روابط و مناسبات برادرانه

قسم حضرت عباس را باور کنیم یا دم خروس را!

 

 اصولاً اعتماد برادرانه و ساختن اعتماد در سازمان از پایین به بالا است و بالا هیچ لازم نیست که اصلاً سر حرفهای خود و مناسبات خود صادق باشد.

من در ابتدا با فرماندهانم احساس دوستی می کردم اما می دیدم آنها وقتی که نیازی به من ندارند حتی جواب سلامم را نیز نمیدهند.

در ابتدا من در ترکیه بودم که کمال نیکنامی مرا عضوگیری کرد. حتی یک بار در پایگاه برای نشان دادن این رابطه برادرانه پشت سر من نماز خواند. سپس به من گفت برای مأموریت به داخل ایران برو و من گفتم نمی توانم. بعدها او را در منطقه دیدم سلام کردم. جوابم را نداد انگار اصلاً مرا نمی شناخت!

یا ماندانا بیدرنگ، ما رابطه خوبی با هم داشتیم اما یک روز دیدم جواب سلام مرا نمیدهد. چرا؟ نمی دانم. گفتم شاید او خواهر است و ما برادر و می گویند خوب نیست در مناسبات زن و مرد سلام کنند. یا شاید فرمانده ما شده این طوری است.

یا رقیه ملک محمدی (معصومه) که شاگرد کلاس من بود و من مربی او بودم بسیار رابطه اش خوب بود اما بعداً به اینجانب فحش و ناسزا هم می داد! و اصلاً جواب سلام مرا نمی داد. یا حسین اصفهانی همینطور و یا زهرا گرابیان (سارا) بسیار اظهار علاقه می کرد و با من سر شورای رهبری حرف می زد اما یک روز او را دیدم انگار اصلاً مرا نمی شناخت و یا حتی فرماندهان نزدیکتر و دورتر.

مثلاً من زمانی که فرمانده تیم عملیاتی شدم و قرار بود به داخل بیایم مورد توجه ژیلا دیهیم بودم اما همینکه مأموریت من لغو شد این خواهر یا خانم حتی جواب سلام ما را هم نمی داد. یا فائزه محبت کار و یا حتی همین خانم مژگان پارسایی و اسماعیل مرتضایی و غیره و غیره.

از خودم سوال میکردم من که با این افراد دوست بودم چه شد که آنها اینطوری شدند. بعد دیدم که در ابتدا برای جلب علاقه عاطفی فرد او را برای اینکه جذب مناسبات کنند اینطور رفتار می کنند پس از اینکه تاریخ مصرف تمام شد او را به دور می اندازند.

مثلاً رمضان زارع فرمانده تیم واحد عملیاتی آبادان را پس از شکست، خودِ او و 9 نفر از اعضاء تیم را در زیر شدیدترین ناسزاها قرار دادند.

یا زمانی که حسین کرمی را راهی قتلگاه کردند، به او رسیدند اما زمانی که دستگیر شد فحش ها بود که نثار او شد و یا هزاران نفر دیگر که در این مسیرِ سوء استفاده، چه ناآگاهانه در دهان گرگ مزه مزه شده و سپس به دوری انداخته شدند.

بله در زمان مصرف اعضاء برای مصاحبه با وزارت خارجه آمریکا، تمامی فرماندهان با بچه ها صمیمی! شده بودند همینکه مصاحبه ها تمام شد دیگر جواب سلام کسی را نداند. چرا که خرشان از پل گذشته بود. (هرکس که جدا شده بود بُرده بود و هرکسی که باقی مانده بود باخته بود.) و دیگر نیازی نبود که دیگر بچه های سازمان را نوازش کنند و آنها را با علائق عاطفی نگه دارند.

 

 

 

اصغر فرزین – بوشهر

 

 

خروج از نسخه موبایل