مصاحبه با قربانعلی رفیعی بعد از رهایی از فرقه رجوی و بازگشت به میهن – قسمت اول

وقتی رجوی خائن و جنایتکار به عراق رفت و در کنار صدام ملعون که جنگی خونبار را به ملت و کشور ایران تحمیل کرد قرارگرفت، صفحه جدیدی را درکارنامه خیانت بارخود علیه ملت ایران گشود! فرقه او که از اول ایدئولوژیش بر مبنای نیرنگ و نفاق بنا شده بود با بکارگیری یکی از شاخصه های فرقه های مخرب یعنی دروغ و فریبکاری تعداد زیادی از فرزندان این مرزو بوم را فریب داد و با خود به عراق برد و در قلعه های مرگ و تباهی خود محصور کرد! رجوی شیاد این قربانیان فریفته شده را طی سالیان در کمپ های محصور شده خود با استفاده از روش ها و تکنیک های خاص فرقه ای خود مغزشویی و تا توانست ازآنها درجهت رسیدن به اهداف شوم شیطانی، احمقانه و بچگانه خود سوءاستفاده کرد.آقای قربانعلی رفیعی یکی ازاین قربانیانی است که به یمن افشاگریهای بی امان اعضای جدا شده  وهمچنین با تلاش وپیگیری خانواده های اسیران و بخصوص با تلاش و پیگیری خانواده اش ازفرقه رجوی رهایی یافته واکنون به آغوش گرم خانواده خود بازگشته است. درهمین رابطه فرصتی دست داد تا با وی در دفتر انجمن نجات شاخه خوزستان مصاحبه ای داشته باشیم.

مجری: آقای رفیعی ضمن عرض خیر مقدم وتبریک به مناسبت رهایی تان ازفرقه رجوی وبازگشت به ایران وآغوش گرم خانواده لطفا ضمن معرفی خود ازچگونگی آشنایی و جذب خود به تشکیلات مخوف فرقه رجوی را برایمان شرح دهید؟
قربانعلی رفیعی: با سلام وتشکر از زحمات ومحبت های شما، من قربانعلی رفیعی متولد سال 42 هستم درسال 58 یعنی یک سال بعد ازپیروزی انقلاب اسلامی درایران تحت تاثیرشرایط خاص جامعه درآن زمان واقتضای جوانی ام فریب شعارهای پرجذبه این فرقه ازقبیل ایجاد جامعه بی طبقه توحیدی، عدالت اجتماعی، نفی استثمار، آزادی، دمکراسی،و… را خورده وهوادارآنها شدم.درسال 60هم وقتی رجوی مشی خائنانه جنگ مسلحانه را اعلام کرد دستگیر وبرای مدت 5 سال زندانی شدم، اما اززندان که آزاد شدم،دنبال کار وزندگی وحتی به خدمت سربازی رفتم ولی متاسفانه سال 79 مجددا فریب تبلیغات سوء والقاعات ذهنی این فرقه را خوردم ودرهمین سال به قصد پیوستن به تشکیلات آنها درعراق ازایران خارج شدم،که ابتدا به کشور امارات وازآنجا توسط عوامل سازمان به ترکیه وازمرز زاخوهم به عراق وکمپ اشرف فرستاده شدم. با ورودم به اشرف بعد ازتوجیهات اولیه به قسمت پذیرش جهت گذراندن دوره های آموزش نظامی،تشکیلاتی وایدئولوژیک منتقل شدم.که حدودا سه ماه طول کشید،بعد ازاین هم دربخش نیرویی فرقه سازماندهی شدم، که بلافاصله بعد ازتوجیهات اولیه مرا به کشور امارات فرستادند تا دربخش جذب نیرو فعالیت کنم.درآنجا هم درمورد نحوه جذب نیرو توجیه شدیم ولی بازبعد از سه ماه کار دراین بخش مجددا مرا به اشرف منتقل کردند.

مجری:ممکن است بطور مختصر توضیح دهید که فرقه رجوی در امارات ازچه ترفند و روش هایی برای جذب نیرو استفاده می کرد؟
قربان رفیعی: قبل ازهرچیز باید به این نکته اشاره کنم که رجوی ومسئولین فرقه همیشه می گفتند سرلوحه کارسازمان فدا وصداقت ویا همه جا عنوان می کردند که  تمامی اعضای ما با انتخاب آگاهانه وارد تشکیلات فرقه شدند!!! که کلا این ادعای سران فرقه کذب محض وبه نوعی فریب دادن افکارعمومی است. درکشورامارات منطقه ای که اسم آن الان یادم نیست وجود دارد که افراد ایرانی که یا برای کار، تفریح و..به این کشور می آمدند درآنجا ساکن می شدند.کارما طبق توجیهات سران فرقه این بود که می رفتیم به این منطقه وایرانیانی که برای رفتن به اروپا ویا کار آمده ویا به هردلیلی دراین کشورکوچک سرگردان بودند را شناسایی می کردیم.بعد به بهانه های مختلف با آنها طرح دوستی می ریختیم و بعد از ارزیابی اولیه از وضعیت و نوع کیسی که سوژه داشت با وی وارد صحبت می شدیم وبا ابراز همدردی با آنها درمورد وضعیتی که داشتند سعی می کردیم اعتماد سوژه را به خودمان خوب جلب کنیم! کم کم شروع می کردیم به ابراز گله و شکایت از اوضاع سیاسی،اقتصادی ایران! تا شاید یک نوع احساس تنفر از دولت ایران را درآنها ایجاد کنیم! درمراحل بعد مثلااگرسوژه برای کارآمده بود به وی می گفتیم برای چی این همه مدت سرگردانی؟ ماجایی را درعراق سراغ داریم که درقبال کار پول خوبی می دهند وبعد ازمدتی اگرهم کارشان خوب نبود ویا پول کمی دادند می توانید دوباره برگردید امارات!! ویااگرسوژه مورد نظرعشق رفتن به اروپا را داشت به وی می گفتیم کشورهای اروپایی فقط به کسانی پناهنگی می دهند که کیس سیاسی داشته باشند بنابراین ما طی چند مرحله صحبت با فرد طوری که حتما جذب شود می گفتیم می توانید برای سه ماه به کمپ اشرف که مربوط به سازمان مجاهدین است بروید تا کیس سیاسی به شما تعلق بگیرد وبعد ازمدت طی شده خودشان حتی مسئله پناهندگی شمارا در خارج کشور درست می کنند!! فقط ممکن است درقبال این کار از شما بخواهند که مثلا درخارج کشور هوادار آنها باشید!! بنابراین مسئولین فرقه ازما تعهد گرفته بودند که هر طورشده نفر را جذب فرقه و به عراق بکشانیم!! طوری می گفتند نفر را به عراق بکشانید که انگار که داشتیم فیلم پلیسی، جنایی بازی می کردیم. درنهایت نفراتی که به واقع فریب می خوردند تحویل نفراتی که مسئول انتقال آنها به عراق را به عهده داشتند می دادیم وآنها هم قبل ازاینکه سوژه منصرف شود کارانتقال آنها را حل وفصل وبه عراق می فرستادند!!.اما دربین همین نفرات ایرانی نفراتی هم بودند که تا اسم سازمان مجاهدین را ازما می شنیدند ابراز تنفرمی کردند ومی گفتند اینها خطرناکند برای ما شر درست نکنید!.ولی بااینحال تلاش می کردیم که با مراجعه مکرر و صحبت بیشتر جذب فرقه کنیم! بنابراین طی سه ماه کار و فعالیت ما درامارات همین بود، و چون کم کم داشتم به این شیوه جذب نیرو متناقض می شدم ماندن من در این کشور سه ماه بیشتر طول نکشید.

مجری: چنین نیروهایی که با این ترفند ها فریب و به اشرف برده می شدند چه سرنوشتی پیدا می کردند؟
قربان رفیعی: اتفاقا نقطه شروع تناقض من درفرقه ازهمین جا بود. یکباربه یکی ازمسئولین فرقه گفتم نیرویی که فقط به عشق پول ویا رفتن به اروپا جذب سازمان شود نمی تواند نیروی کارآمدی باشد؟ که جواب داد شما کاری نداشته باشید فقط هرطورشده نفررا بکشانید عراق "انقلاب ایئولوژیک خواهرمریم "آنها را تبدیل به یک مجاهد واقعی ورزمنده تمام عیار برای سازمان می کند!! اما درمورد سرانجام سرنوشت این افراد درکمپ اشرف اولا وقتی وارد اشرف می شدند تمامی مدارک آنها اعم ازپاسپورت وشناسنامه وهرچه داشتند درورودی کمپ اشرف ازآنها گرفته می شد! وبعد به قسمت پذیرش منتقل می شدند وبه بهانه های مختلف طی چند ماه دوره های آموزش نظامی(دردورانی که هنوز صدام وفرقه خلع سلاح نشده نبود)،تشکیلاتی و ایدئولوژیکی برای آنها گذاشته می شد!! وبا کارهای مختلفی که بطور مرتب درفرقه تولید می شد آنها رامشغول می کردند،اما بعد ازمدتی این افراد تازه متوجه می شدند که انگارخبری ازکاری که پول درآن ویا رفتن اروپا باشد نیست!! این بود که ابتدا به مسئولین فرقه برای تعیین وتکلیف وضعیت خود مراجعه می کردند، مسئولین هم درمراحل اول جواب های سربالا همراه با وعده وعیدهای توخالی به آنها می دادند،مدتی صبر می کردند اما باز می دیدند که نه تنها خبری از وعده های توخالی  نیست بلکه روز به روز کارها و برنامه های مختلفی برای آنها تدارک می بینند!خلاصه کار به جایی می رسید که فرد از جواب های کشکی بهم ریخته و برای تعیین وتکلیف وضعیت جدایی خود سمج شده،دراینجا به اصطلاح تشکیلات فرقه فرد بعنوان "فرد روی میز،قلوس " لقب می گرفت که ازاین جا به بعد رفتار خشن مسئولین فرقه با آنها شروع می شد، مثلا برایش نشست های سرکوب تحت عنوان "عملیات جاری " گذاشته می شد، ویا اینکه  در دوران صدام تهدید می شدند که شما را تحویل مقامات عراقی می دهیم تا سروکارتان با زندان ابوغریب باشد! یا به آنها گفته می شد چون شما به ما پیوستید اگر بخواهید جدا شوید رژیم به شما رحم نخواهد کرد!! تا شاید از موضوع جدایی خود کوتاه بیآیند. یادم هست که مسئولین در پاسخ به یکی از همین نفرات با شیادی که از رجوی به ارث برده بود پاسخ می دهد "مگراینجا کاروانسراست،شما همه برای مبارزه با رژیم آمدید کدوم پدرسوخته به شما قول اروپا و کار را داده "!! بنابراین این افراد سرنوشت غم انگیزی همراه با بقیه نفرات پیدا می کردند، و چون تهدید های سران فرقه جدی می گرفتند بعضا گوشه گیرمی شدند، و یا مجبور می شدند فعلا سکوت کرده تا شاید معجزه ای برای جدایی و نجات ازفرقه برایشان رخ دهد.متاسفانه بودند نفراتی که تحمل فشارهای سران فرقه را نداشتند ومایوس وناامید دست به خودکشی و یا خودسوزی می زدند تا شاید به این شیوه از زیر بار فشارهای روحی وروانی خارج شوند.!!

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا