ماجراجویی عملیات فروغ جاویدان چرا و چگونه شکل گرفت؟ – قسمت سوم

در قسمت قبل از بازی گرفتن رجوی با روح و روان اعضا گفته شد که چگونه با ساده سازی در شکل گیری عملیات و القاء یک پیروزی ساده و بدون دردسر در اذهان افراد تلاش نمود، و این چنین می خواست بن بست سیاسی و نظامی بعد از آتش بس را که در آن گرفتار آمده بود توجیه نماید.

در عملیات فروغ جاویدان نوع آرایش و پیشروی نیروها به هیچ وجه شبیه تاکتیک های جنگی نبود. چند هزار نفر با ادوات جنگی در یک محور و از جاده آسفالت به سمت شهرهای غربی و در نهایت تهران در حرکت بودند! آنها می خواستند کاری که ارتش عراق در 8 سال جنگ نتوانست انجام دهد، به راحتی انجام دهند. بسیاری از نیروهای شرکت کننده در این عملیات فاقد تجربه نظامی بودند وحتی اصول شلیک کردن با سلاح را نمی دانستند.

چند روز قبل از عملیات دهها نفر از کشورهای اروپایی و آمریکا برای شرکت در عملیات به عراق و پادگان اشرف اعزام شده بودند. مسئولین مجاهدین خلق در آن کشورها چنان ذهن آنها را به بازی گرفته و عملیات را برایشان ساده سازی کرده بودند که بسیاری از آنها که سالها در خارج کشور زندگی می کردند کوله های پر از سوغاتی وعروسک های گوناگون برای فامیل و بخصوص کودکان آورده بودند. و به برخی هم که مهلت پاسپورت هایشان رو به اتمام بود گفته بودند بعد از رفتن به ایران پاسپورت هایشان توسط دولت مجاهدین خلق تمدید خواهد شد.

ساعت حدود 4 بعد از ظهر 3 مرداد 1367 نیروها از مرز خسروی عبور کرده و وارد ایران شدند. اولین درگیری ها در حوالی گردنه پاتاق صورت گرفت و بعد درگیری شدیدتر در شهر اسلام آباد اتفاق افتاد ولی در نهایت بدنبال درگیری های شدید نیروهای مجاهدین خلق در تنگه چهار زبر گیر افتاده و شکست خوردند.

1300 تا 1400 نفر یعنی حدود 27 درصد نیروها کشته شدند و صدها نفر مجروح و یا دستگیر شدند. در مدت زمان درگیری ها مردم در حال فرار از شهرها و بخشی هم در حال مقابله و مقاومت با نیروهای مجاهدین خلق بودند. نیروها بکلی از هم پاشیده و بصورت فردی در حال فرار از صحنه و بازگشت به خاک عراق بودند. از حمایت های مردمی و همچنین پشتیبانی ارتش عراق خبری نبود. فرماندهان اصلی صحنه هر کدام جان خود را بدست گرفته و بدون اعتنا به جان اعضا از صحنه گریخته بودند. انبوهی از اجساد بشدت سوخته شده منطقه چهار زبر و یال های اطراف آن را پوشانده بود و در این میان جسدهای بشدت سوخته شده اعضایی که از خارج کشور و روزهای آخر به عراق آمده و در عملیات شرکت داده شده بودند بدجوری به ذوق میزد. اعضایی که بشدت مجروح شده بودند باصدای بلند در خواست آب می کردند و برای نجات جانشان کمک می طلبیدند.
اعضایی که به قرارگاه اشرف برمی گشتند، چند شبانه روز بود که نخوابیده بودند. آشفته با وضعیتی درهم ریخته و با چهره هایی که از گرد و خاک و دود سیاه شده بود. تعداد زیادی که مسیر را گم کرده و امیدی به بازگشت نداشتند با قرص سیانور و یا منفجر کردن نارنجک دست به خودکشی می زدند، اعضایی که به قرارگاه اشرف رسیده بودند انتظار چنین وضعیتی را نداشتند. همه در بهت و ناباوری فرو رفته و تصاویر صحنه ها را با خود مرور می کردند.

در جریان عملیات تنها 17 نفر به سازمان پیوسته بودند در حالیکه دهها نفر از سربازانی که در جریان عملیات های مجاهدین خلق اسیر شده و با نیرنگ وفریب پیوسته بودند از فرصت استفاده کرده ودر جریان این عملیات از صحنه گریخته بودند. فرماندهان اعلام کردند چند روز دیگر جمع بندی عملیات خواهیم داشت و لازم است که شما تا قبل از این نشست گزارش شرکت در عملیات و بخصوص میزان تلفات نیروهای دولتی را بنویسید!

همه اعضا به این فکر می کردند که چه باید بنویسند؟ هیچ انگیزه ای برای فکر کردن و نوشتن نبود، مگر میشود ذهن درب و داغان و افکار بهم ریخته را روی موضوعی متمرکز کرد؟ از چی باید نوشت؟ از حجم بالای کشته ها و زخمی ها؟ از انبوهی اجساد سوخته؟ از انسانهایی که با دست و پای قطع شده تنها و بی کس در اطراف تنگه چهار زبر خون ریزی شدید داشته و کمک می طلبیدند و آخرین لحظات عمر و جوانی شان را می گذراندند؟ یا از انبوهی جسد که در حسرت دیدار پدر و مادر و خانواده چشم از جهان فروبستند، از قدرت طلبی، جنون و جاه طلبی احمقانه رجوی برای نشستن خیالی بر مسند حکومت و یا فریب دادن و ساده بودن اذهان اعضا؟

هیچ کس دستش به نوشتن نمی رفت. در محوطه یگانها همه وضعیت مشابهی داشتند. خیلی ها برای تسکین فشارها به سیگار روی آورده بودند! در جریان گزارش نویسی اعضا تحت فشار قرار می گرفتند که آمار های اغراق آمیز از میزان کشته ها و مجروحین نیروهای دولتی و داوطلبان مردمی بدهند. بعدها بر اساس همین گزارشات اغراق آمیز فرماندهی مجاهدین خلق آمار کشته ها و زخمی های نیروهای دولتی را 55000 اعلام کردند. تا اینکه بالاخره روز نشست جمع بندی فرا رسید، با شروع نشست ها انتظار همگان این بود که رجوی ضمن انتقاد از خود مسولیت شکست عملیات فروغ و کشته های آن را بپذیرد ولی در میان بهت و تعجب همگان ضمن توجیهات مختلف اعضا را مقصر اصلی شکست در عملیات دانست و روی تابلو نوشت: علت اصلی شکست نه نظامی بلکه ایدئولوژیکی بوده است! شما نه پشت تنگه چهار زبر بلکه تنگه وابستگی به زن و فرزندانتان متوقف شدید! وبدنبال آن شروع نشست های موسوم به تنگه و توحید را اعلام کرد.

ادامه دارد

علی اکرامی

خروج از نسخه موبایل