نماد سایت انجمن نجات

مجاهدین وعواطف خانوادگی

مجاهدین وعواطف خانوادگی
جمشید طهماسبی، پانزدهم می
بر اساس قواعد حاکم برمناسبات فرقه ها، ارتباط افراد عضوگیری شده گام به گام باید با دنیای خارج از فرقه قطع شود تا بتوان بدون درد سراز طریق انزوای مطلق، بعد از شستشوی مغزی مثل یک عروسک، او را در راستای اجرای اهداف مورد نظر برنامه ریزی کرد.
این روزها شاهد این هستیم که مجاهدین بر خلاف میل باطنی که مطلقا نمی خواهند روی طرح چنین مسائلی دردرون وبیرون مناسبات، که به مثابه تابو بوده و نباید شکسته می شد، با به خط کردن قربانیان به گروگان گرفته شده دراشرف و با زبان آنها در سطح بی سابقه ای به ردیه نویسی وتمرکز روی اینکه « رژیم روی عواطف خانوادگی سوارمی شود » می پردازند.
قبل ازاینکه بخواهیم به واقعیت اینکه چرا وچگونه مجاهدینی که حتی روزگاری توانسته بودند با قداره بندی در فضای سیاسی خارج کشورهم جرات بازتاب کوچکترین صدایی را خفه کنند، امروز درسایه بهای سنگینی که انگشت شمار نجات یافته گان پرداخته و تسلیم شارلاتیزم و تهدیدات دستگاهی که تا بحال همه مدعیان را به زانو در آورده بود نشدند بپردازیم.
با نگاهی از درون به مناسبات حاکم در داخل تشکیلات و بیان خاطراتی در این زمینه قضاوت را به خوانندگان واگذار می کنیم:
من در سال 1361 به همراه برادر عزیزم حمید گلستانی که متاسفانه از سرنوشت او هیچ اطلاعی ندارم، از ایران توسط پیک سازمان خارج و ازطریق پاکستان به عراق منتقل شدیم، چه قبل از خروج وچه بعد از رسیدن به پاکستان به ما گفته شد که برای حفظ سلامت خودمان وخانواده نباید با خانواده هایمان تماس بگیریم و زمانی هم که به عراق رسیدیم، باز با همین استدلال ارتباطمان را با خانواده کاملا قطع کردند.
تا اینکه بعد از قتل عام فروغ به یکباره سازمان از همه خواست که با خانواده هایشان درایران تماس بگیرند واصرار داشت تا خانواده ها بفهمند که ما زنده هستیم، چون با قتل عام صورت گرفته در بیرون تصور بر این بود که کسی زنده برنگشته باشد، سازمان هم می خواست ابعاد جنایات و کشتار را هر چه محدودتر وکوچکتر نشان دهد.
دومین تماس من زمانی بود که در سال 1994 به همراه مریم رجوی به اروپا آمدم باز هم به درخواست سازمان برای اینکه بتواند از امکانات خانواده ها در داخل استفاده کنند از من خواسته شد که با خانواده تماس بگیرم البته در این زمانها که سازمان می خواست، فراموش می کرد که این تماس برای خانواده ها مشکل وخطر ساز است؟!! و ما هم اگر چه دچار این تناقض می شدیم، اما در زیر بمباران، نیازمرحله مبارزه ودستور تشکیلاتی حتی به ذهنمان نمی زد که چنین سوالی را بکنیم.
اگر چه همین تناقضات زمینه ای بود تا چشم بر واقعیت های باز شود که تا قبل از آن تحت القاعا ت سازمان سعی می کردیم که به نوعی آن را برای خود توجیه کنیم ومجموعه ای از همین واقعیتها بود که چشم من را باز کرد و نهایتا شروع به فاصله گرفتن وبالاخره جدایی من شد.
روزی در یکی از پایگاههای سازمان در شهر رم ایتالیا موسوم به « دفتر شورای ملی ومقاومت » با تعداد زیادی نامه مواجه شدم که ظاهرا می بایست به دست کسانی که درعراق بودند میرسید که خانواده هایشان فرستاده بودند واصرار داشتند به دلیل مشکلات خاصی که با آن روبرو بودند به دست عزیزانشان در عراق برسد که هیچگاه نرسید.
مکانیزم چنین نامه نگاریهای هم به این شکل بود که نامه در باز را افراد تحویل مسئول تشکیلاتی می بایست بدهند تا بعد از کنترل از طریق آدرسی در یک کشوراروپایی وتحت نام یک هوادار برای خانواده مربوطه ارسال شود و جواب نامه هم باز به همین شکل به همین آدرس باید ارسال می شد. اگر چه سرنوشت چنین نامه های دریافتی هم باز همان بود.
و یا دراروپا به خانواده هایی برخورد می کردم که دنبال سرنخی از عزیزانشان که در عراق بودند می گشتند اما سازمان با دستاویز قراردادن علاقه وعواطف آنها حداکثر سوءاستفاده را از آنان می کرد ولی هیچ گاه اجازه برقراری تماس را نمی داد وبه آنها می گفت که فرد مورد نظر شما حاضر نیست با شما تماس بگیرد ؟!!
یکی از این نمونها خانواده آقای محمد علی زاهدی درایتالیا بود، روزی آدرس برادر محمد علی را به من دادند که بروم سراغ آنها و از آنها بخواهم که برای شرکت در تظاهراتی بمناسبت 30 تیر بیایند با رفتن من آنها ابتدا فکر کردند که سازمان بالاخره پذیرفته که امکان تماسی رابرایشان فراهم کند، اما وقتی متوجه شدند که من نیز بدنبال همان خط سو استفاده فرستاده شدم شروع به داد وبیداد کردند.
از آنجای که من محمد علی زاهدی را از نزدیک می شناختم وبه اصطلاح سازمان، می دانستم« مسئله دار» است کنجکاو شدم و گفتم من تازه از عراق آمدم ودر جریان نیستم که درد دلشان شروع شد وتوضیح دادند که چند سال است به دنبال یک تماس تلفنی ویا نامه با برادرشان هستند ولی سازمان پاسخ می دهد که خود محمد علی حاضر نیست با شما ارتباط داشته باشد ؟!!
من که می دانستم به آنها دروغ گفته شده وقتی که مسئله تماس برادر محمدعلی را با منیژه کریمی که در آن زمان مسئول ایتالیا بود مطرح کردم شروع کرد به فحاشی وگفت هر وقت با چنین مواردی برخورد کردی بگو که خود فردی که شما دنبالش هستید حاظر نیست وقتی را که برای مبارزه با رژیم باید صرف کند اینطور هدر بدهد؟!!
تا اینکه من سالها بعد از اینکه از سازمان جدا شده بودم مجددا برادر محمدعلی زاهدی را در نشست جمهوری خواهان در برلین دیدم که همچنان دنبال برادرش بود وقرار شد که از طریق صلیب سرخ وضعیت او را دنبال کند ولی متاسفانه به یکباره سازمان اعلام کرد که او به همراه حسین پویان در بغداد ربوده شده توسط کی وچطور معلوم نیست.
ادامه دارد

خروج از نسخه موبایل