همایش انجمن نجات گیلان با حضور خانواده های چشم انتظارآستانه اشرفیه – قسمت چهارم

صحبتهای محمد باقر کشاورز در همایش – قسمت دوم همچنانکه اشاره کردم شاید درقدم های اول در کمک به آزادی و رهایی عزیزتان ازچنگال رجوی موفق نشوید ولیکن بایستی کوتاه نیایید و کارتان ادامه دار باشد. مدام با انجمن نجات درارتباط باشید و ازهمین طریق برای فرزندانتان نامه بدهید وبا شکایات واستمداد ازمجامع حقوق بشری درسایت های مختلف اطلاع رسانی بکنید ومطمئن باشید که بالاخره صدای حق طلبانه تان به گوش جهانیان و از جمله به گوش اسیرتان دراسارتگاه اشرف میرسد و کمک خواهد کرد که آنها توان تصمیم گیری برای کنده شدن ازمناسبات فرقه ای را داشته باشند.
چه بسا شما درهمین راستا به کشورعراق بمنظور دیدار با فرزندانتان مسافرت کنید و نتوانید به هدفتان برسید ولی چه میشود کرد که قیمت رهایی بچه هایتان و بازگشت به آغوش زندگی را شما می پردازید و بنظرم ارزش دارد بخصوص وقتی تلاش های شما به ثمر برسد و روزی را داشته باشید که عزیزتان را درکنارخود بیابید وآنوقت است که میتوانید یک نفس راحتی بکشید.
به هرحال تک تک اعضای فعلی سازمان یک جورهایی به این مسیرکشانده شدند یکی ربوده شد ودیگری با انگیزه اشتغال درخارجه طعمه سازمان شد ویکی هم مثل من با اختیارخودش به دامن این سازمان رفت واغفال شد ولیکن سرنوشت جملگلی تفاوت کیفی ندارد همه دراسارت سازمان قرارگرفتیم. الان هم نمی خواهم بحث سیاسی بکنم صرفا میخواهم ازتجاربم بگویم که میشود درمسیرطی شده بازنگری کرد وتصحیح کرد ودوباره به زندگی بازگشت.
من که بازگشتم دیگرکاری به سیاست ندارم ومیخواهم زندگی عادی خودم را داشته باشم وفکرمیکنم سایردوستانم نیزمثل من فکرکنند چرا که راهی را رفتیم وتجربه کردیم ودیگربارفریب نمی خوریم وتاکید میکنم من یکی دیگرازسیاست متنفرم وحتی فکرکردن به آن برایم خوش آیند نیست.
بچه های شما که درپادگان اشرف سالیان مغزشویی شدند چنین تصوراتی دارند وشب و روز با خود درگیرهستند که میشود به ایران رفت وامنیت داشت!؟ آیا میشود ومیتوان به ایران رفت ومثل هرشهروندی زندگی کرد!؟ آیا درصورت بازگشت به وطن ازحمایت خانواده ام برخوردارمیشوم وپذیرایم هستند!؟ آیا اصلا من خانواده ای دارم وزنده هستند!؟
ازاین سنخ سوال وابهام ودرگیری ذهنی برای فرزندانتان زیاد است که من همه آنها را تجربه کردم والان می بینم که صرفا خانواده میتواند با یک تماس تلفنی وبا یک دیدار به عزیز جدا شده اش ازسازمان تضمین بدهد و وی را ازاین همه تصورات پوشالی ساخته و پرداخته سازمان خلاصی بدهد.
من هم همینطوری بودم بمجرد جدایی ازسازمان وخارج شدن ازاشرف وپناهنده شدن به نیروهای عراقی مستقردرپادگان اشرف ومتعاقب آن اقامت درهتل بغداد با همین موانع دست و پاگیرمواجه بودم برغم اینکه ازسازمان کنده شده بودم ولی به واسطه سالیان مغزشویی درسازمان و تاثیری که پذیرفته بودم مردد بودم که به نزد خانواده ام درایران بیایم ویا کماکان به دورازخانواده وعشق وعاطفه به آنها به خارجه بروم. باورکنید سرهمین موضوع من دوهفته درگیری درونی داشتم وهیچگونه تماسی هم با خانواده ام نداشتم وخودم راغب نبودم ارتباط برقرارکنم. فضا فراهم شد وطی تماس هایی که با خانواده ام داشتم وآنها با مهربانی تمام خواستند که به وطن بیایم وازهرنظرحل وفصل مشکلات مرا تضمین کردند تازه به خود آمدم که دیگرمنتظرچه هستم ویا علی گفتم ودرخواست بازگشت به وطن وکانون خانواده دادم وبا احترام به ایران آمدم والان هم درخدمت شما هستم ودارم به زندگی عادی خودم ادامه میدهم.
همین تجربه راداشته باشید وچنانچه عزیزشما تماس گرفت واعلام جدایی ازسازمان کرد دیگرنقش شما درهدایت وی به سمت زندگی وکانون گرم خانواده بسیارمؤثراست. شاید شما درزندگیتان مشکلاتی داشته باشید که همه جا ودرهمه ممالک مشکلات اجتماعی هست ولی پذیرفتن وحمایت یک انسان سرخورده خیلی ثواب دارد که البته من یقین دارم که شما برای استقبال ازعزیزانتان لحظه شماری میکنید ومن جسارت نمی کنم صرفا خواستم ازتجاربم بگویم وآن اینکه ماها که جدا شدیم تنها وتنها به پشتگرمی خانواده هایمان بازگشتیم وبه آرامش رسیدیم. پس درتماس اولیه که خوب است ازهمه اقوام صحبت بکنند پدرومادروازبرادران وخواهران و….. که البته درکمال تاسف مطلع شدم که پدرومادرم فوت کردند وداغ فراق شان را دردلم دارم. دریک کلام آنها به محبت نیازدارند تا عواطف سرکوب شده شان مجددا احیا و زنده شود. خدا وکیلی ازروزی که ازسازمان جدا شدم و تا زمانی که به خانواده ام رسیدم کلی روحیه ام عوض شد وقد کشیدم وبا تمام وجودم خوشحال هستم. انشاء الله که این بازگشت برای عزیزانتان هم تکرارشود تا موجب خوشحالی وشادمانی شمایان را فراهم کند.
درپایان فرصت هست که شما میتوانید با خودم وسایربازگشتی ها عکس بگیرید وهمراه با نامه برای فرزندانتان بفرستید واطلاع رسانی عمومی داشته باشید شاید که بگوش آنها برسد و ببینند که باقرکشاورزکه جدا شد درعرض دوهفته توانست درجمع خانواده های ما حاضرشود وبرایشان ازتجارب خودش بگوید وآ نها به این باور میرسند که میشود ازسازمان جدا شد و به خانواده و زندگی پیوست.
خودم شخصا خیلی به خانواده ام شرمنده و مدیون هستم چرا که بسیار تلاش کردند که مرا متقاعد کنند که برگردم ودستشان درد نکند که همه موانع کذایی وذهنی مرا با قدرت وبا عواطف خودشان کنارزدند تا من توانستم ازهمه چیز رها شوم و به آرامش برسم.
شاید درست نباشد ذکرکنم دراولین تماس با خانواده ام دو تقاضا کردم. اول اینکه ازآ نها خواستم که برایم خانه بخرند ودوم اینکه کمک کنند که ازدواج کنم وتشکیل خانواده بدهم که خوشبختانه به هردوخواسته ام رسیدم. خانواده ام لطف کردند برایم خانه خریدند وهمین دیروزهم مراسم عقدکنان داشتم وانشاءالله درماه آینده جشن عروسی خواهم داشت که ازهمین تریبون شما خانواده ها را درشرکت درمراسم عروسی دعوت میکنم. مطمئن هستم من وخانواده ام وشماها خوشحال هستیم و رجوی و دیگر سران سازمان ازاین صحنه ها نگران و بد حال خواهند بود. بازآرزو میکنم که صحنه بازگشتم برای عزیزانتان هم تکرارشود وخوشحالی مضاعف شما را فراهم کند.
با تشکرازشما خانواده های چشم انتظار که زحمت کشیدید وبه این جلسه تشریف آوردید وپای صحبتهای من ودوستان دیگرنشستید.
درادامه جلسه محمدباقرکشاورزعضوجدید رها شده ازتشکیلات فریبنده رجوی دریک فضای صمیمی و دوستانه به سؤالات وابهامات خانواده ها پاسخ دادند.
ادامه دارد…

خروج از نسخه موبایل