام ارتش آزادی بخش سازماندهی می شدند. دسته دوم اسیرانی بودند که درهنگامه دفاع از وطن در مقابله با صدام در جنگ تحمیلی به اسارت نیروهای عراقی درمی آمدند که بسیاری از آن ها را بعد از شکستشان در عملیات مرصاد طی یک معامله کثیف از صدام تحویل گرفتند.
با این اوصاف ملاحظه می شود که نیروهای عضوگیری شده نه ازروی اختیار و آگاهی بلکه از روی جبر و شرایط ناخواسته به تورمجاهدین افتاده و گرفتار می شدند که خروج از آن به شرحی که عرض خواهم کرد مطلقا امکان پذیر نبود….

به مناسبت خبر درگذشت ابراهیم نیک طالعان؛ دوست قدیمی من

… ابراهیم نیک طالعان مسئول مزار شده بود. از او سؤال کردم که مگر کار دیگری نبود که مسئولیتش را قبول کنی؟ وی می گفت این کار خوب است حداقل کسی در این جا با من کاری ندارد و از صبح تا شب در اینجا هستم چون اگر به مقر اشرف بیایم مدام به من گیر می دهند پس همان بهتر که در اینجا باشم و از همه داستان ها دور باشم چون حداقل این مرده ها با من کاری ندارند .
خیلی از مواقع در مورد فرزندانش که در درون مناسبات فرقه رجوی بودند با من حرف می زد و می گفت: این ها هم در اینجا مانند من اسیر شدند و کاری نمی شود کرد و حتی من نمی توانم به آن ها چیزی بگویم و این گونه سعی می کرد خودش را تخلیه کند و می دانست که من چیزی به مسئولین نمی گویم .
بحث های طعمه که پیش آمد ابراهیم که سواد چندانی نداشت بعد از گذر از بحث طعمه عنوان کرد: بالآخره با هر بدبختی بود توانستم عبور کنم. من به او گفتم که مگر تو هم فاکتی در مورد فرار و طعمه داشتی؟ او گفت که مگر می شود نداشت و من هم مانند بقیه باید چیزهایی را ردیف می کردم و الا قبول نمی کردند و من هم یکسری فاکت که اصلاً درست نبود بیان کردم. ابراهیم به خوبی دریافته بود که باید برای عبور از بحث های طعمه یک سری فاکت حتی به دروغ بنویسد تا بتواند از دست بتول رجایی در برود .
و حال دستگاه تبلیغاتی رجوی از سابقه مبارزاتی وی و حل شدگی اش در تشکیلات می گوید که دروغی بیش نیست. مریم قجر کاری جز تعریف کردن از مرده ها ندارد. سؤال من این است چرا وقتی فرد زنده است نباید به خاطر کارهایی که انجام داده مورد تشویق قرار بگیرد و یادی از وی شود؟…

معرفی کتاب تلخی رهایی – خاطرات علی بیگلری

خاطرات علی بیگلری اسیر ایرانی رها شده از اردوگاه اشرف

علی بیگلری در سن نوجوانی در جریان جنگ ایران و عراق اسیر نیروهای عراقی شد و به اردوگاه اسرا در عراق منتقل گردید. او بعد از تحمل چندین سال اسارت در شرایط سخت و طاقت فرسای اردوگاه اسرا، توسط نمایندگان فرقه رجوی فریب داده شد و به پادگان اشرف انتقال داده شد.
“جواد کامور بخشایش” خاطرات علی بیگلری را با قلمی شیوا و جذاب با عنوان “تلخی رهایی” به رشته تحریر درآورده است. این کتاب در 320 صفحه و به قیمت 850 هزار ریال توسط “انتشارات سوره مهر – حوزه هنری” چاپ گردیده و در دسترس می باشد.
علی بیگلری در سفری که در فروردین 1387 به بغداد داشت، به همراه تعداد دیگری از قربانیان فرقه رجوی، دادخواستی را علیه سران سازمان مجاهدین خلق در محاکم عراقی تنظیم نمود که نهایتاً منجر به صدور حکم دستگیری 13 تن از مسئولین این سازمان گردید اما نیروهای آمریکایی مانع از اجرای حکم توسط اداره پلیس بعقوبه شدند و فرقه رجوی در واکنش به این موضوع، رئیس پلیس بعقوبه را عامل وزارت اطلاعات ایران خواند….

خروج از نسخه موبایل