رضا رجب زاده در آغوش گرم و پرمهر فرزندانش

از بدو تاسیس انجمن نجات گیلان و در پی فعالیتهای خیرخواهانه و انساندوستانه اعضای آن در راستای رهایی اسرای گرفتار در فرقه بدنام رجوی شمار زیادی ازاعضای اغفال شده با جدایی از آن فرقه تبهکار با یک تصمیم قاطع رجوی سوز به خاک زیبای وطن و کانون گرم وپرمهرخانواده بازگشتند وطی مراسم جشن کوچکی دردفترانجمن نجات گیلان به خانواده هایشان تحویل داده شدند ولیکن بازگشت رضا رجب زاده پس از25 سال اسارت دریک فرقه مخرب تروریستی به خاک وطن و ورود به دفترانجمن درقیاس با سایرجداشدگان بسیار متفاوت و البته دردناک بود.
درمیان اعضای خانواده حضور فرزندانش مهران و راضیه بسیار چشمگیر ودرعین حال عمیقا تکان دهنده بود. آنان هرکدام زیر5 سال سن داشتند که بابایشان آنهنگام که درلباس رزم ودرکسوت یک رزمنده ارتش جمهوری اسلامی ایران درمقابله با تجاوز دشمن بعثی به میدان شتافته بود؛ به اسارت دشمن درآمد و به پشت صحنه انتقال یافت وازآن پس درپستوی دستگاه کنترل ذهن و مغزشویی رجوی اغفال شد وعمر و خصوصا ایام جوانی اش را به دورازخانواده خصوصا فرزندان چشم انتظارش به تباهی کشاند که مطلق قابل جبران نبوده ونیست.

درلحظه ورود رضا رجب زاده عضورها شده ازچنگال اهریمنی رجوی به دفترانجمن فرزندش مهران که الان 33 ساله ومتاهل و دارای یک دخترهست , درهنگامه درآغوش کشیدن پدر با تمام خشم فریاد زد" ای رجوی خائن ننگت باد. توباعث شدی که من وخواهرم 27 سال تمام از مهرومحبت پدری به دور باشیم وبه سختی روزگار بگذرانیم" وآنگاه راضیه دیگرفرزند آقا رضا در آغوشش قرارگرفت و ازبابت چنین نعمتی شکرخدا را بجا آورد و از زحمات مسول انجمن نجات و نهادهای امنیتی کشور درخصوص رهایی پدرازچنگال رجوی تشکر و قدردانی کرد.
من که روی صندلی ام میخکوب شده بودم وانگارکه قدرت تکلم را ازدست داده باشم ضمن تبریک وتهنیت به خانواده محترم رجب زاده خصوصا فرزندانش ازبابت بازگشت عزیزشان به خاک وطن ازآقا رضا پرسیدم که الان چه احساسی دارد؟
blankآقا رضا با نگاه به من به سختی بغضش را فروخورد ودرحالیکه درطرفین خود فرزندانش را درآغوش خود گرفته بود گفت: " شرمنده ام شرمنده. خاک پای بچه هایم هستم…….."
گریه امانش نمیداد که ادامه بدهد وزودی مهران وراضیه مجددا درآغوشش گرفتند وبوسه بارانش کردند تا پدراندک آرام شود و برخود مسلط. آنگاه آقا رضا با کشیدن آه بلند جگرسوزش افزود: " منهم با فرزندم مهران تکرارمیکنم که رجوی ننگت باد. ننگت باد که چه خانواده هایی را ازهم پاشیدی وتخم غم واندوه افشاندی. ولی من کوتاه نمی آیم هرچند جبران خسارات زندگیم که رجوی خائن مسبب آن بود میسرنیست ولیکن به رجوی میگویم بجنگ تا بجنگیم. تا رهایی یکایک اسیران لیبرتی واضمحلال نهایی فرقه تبهکارت کوتاه نخواهم آمد وهرآنچه ازدست وتوانم برآید فروگزار نخواهم کرد و کماکان به افشاگری علیه مناسبات رجوی ادامه خواهم داد. من به درخواست خودم بیش از یکسال را درهتل بغداد گذراندم ومفتخرم که ازجمله کسانی بودم که درافشای مقر49 محل عیاشی رجوی مشارکت فعال داشتم که فیلم آن بارها حتی ازرسانه های ملی ایران هم پخش شد. فعالیت من آنقدر برای رجوی وفرقه اش گران تمام شد که برعلیه من پرونده سازی کردند وبسا اهانت وبرچسب زدند ومطمئنم که باز چنین لاطائلاتی را تکرارخواهند کرد ولیکن مرا باکی نیست وعزم جزم دارم که مابقی عمرم را درمعیت خانواده وفرزندانم در روشنگری علیه مناسبات فرقه ای رجوی کوشا باشم اگرخدا بخواهد وعمری بدهد.
 

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا