سیصد و هشتاد، نامی آشنا برای رهبران و شکنجه گران مجاهدین است، که شاید برای خانواده ها، زیاد مانوس و آشنا نباشد، اگر به آرشیو نشریات فرقه قرون وسطایی رجوی ها نگاه کنیم، نشریه های سازمان که به نشریه مجاهد معروف بود، در میان آنها خبری از 380 نیست، سانسور شده است، حذف شده است، طبق معمول از گیت کنترل و بازرسی بخش اطلاعات رجوی ها رد نشده است و بایگانی شده است، مثل هزاران جرم و جنایت دیگر، که در سازمان پرافتخار رجوی، از انظار پنهان گشته است، یکی از جنایات ناگفته سازمان در این نشریه رونمایی شده بود، اگر جداشدگان عزیز، خاطرشان باشد در قرارگاهها هم همه باید از بحث 380 عبور می کردند و سئوال هم بی سئوال. بحث کاملا امنیتی بود و دیکتاتوری رجوی این بار با ساخت زندان اسکان در کنار سایر زندان های مخفی ، بحث 380 را پیش می برد تا آخرین ذرات آزادی را هم کاملا سرکوب و منکوب کند.
نشریه 380 در 11 اسفند ماه 1376 منتشر شده بود که بعدها کلا از آرشیو مجاهد حذف گردید تا اثری از جنایات رجوی ها در قضیه 380 باقی نماند.
به قول خودشان مدیریت ضداطلاعات ارتش آزادیبخش توانسته بود بسیاری از طرحهای نفوذ و توطئه را خنثی کند و باصطلاح خودشان تورهای امنیتی اش را ریزبافت تر کند.
قضیه از این قرار بود که در خلال سالهای 1375 و 1376 تشکیلات سازمان به بن بست کامل رسیده بود و مطالبات برحق نیرویی فوران یافته بود و تمامیت ارتش درحال انحلال بود، طبق معمول سرفصل ها، باید یک عده قربانی می شدند تا بقیه حساب کار دستشان بیاید و دم بر نیاورند که چرا چنین و چرا چنان؟!
این دو عکس از نشریه 380 است که اکنون محتوای این نشریه در هیچ سایت سازمان ، قابل دسترسی و دریافت نیست، به کلی حذف شده است، در این طرح که از اواخر شهریور ماه 1376 استارت خورده بود، قرار بود بگیر و ببند های گسترده ای شروع شود، اسامی سردسته ها و به قول آنها قطب ها، مشخص شد و مقرر گردید همه دستگیر و زندانی شوند، آن زمان صدام حسین در راس کار بود و دست سازمان خیلی باز بود تا هر کاری می خواهد بکند.
دستگیری های شبانه از مقر ها شروع شد، یکی یکی بعضا با چشمان بسته سوار لندکروز شده و به مکان های نامعلومی منتقل می شدند، یکی از مکان ها که خود من را شبانه به آنجا منتقل کردند، همان پذیرش پائین بود که اکنون به زندان اسکان باسلول های انفرادی متعدد تغییر کاربری داده شده بود، شاید نزدیک به دویست نفر در مجموع در قضیه 380 دستگیر و در سلول های انفرادی زیر بازجویی و انواع شکنجه ها قرار گرفتند، من خود فکر می کردم در سازمان کودتا شده است و مسعود رجوی خبر ندارد، واقعا این طرز تفکر من در روزهای اول بازداشت های گسترده در مهرماه 1376 بود! مدت زمان بازداشت های 380 از شش ماه شروع می شد و تا سالها نیز بعضا ادامه داشت.
حقیقت ماجرا این بود که هیچ توطئه بیرونی در کار نبود، همه چیز این بود که بحرانی عظیم در درون مناسبات مجاهدین در حال شکل گیری بود که شاید می توانست منجر به فروپاشی کامل تشکیلات گردد، سالها بود که هیچ عملیات نظامی در کار نبود، مسعود رجوی هم کاملا در آچمز دولت عراق قرار گرفته بود و حتی حق نداشت یک تیر در حوالی مرز ایران و عراق شلیک کند، نیروهای سازمان همه می گفتند پس برای سرنگونی چه حرکت مثبتی در حال انجام است؟ همه چیز در سکون بود و مسعود رجوی وحشت داشت که آتش زیر خاکستر مطالبات اعضای سازمان ، کار دستش بدهد، برای همین هم دست به یک بحران سازی داخلی زد تا راحت تر بتواند تحت بحث های امنیتی مخالفان درون تشکیلات را سرکوب کند، این بهترین عنوان بود که وزارت اطلاعات حکومت ایران ، عده زیادی را اجیر کرده است که به درون ارتش نفوذ بدهد. تنها در این حالت بود که احدی حق طلبکاری نداشت.
از طرف دیگر برای بازجوها و شکنجه گران رجوی هم کار پیدا شده بود، باید هر طوری شده بود، نفوذی درست کنند، به هر قیمت باید چند نفوذی تولید می شد، اسامی تعدادی از بازجویان و شکنجه گران رجوی که در قضیه نشریه 380 دست به این جنایت کثیف و ساختگی زدند و از نزدیک در پرونده خود من نقش داشتند:
حسن محصل، محمد سادات دربندی ، اسدا.. مثنی، مریم باغبان خطیبی، مهدی براعی ( احمد واقف)، مهری حاجی نژاد، محمود عطائی، مهناز بزازی، حمیده شاهرخی، حسین ربوبی(فضلی)، حسن رودباری، گیتی گیوه چیان، فرشته شجاع، احمد حنیف نژاد، محمدرضا مرادی، علی فیضی، عباس داوری، عباس صنوبری، سمیراشمس، زهرا پاکدل( فروغ سنگدل)، مریم حسن زاده ، پرویز کریمیان(جهانگیر)، محسن رضائی، اکبر معینی(مهدی)، فاضل سیگارودی(از جنایتکاران اصلی)و…
عده ای از این شکنجه گران در برخی درگیری های عراق کشته شدند، اما عده زیادی از آنها و دیگران که به دلیل تعدد بالای شکنجه گران اسامی آنها را فراموش کردم، هنوز زنده اند و درانتظار مکافات عمل شان و دادگاه مردم با کابوس های شبانه بسر می برند.
ادامه دارد. . .
محمدرضا مبین