مهدی ابریشمچی، قاتل و شکنجه گر یا مدافع صلح و آزادی!؟

توافق هسته ای ایران با ۱+۵ در ژنو و کنار رفتن میز جنگ طلبی بر علیه مردم ایران، برخی از سران فرقه تروریستی رجوی را به هذیان گویی واداشته است.

مهدی ابریشمچی که با نام جعلی «بهمن تهرانی» در فرانسه پناهندگی گرفته است، در مقاله ای تحت عنوان «زنده باد صلح، زنده باد آزادی»، ضمن یاوه گویی های مکرر باند رجوی در باره “پروژه بمب سازی رژیم”، مدعی گردیده؛ آنچه در ژنو نصیب ایران و کشورهای غربی گردید،محصول و نتیجه فعالیت های «مقاومت ایران» می باشد!

او در پارگرافی عنوان کرده است؛“… بدون شک آخوندها و جامعه بین المللی خود به خود به این نقطه و توافق ژنو نرسیدند در ایران هرآنچه اتفاق می افتد قبل از هرچیز نتیجه ستیز و نبرد بین رژیم از سویی و مردم و مقاومت یعنی آلترناتیو وهماورد آن از سوی دیگر می باشد …”

جناب ابریشمچی که تلاش می نماید بلاهت خود و دارودسته عقب مانده رجوی را در پشت سلسله ای از دروغ های تاریخی پنهان سازد،سرتاسر نوشته خود را به شعارگویی در وصف «پیروزی های مقاومت» آلوده و مقام شامخ جاسوسی برای بیگانگان بطور خاص اسرائیل، و ترورهای وحشیانه “ارتش خصوصی صدام حسین” را در قالب “ارتش آزادی” و “تنها آلترناتیو دموکراتیک” به دیگران معرفی می نماید!

جالب اینجاست که با شکست استراتژیک و فروریزی پادگان اشرف درعراق، هنوز دنبال حلوا کردن تتمه “ارتش خصوصی صدام حسین” برآمده و عناوینی بکار می برد که ضمن عینیت نداشتن،دوران حضور فیزیکی آن نیز به سر آمده است.اگر تیتر «مذاکرات ژنو» از محتوای مقاله او حذف گردد، حرف ها و نوشته هایش با آنچه که ۲۵ سال پیش می گفت، تفاوتی نداشته است.

ظاهرا او مردم ایران و جامعه ایرانیان خارج از کشور را با “تشکیلات تروریستی مجاهدین” اشتباه گرفته است.چرا که اینگونه مهمل بافی بی حاصل، نه تنها نشان از بی سوادی او در عالم سیاست را مهر می زند،بلکه نمایشگر دیکته آموزش های سیاسی در تشکیلات رو به انقراض و اضمحلال رفته رجوی است.

تکرار عمدی دروغ های بزرگی مانند؛ “پایگاه گسترده و مردمی مجاهدین در ایران”،”صلح آن روی سکه جنگ طلبی”،”سیاست بمب سازی رژیم و افشاگری های مقاومت”،”افشای جنگ افروزی رژیم در مقابل حکومت دمکراتیک صدام حسین”،”جام زهر اتمی همانند جام زهر آتش بس” و شعارهای پوچ و رنگارنگ دیگر، آچمز شدن باند رجوی در مقابل یک توافق بسیار کوچک در ژنو را نشان می دهد.

جناب ابریشمچی قبل از هر گونه شعارپردازی،”صلح” و “آزادی” را باید ازتشکیلات درهم شکسته رجوی جستجو نماید.

ابریشمچی حتما فراموش نکرده است که تابستان سال ۱۳۸۰ شمسی، چگونه پس از فرار و دستگیری ام،روزها مرا در زندان پادگان اشرف زیر شکنجه برده،استخوان سینه ام را در زیر وحشیانه ترین شکنجه ها و با نوک پایش شکست.با حسن نظام الملکی و مهوش سپهری به قصد کور کردنم،چگونه در گوشه چشم هایم خودکار فرو کرد.در حالیکه دست هایم را با دستبند بسته بودند و پاهایم را به زنجیر، چگونه از لاله های دو گوشم گرفته و بالا می کشیدند که در نهایت منجر به پارگی و خونریزی گردید.

ابریشمچی بجای فریبکاری و سردادن شعار “آزادی”،باید بگوید که چه حقی از “آزادی” برای من که میخواستم از مجاهدین جداشوم قائل شد؟ من بیشتر عمرو زندگی ام را در سازمان مجاهدین گذرانده بودم.او روزی باید اعتراف نماید که به چه جرمی شخصا مرا شکنجه می کرد؟ او پس از چند ماه زندان مرا با دست و پای زنجیر بسته به بازار شام نشست های “طعمه” رجوی در قرارگاه باقرزاده کشاند، تا مسعود و مریم رجوی برای زهرچشم گیری از دیگر معترضان، ۸ سال زندان در پادگان اشرف با اعمال شاقه و برگه محکومیت به اعدام را امضا نموده و در برابر چشمان ۴۰۰۰ نفر به من ابلاغ نمایند. آیا جدایی یا فرار از دست گشتاپوی مجاهدین، آن هم در سال های آخر قدرقدرتی صدام حسین جرم بود؟ آیا جدایی از مجاهدین مترادف با مزدوری برای “رژیم” بود؟

یادم می آید در پایگاه جلالزاده بغداد که آن روزها خالی از سکنه بود،و با دستبند فلزی بر دست هایم مرا زیر دست و پای خود انداخته و با شقاوتی بی نظیر با نوک پایش به سینه، شکم و پاهایم می کوبید.همراه با شکنجه آنچنان خانواده،پدر،خواهر و مادرم را زیر فحش های رکیک کشیده بود که نمونه هایی از آن را برای اولین بار در عمرم می شنیدم.

او و حسن نظام الملکی از اولین دقایق صبحی که امنیت صدام حسین مراچشم بسته و کتف بسته تحویل او در بغداد دادند، تا ظهر همان روز به وحشیانه ترین شکل شکنجه ام کردند.او از اینکه نیروهای امنیت و گارد ریاست جمهوری صدام حسین، حکم تیر رجوی را اجرا ننموده و زنده تحویل داده بودند ناراحت بود.او درحالی که مرا زیر رگبار مشت و لگد خود گرفته بود، فریاد می زد این “مزدور” را باید همانجا تیر خلاص می زدند.برای چی زنده تحویل داده اند؟

من آنروز و روزهای بعد که مهدی ابریشمچی همراه با حسن نظام الملکی،مهوش سپهری و تعدادی از زنان شورای رهبری هر شب تا صبح در حالیکه دست ها،پاها و چشم هایم بسته بود، شکنجه ام می کردند، چهره وحشی و گرگ صفت او را نمی توانم فراموش کنم.

او بود که در اولین روز پس از ۸ ساعت شکنجه مستمر و شکستن استخوان قفسه سینه ام، به زندانبانان دستور داد او (جواد فیروزمند) را به زندان خودمان در پادگان اشرف ببرید تا آنجا به حرف اش بیاوریم!

مهدی ابریشمچی حتما فراموش نکرده است که یک دهه قبل از آن واقعه و در جلسه ای با معاون وزیر دفاع صدام حسین در محل ستاد ارتش در پادگان اشرف که من نیز حضور داشتم چه مکالماتی بین او و معاون وزیر صدام حسین رد و بدل شد؟

مشکل تشکیلات رجوی در آن روز ها این بود که ارتش صدام حسین، آنها را ابتدا در حد یک تیپ پیاده و بعدها ماکزیمم در حد یک لشگر پیاده پشتیبانی می نمود.نوع پشتیبانی و مقدار پول و تجهیزاتی که از وزارت دفاع و سازمان امنیت صدام حسین به رجوی می رسید با برآورد آنها از سطح توانایی های نظامی تفاوت داشت.دعوای رجوی با ارتش صدام حسین این بود که مجاهدین استعداد یک لشگر زرهی را دارند و باید در حد یک لشگر زرهی از آنان پشتیبانی گردد و نه یک لشگر پیاده!

معاون وزیر دفاع صدام حسین به همین دلیل به پادگان اشرف آمده بود تا پس از بازدید، تحقیق و برگزاری جلسه با سران سازمان، به وزیر دفاع و سازمان امنیت صدام گزارش بدهد که مجاهدین مستحق چه رده ای از پشتیبانی هستند؟ پس از چند ساعت بازدید جلسه ای در محل ستاد ارتش رجوی برگزار گردید.شرکت کنندگان در آن جلسه عبارت بودند از؛ معاون وزیر دفاع صدام حسین،محبوبه جمشیدی(رئیس ستاد ارتش آن دوران)،زهره اخیانی(مسئول اول فعلی مجاهدین در لیبرتی و رئیس پشتیبانی و لجستیک آن دوران)،مهدی ابریشمچی،عباس داوری،حسین مدنی(که در وقایع اخیر پادگان اشرف کشته شد)،احمد افشار(به عنوان مترجم) و جواد فیروزمند به عنوان فرمانده ومسئول خودروهای چرخدار مجاهدین.

در آن جلسه هر چه اصرار از طرف سران سازمان میشد به گوش معاون وزیر دفاع فرو نمی رفت.او می گفت ما سازمان کار شما را می دانیم.شما باید نفرات بیشتری به عراق بیاورید تا بتوانید به استعداد یک لشگر زرهی برسید. مهدی ابریشمچی می گفت؛ شما روی کیفیت ما حساب باز کنید.گرچه از نظر تعداد نفر نیز در حد یکی از لشگر های زرهی گارد ریاست جمهوری هستیم.ما ۱۸۰۰ اسیر ایرانی که از شما تحویل گرفتیم را در یکان های رزمی و زرهی سازماندهی کردیم و اکنون به هر دو نفر یک تانک و نفربر داده ایم.این دو نفر جای ۴ نفر کار می کنند.در سازمان ما کیفیت حرف اول را می زند.با اینحال بسیج گسترده ای داده ایم تا هوادارانمان از ترکیه،امارات،کویت،اردن،پاکستان و حتی کشورهای غربی را به اینجا آورده و در “ارتش آزادی بخش ” سازماندهی کنیم.شما اگر بستر لازم را برای ما تهیه نکنید ما نمی توانیم این نفرات را در سازمان کار ارتش وارد کنیم!

مهدی ابریشمچی حتما فراموش نکرده است که تحت عنوان نفر ارشد رجوی در روابط خارجی با سازمان اطلاعات و امنیت صدام حسین و رئیس کمیسیون صلح و امنیت شورای رجوی، در ستاد روابط خارجی مجاهدین با مسئولی از سازمان اطلاعات وامنیت صدام حسین ملاقات داشته و مابه ازاء ارائه اطلاعات جاسوسی شده از ارتش ایران هر ماه نزدیک به ۳۰ میلیون دلار برای سازمان پول دریافت می کرد.

ابریشمچی حتما زندان و شکنجه بیش از ۴۰۰ نفر در سال ۱۳۷۳ به جرم واهی جاسوسی برای رژیم در پادگان اشرف را فراموش نکرده است،بعدها او حتما بیاد دارد که چگونه تعدادی از جدایی خواهان و اعضایی که اعلام جدایی کرده بودند را به عوامل صدام حسین و زندان ابوغریب در حوالی بغداد تحویل داد تا در آنجا بپوسند و بمیرند و کسی از سرنوشت آنان مطلع نگردد.او در این جنایت تنها نبود.عباس داوری،احمد افشار،حسین مدنی، حمید باطبی،گیتی گیوه چین یان زاده و حسن نظام الملکی از شرکای تشکیلاتی او در این گونه مراودات بودند.مراوداتی که با اطلاع و دستور مریم و مسعود رجوی انجام می گرفت!

هنگامیکه در زندان رجوی و در پادگان اشرف اسیر بودم،در یکی از شب ها و پس از شکنجه های وحشیانه رو به من کرد و گفت،یا اسنادی که از تو می خواهیم را امضا کرده و انگشت می زنی یا اینکه در پادگان اشرف و اطراف آن زمین زیاد داریم و اعدامت می کنیم.ابریشمچی اصرار داشت سندی نوشته و امضا کنم که مجاهدین مرا دو ساعت پس از فرارام در جلوی سفارت ایران در عراق دستگیر نموده اند.

به زعم او و مهوش سپهری من باید می نوشتم و امضا می کردم که در حین رفتن به درون سفارت ایران در عراق و در چند قدمی درب سفارت توسط گشت مجاهدین دستگیر شده ام.اما من هرگز نه قصد رفتن به سفارت ایران را داشتم و نه اینکه در جلوی سفارت دستگیر شده بودم.بلکه من سه روز پس از فرار در منزل تاجری عراقی و توسط نیروهای امنیت عراق دستگیر شدم که خود حدیث مفصلی دارد.دستگیر کنندگان من نیز افسران اطلاعات و امنیت و حدود ۲۰ تن از افراد مسلح گارد ریاست جمهوری صدام حسین بودند.

اما ابریشمچی می گفت یا اسنادی که ما می گوییم را می نویسی و امضا می کنی یا اینکه مخفیانه اعدامت می کنیم.او می گفت کسی نمی داند که تو الان کجا هستی.آنهایی که متوجه غیبت تو در تشکیلات شده اند،فکر میکنند تو را رژیم در بغداد دزدیده است.مخفیانه اعدام کرده و در گوشه ای دفن می کنیم.اما من هرگز اسناد مورد درخواست رجوی را امضا نکردم.بلکه بعدها وقتی در بازار شام رجوی بودم، پس از مذاکره برای زنده ماندن، چند برگه امضا کردم و انگشت گذاردم که رجوی همانها را نیز برای سیاه نمایی جعل نمود!

در این رابطه برای روشن شدن اصل موضوع، من همیشه خواسته ام که رجوی نوار ویدئویی محاکمه نا عادلانه ای که مرا به ۸ سال زندان و سپس به اعدام محکوم نمود را از تلویزیون خود بطور کامل پخش کند، تا دیگران بدانند که “آزادی” به روایت رجوی و مهدی ابریشمچی چه معنایی دارد؟

بخش اول و علنی این محاکمه ناعادلانه ۱۴ ساعت بود.حدود ۴۰۰۰ نفر در قرارگاه باقرزاده شاهد این رویداد بودند.در همینجا مجددا از رجوی می خواهم، بجای فریبکاری و نشان دادن چند سند جعل شده و شیطان سازی های مستمر، اگر درباره من راست می گویند، نوار ویدئویی آن روز بعلاوه حکم اعدام مرا که خودش و مریم رجوی امضاء نمودند و به همه افراد نیز نشان دادند را از تلویزیون و سایت های مجاهدین بطور کامل پخش و منتشر نمایند.

ابریشمچی حتما فراموش نکرده است که دو سال پیش جناب “ایوبونه” در دادگاهی که محکوم گردید، برای کاهش جرم اش به چه چیزهایی معترف شد؟ ایوبونه در برابر قاضی دادگاه اعتراف کرد محتوای نوشته هایش در کتاب جعلی “واواک در خدمت آیت الله ها” از سر نادانی بوده و تماما از طرف مهدی ابریشمچی و دیگر رابطین سازمان در اختیارش قرار گرفته است.او در این کتاب یک برگ نیز به من اختصاص داده و نوشته بود؛” … جواد فیروزمند چهره کاملا متفاوتی دارد. او تقریباً نمونه کامل مخالف جعلی به ظاهر توبه کرده یی که در واقع یک نفوذی در سازمان بوده است خود را تحمیل می کند و بعد با سر و صدا آن را ترک می کند. تحت عنوان یک بریده او توانست بعد از یک فرار باور نکردنی، کمپین شیطان سازی مجاهدین خلق را که واواک به جریان انداخته بود سوخت برساند. وی که به عنوان داوطلب مجاهدین در کمپ اشرف بود، در ۱۵ ژوئیه ۲۰۰۱ با برداشتن سلاح و تجهیزات و پول فرار می کند و تلاش می کند که به سفارت ایران در بغداد پناهنده شود. توسط پلیس عراق دستگیر می شود، قرار بود در یک دادگاه این کشور به خاطر جاسوسی محاکمه شود. نزد سازمان مجاهدین ابراز ندامت می کند، درخواست عفو از سوی رهبران جنبش می کند، که اشتباه می کنند و به حرف او باور می کنند و به او امکان انتخاب بین بازگشت به اشرف و استرداد به ایران را می دهند. او البته مورد اول را انتخاب می کند تا بتواند مأموریت جاسوسی خود را ادامه دهد. ” جالب است که در این باره جناب ایوبونه نیز درس شقاوت را بخوبی از رجوی فرا گرفته و در جمله ای تاکید کرده است؛“… که اشتباه می کنند و به حرف او باور می کنند …“

ابریشمچی حتما به یاد دارد وقتی فهمید من می خواهم وارد دادگاه پاریس شوم،آنقدر ترسیده بود که فکر می کرد می خواهم بعنوان شاهد مرحوم دکتر نراقی در دادگاه شرکت کنم.به همین دلیل در بیرون دادگاه یکی از سرلشگرهای تروریست سازمان بنام محمود ائمی(محسن عباسی) که در جریان ۱۷ ژوئن پرونده قطوری در دادگاه دارد و تعدادی دیگر را برای ضرب وشتم و فحاشی بر علیه من در جلو دادگاه وارد صحنه کرد تا اعمال وحشیانه آنان مانع از ورود من به دادگاه شود.

مهدی ابریشمچی حتما بخاطر دارد که در جریان گزارش سال۲۰۰۵ دیدبان حقوق بشر«خروج ممنوع»،چگونه مژگان همایونفر (همسر سابق) را بر علیه من به بازار تلویزیون رجوی و شهادت دروغ در گزارش “استیونسون” کشاند تا از من چهره ای جاسوس و مزدور “رژیم” بسازد.بعد ها سناریو مشابهی را با “علی پاک ” در فرانسه و آلمان طراحی نمود که انتهای همه آنها شکست و ذلت برای دارودسته آبرو باخته رجوی بود.

این ها نمونه هایی اندک،جزئی و بسیار کوچک از “افتخارات”ی است که بر دوش مهدی ابریشمچی قاتل مردم ایران،جاسوس و شکنجه گر بسیار کارآزموده رجوی سنگینی می نماید.چنانچه امروز نیز شاهدیم چگونه با افراد جداشده و منتقد در اروپا از جمله با دکتر کریم قصیم،دکتر محمد رضا روحانی،اسماعیل وفا یغمایی،هادی افشار،ایرج مصداقی،ایرج شکری،محمد علی اصفهانی،عاطفه اقبال و … برخورد می کنند؟ عامل اجرایی این برخوردها در اروپا کسی جز مهدی ابریشمچی نیست!

او است که از شهرداری ها و شوراهای شهری در منطقه والدواز بر علیه افراد جداشده و منتقد امضا و طومار جمع نموده و برای گسترش پروژه شیطان سازی،آنها را به ادارات دولتی،پارلمان اروپا،حقوق بشر و دوایر امنیتی ارسال می نماید.

او و زیر دستان تشکیلاتی و برخی اجیر شدگان اروپایی مجاهدین هستند که تلاش می کنند از منتقدین و اعضای جداشده چهره ای شیطانی در سطح بین المللی بسازند.

او به نمایندگی از رجوی در پروژه شیطان سازی منتقدین دست باز دارد.عوامل تحت امر او از امکانات افراد جداشده و منتقد جاسوسی نموده و آنها را با منابعی جعلی و خودساخته بعنوان افراد وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در اروپا معرفی می نماید.تا به این شکل پلیس و نیروی امنیتی کشورهای اروپایی را با جعلیاتی که ارائه می دهند حساس نموده و بر علیه منتقدین بکار گیرند.

آنها از دیگر گروه های سیاسی ایرانی و اپوزیسیون مستقر در اروپا و آمریکا وحشت دارند. آنها هر منتقد و عضو جداشده ای را به “رژیم” نسبت می دهند تا به این شکل از پاسخگویی در برابر سیل انتقادات بیرونی و از هم پاشیدگی درونی فرار نمایند.

همین اواخر خبری بود مبنی بر اینکه مجاهدین در لیبرتی به بهانه جلوگیری از آب گرفتگی اقدام به حفر کانال و سد سازی با بتن آرمه و سیمان نموده اند.تا به این شکل دورتادور کمپ لیبرتی را محصور نموده و از فرار جدایی خواهان جلو گیری نمایند.رجوی دستور داده است بعد از وقایع پادگان اشرف حتی یک نفر نیز نباید و نتواند از کمپ لیبرتی فرار نماید.او گفته است مسئله رده تشکیلاتی مهم نیست.او دستور داده است از هر نوع وسیله و ابزاری استفاده نمایند تا یک عضو ساده با رده تشکیلاتی پایین نیز نتواند از کمپ لیبرتی به جهان آزاد بدون مجاهدین برسد!

حال با این همه نمونه و فاکت ظالمانه به جناب ابریشمچی باید گفت ؛ “صلح” و”آزادی” را از درون تشکیلات رجوی شروع کنید.بگذارید اعضای محصور در کمپ لیبرتی و بقیه پایگاه ها، با انتخابی آگاهانه و آزادانه سرنوشت خود را رقم بزنند.تاریخ جلادان و مردم فروشان را تکرار نکنید.مانند قاتلان و شکنجه گرانی که در حکومت شاه رئیس ساواک شده و پس از گذشت ۴۰ سال، در کتابی شکنجه در زندان های شاه را نفی می کنند،قربانیان خود،شکنجه شده ها،قتل های درونی،افراد جداشده و منتقد را نفی نکنید.چرا که راهی باطل و خودفریبی است.

مقاله مهدی ابریشمچی را باید با جایگاه فرقه رجوی در میان مردم ایران محک زد.مردمی که از رجوی و فرقه اش متنفر و گریزان می باشند، نمونه ای کامل در رد ادعاهای واهی و منتسب فرقه رجوی است.در میان مردم ایران،جایگاه واقعی ابریشمچی و رهبرانش به همان میزانی است که می توان در میزان تنفر آنان از این گروه جستجو نمود.شعار و داستانسرایی از جانب مردم دردی را دوا نخواهد کرد.بهتر است بجای روایت های ابلهانه در مورد مردم ایران، به شقاوت هایی که در درون و بیرون روی داده و ابریشمچی ها از عاملان اصلی آن می باشند، پرداخته شود.ابریشمچی ها بجای مقاله نویسی در وصف “ارتش آزادی”یا همان “ارتش خصوصی صدام حسین” و تاثیرات استراتژی “صلح” و “آزادی” در پذیرش توافق ژنو از جانب ایران و ۱+۵،مقداری به پشت سر خود نگاه کرده و به وضع و حال نزار خود و تتمه گیر کرده در عراق و وارفته در اروپا فکر کنند.

ابریشمچی بهتر است مقداری از آنچه را که زنان جداشده شورای رهبری نوشته و افشا نموده اند بخواند. تا به کیفیت و میزان آزادی زنان در حرمسرای رجوی ببالد،همانند اسفند سال ۶۳ شانه هایش را بالا کشیده و در وصف زن از دست رفته، نظاره گر تلائلو خورشید انقلاب و ماه نشینی مسعود باشد.تا شاید کمی سر عقل آمده و اینگونه ناشیانه واژه هایی مانند “صلح” و “آزادی” را به تاریخ ننگین باند رجوی نیآلوده،جاسوسی و وطن فروشی را در ردیف مردم گرایی و میهن پرستی تراز ننماید!

با همه این احوال،جای جداشدگان، منتقدین،قربانیان آزادی و سلسله بیشماری از سئوالاتشان در نوشته عجولانه ابریشمچی خالی است.او نیز مانند رهبرانش نه تنها هیچ گونه نقد و اشتباهی را در مسیر خیانت بار و به انحراف رفته سی و چند ساله برای مجاهدین متصور نیست،بلکه با روشی کهنه از شارلاتان بازی سیاسی، دنبال استحکام جایگاهی در میانه مذاکرات هسته ای است.جایگاهی که بر توهم این گونه افراد افزوده و چشم آنها را بسوی واقعیتی که در حال رخ دادن می باشد، بسته است.

در همین رابطه با مرور گوشه ای از آنچه اشاره رفت، مطمئن هستم منتقدین و جدایی خواهانی که امروز در اروپا ساکن می باشند،از “آزادی” هایی که جناب ابریشمچی نوید داده بی بهره مانده اند.آنها اگر در پادگان اشرف یا یکی از مقر های مجاهدین در عراق حضور داشتند،طعم “صلح” و “آزادی” که مهدی ابریشمچی برای مردم ایران بشارت داده را بهتر می توانستند بچشند،مطمئن هستم آنان نیز سرنوشتی بهتر از من و سایر قربانیان فرقه رجوی نصیب شان نمی شد.با اینحال احساس میکنم این بار سنگین روزی بر زمین خواهد نشست و معتقدم افرادی چون مهدی ابریشمچی یا همان بهمن تهرانی جعلی، روزی در مقام پاسخگویی قرار داده خواهند شد!

مهدی ابریشمچی به جای قصه پردازی در مورد واژه “آزادی” و مهمل بافی در باره مذاکرات ژنو، اعتراف نماید چه کسانی را شخصا زندانی و شکنجه نموده،زیر برگه اعدام چه کسانی امضا زده،چه کسانی را اعدام کرده، “آزادی” را از چه کسانی سلب نموده و بر علیه چه کسانی در عراق و اروپا به توطئه چینی و شیطان سازی مشغول می باشد!؟

آقای ابریشمچی،هنوز استخوان قفسه سینه ام را که با نوک پایت در زیر شکنجه شکستی درد می کند. هر بار که درد آن تشدید می شود، به یاد زندان “آزادی” در پادگان اشرف،شکنجه های جنابعالی، جوهر سرخ،آرم “ارتش آزادیبخش”، نام “سازمان مجاهدین خلق” و امضای مسعود و مریم رجوی پای حکم اعدامی که برایم نوشتند می افتم!

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا