وحشت فرقه مجاهدین خلق از موبایل ـ قسمت دوم

وحشت فرقه مجاهدین خلق از موبایل – قسمت اول

در بخش اول گفتم که چگونه فرقه رجوی با یک شامورتی بازی مدعی شد که به همه اعضاء موبایل خواهد داد وچگونه می خواستند هم انتقاد هواداران را خنثی کنند وهم افراد را به این بهانه بیشتردر کنترل داشته باشند اما جرأت اینکه تلفن درست و حسابی به افراد بدهند را نداشتند از همان مدلهایی که فرماندهان رده بالاو مورد اعتماد رجوی داشتند و برای بقیه پز می دادند.

بعد از اینکه تلفن ها را بین افراد تقسیم کردند و صدای افراد بلند شده بود،سران فرقه با توطئه شروع به گذاشتن ضوابط و کنترل و … برای محدودیت افراد در استفاده از تلفنهای پلاستیکی را کردند.

یک هفته که گذشت یک نشست مفصل سر موبایلهای پلاستیکی گذاشته شده واعلام کردند که موبایلها باید دم درب وردی آسایشگاه تحویل داده شود. هر زمان که خواستید به شهر بروید می توانید از مسئولتان برگه بگیرید و موبایل خودتان را دریافت کنید! همه ما معترض شدیم که اگر موبایل فردی است بگذارید نزد خودمان باشد اما قبول نکردند وگفتند :

این یک فرمان است وهمه باید فرمان را اجرا بکنند وما درست است که لباس معمولی تن کردیم ولی ما نظامی و ارتش هستیم و از طرفی ما دشمن داریم وممکن است برای ما شنود گذاشته شود واطلاعات ارتش و مناسبات تشکیلاتی به بیرون درز بکند.! خلاصه کنم، با این ترفند وبهانه موبایلها راجمع آوری کردند وتمام خوشحالی که داشتیم دود شد ورفت .

نفراتی که به همدیگر اعتماد داشتند نارضایتی خود را به همدیگر می گفتند که چگونه فرقه سر آنها کلاه شرعی گذاشته است.این اعتراضات بین همه سطوح به چشم می خورد تعدادی از نفرات گفتند در نشستهای روزانه که به اسم عملیات جاری بود باید این تناقضات را بیان کرد و اگر اهمیتی داده نشد باید به شکل اعتراض به مسئول نشست گفت تا اینکه شاید به بالا و بگوش مسئولین فرقه برسد تا شاید جوابی برای این حقه بازی به ما داده شود ولی باید بگویم آب از آب تکان نخورد و با توجیه های غیر منطقی این کلاه شرعی را توجیه می کردند .

همه نفرات منتظر روز شنبه بودند که به بهانه کوه رفتن ویا اینکه تردد به شهر داشته باشند( البته باید اینجا یادآور شوم هر چند نفر که تردد بیرون داشته باشند باید یک روز قبل طرح تردد بنویسند ومسئول اکیپ تردد را مشخص بکنند واین طرح بررسی می شود وبعد توسط مسئول بالای آن قسمت اوکی وامضاء میشود که یک تیم سه الی چهار نفره بتواند تردد بیرون داشته باشد) سپس مسئول نفرات یک نشست می گذارد وساعت برگشت واحتمالات در مسیر را با نفرات بررسی می کند سپس مسئول یگان یک برگه برای گرفتن موبایل پلاستیکی برای چند ساعت رابه نفرات میدهد. همچنین یک ویزا برای خروج ازمقر (آپارتمانهای محل سکونت ) میدهد که با امضاء فرمانده بالاتر باید باشد !!!!

من وتعدادی از دوستانم تصمیم گرفتیم که بهر شکلی که شده به خانواده های خودمان که40 سال از آنها بی خبر بودیم، وصل شویم.

پس از یکماه از ورود به آلبانی یک نشست گذاشته شد ورجوی به دلیل شرایط سیاسی و اجتماعی آلبانی و خنثی کردن ذهنیت مردم و رسانه ها از ماهیت فرقه ای تشکیلات مجاهدین خلق تصمیم گرفت که به هر نفر پول ماهانه تو جیبی داده شود که سهمیه هر نفر 8 دلار ماهیانه بود که این 8 دلار برای خرید مواد خوراکی برای کوه یا تردد به شهر بود. پس از سی واندی سال پول یا در واقع 8 دلار در جیب داشتیم!!! یکی از بچه ها پیشنهاد داد که هر کس حاضر باشد 8 دلار خود را بدهد و یک موبایل دست دوم از بیرون بخریم که بتوانیم تماس با خانواده بگیریم بین دوستان صحبت کردیم و قبول کردند پولها را جمع آوری کنیم وهر ماه یک موبایل دست دوم بخریم بالاخره روز موعود سر رسید من ویکی از دوستانم باهمدیگر برای خرید موبایل رفتیم یک موبایل دست دوم حدود 14 دلار خریدیم. خیلی خوشحال بودیم که ظرف یکی دو روز آینده پس از 40 سال، صدای خانواده هایمان را می شنویم ولی افسوس ، چون هیچ علمی از موبایل نداشتیم موبایل خریداری شده سیستم عامل آن ویندوز بود، مدلش قدیمی بود و نمی شد روی آن واتساپ یا غیره نصب کرد (قدیمی بودن موبایل وسیستم عامل ویندوز را ما متوجه نمی شدیم ویکی از دوستانمان که در قسمت دیگری بود آنهم پس از 3-4 روز این موضوع را به ما گفت) .

مجددا چند نفری که قصد خرید موبایل را داشتیم دور هم جمع شدیم وتصمیم گرفتیم مقداری پول از بچه های دیگر قرض بگیریم وموبایل دیگری بخریم. این بار یک موبایل دست دوم بهتر به قیمت 40 دلار خریدیم همه برنامه ها را روی آن نصب کردیم. یک روز در ساعت ورزش من ویکی از دوستانم به سمت تپه های اطراف محل سکونت رفتیم دوستم یک شماره از خانواده داشت با تلگرام پیام دادیم هر چه منتظرشدیم ولی جوابی داده نشد خیلی ناراحت وپاسیو شده بودیم فردای آنروز مجددا به سمت شهر رفتیم وتصمیم گرفتیم که از شهروندان آلبانیایی کمک بگیریم و برای ما پیام ارسال بکنند که همین کار را کردیم وموفق شدیم وصل شویم ابتدا خانواده دوستم باور نمی کردند فرزندشان پس از اینهمه سال زنده باشد چند عکس ارسال کردند ناگفته نماند این تماس فقط چت بود ونه تصویری یا صوتی .

همچنین روز بعد محل تماس را عوض کردیم ، عوامل سرکوب در فرقه مجاهدین خلق سران فرقه درساعت ورزش چند گشت پیاده در شهر گذاشته بودند و مراقب نفرات بودند به همین دلیل باید روزانه محل را عوض می کردیم ودور از چشم گشتیهای رجوی می بودیم.
ادامه دارد…

خلیل انصاریان ، تیرانا

خروج از نسخه موبایل