پنجشنبه, ۱۳ آذر , ۱۴۰۴
رقص زیبای شعله های زندگی 10 شهریور 1403

رقص زیبای شعله های زندگی

من در سال 1360 در شهر اهواز و در یک خانواده سنتی و مذهبی به دنیا آمدم. بدلیل موقعیت ضعیف خانوادگی تحصیلاتم را تا مقطع سیکل ادامه دادم. در سال 1379 توسط یکی از نفرات که بعدا مشخص شد از عناصر قاچاق انسان مجاهدین خلق است نامه ای از پدرم بدستم رسید که در آن […]

من و برادرم در دام مجاهدین خلق در پاکستان 03 مهر 1399

من و برادرم در دام مجاهدین خلق در پاکستان

سید رضا سید لطیفی و برادرش هر دو کم سن و سال بودند که در سال 75 بعد از پدرشان، هدف طعمه فرقه رجوی قرار می گیرند .آنها با فریب وعده دیدن پدر توسط عوامل فرقه به کشور پاکستان منتقل و در آنجا به مدت سه سال با مشکلات زیادی از جمله زندان و بیماری […]

به شوق دیدار پدر به دام فرقه رجوی افتادم – قسمت سوم 26 مرداد 1398

به شوق دیدار پدر به دام فرقه رجوی افتادم – قسمت سوم

خاطرات سید رضا لطیفی دوران حبس در زندان : پاسگاه ما را به دادگاه تحویل داد. قاضی ازما مدارک شناسایی خواست که من نداشتم. درنهایت گفت باید به جرم ورود غیر قانونی به زندان بروید. برادرم را به زندان لاندهی ومرا به زندان جنید در کراچی منتقل کردند.درزندان هرکس مجبور به بیگاری بود! عده ای […]

به شوق دیدار پدر به دام مجاهدین افتادم – قسمت دوم 17 مرداد 1398

به شوق دیدار پدر به دام مجاهدین افتادم – قسمت دوم

خاطرات سید رضا لطیفی بعد از رسیدن به شهر کراچی تاج محمد ما را به هتلی در منطقه ای بنام “لی مارکت” برد و گفت فعلا اینجا استراحت کنید. ما بی صبرانه منتظر دیدار با پدر بودیم! بهرحال در انجا روز اول را استراحت کردیم و روز بعد به همراه تاج محمد برای خرید لباس […]

به شوق دیدار پدر به دام مجاهدین افتادم – قسمت اول 14 مرداد 1398

به شوق دیدار پدر به دام مجاهدین افتادم – قسمت اول

خاطرات سید رضا لطیفی درخانواده ما چهار فرزند پسر و یک دختر بودیم. پدرم بیشتر مواقع بیکار و شغل مشخصی نداشت. مادرم کار خیاطی می کرد تا مخارج خانواده را تامین کند. برهمین اساس ازلحاظ معیشتی اوضاع چندان مناسبی نداشتیم. ولی با این وجود در کنار هم روزگار می گذراندیم و اصلا تفکرات سیاسی نداشتیم. […]

blank
blank
blank