فریده ونایى، قربانى دسیسه هاى شیطانى

باز هم قساوت و جنایت رجوى در حق افراد تشکیلاتش قربانى دیگرى گرفت و خانم فریده ونائى، یکى از زنان مسئول و مجرى بدون چون و چراى او در پیش برد خط و خطوطش را فداى مطامع خویش نمود.
رجوى تا نهایت پستى و رذالت از خصیصه زنانگى و عاطفى او براى مهار و زنجیر کردن افراد تشکیلات، سوء استفاده کرد (مخصوصاً مردان) و او نیز عیناً سیاست و خط رجوى در تشکیلات حیطه مسئولیتش را پیاده میکرد.
در سال ٧٣ فرمانده محور ٧ مرکز ١٠ ارتش به اصطلاح آزادیبخش بود. در زمان مسئولیت او بسیارى از نفرات تحت مسئولیتش را روانه شکنجه گاه و زندان خودساخته رجوى فرستاد که از جمله این حقیر هم جزء آن نفرات بودم که به دستور همین خانم، روانه زندان و شکنجه گاه رجوى شدم.
بگذریم. حال او رفته است و از شر رجوى در این دنیا خلاص شده. اما آنچه که قابل تأمل است، جفتک انداختن خانم و آقاى رجوى به دولت عراق و داد و بیداد از اینکه ممانعت دولت عراق باعث مرگ وى شده است.
براى آنهائى که با ماهیت رجوى آشنایى دارند، شک و شبهه اى نیست. اما آنهائى که از دور نظاره گر و مستمع این اراجیف رجوى هستند، شاید بلحاظ عاطفى سمت و نظرى همسو با او گرفته و به اشتباه بیفتتد. من بعنوان عضوى که بیش از نصف عمرم را درون این تشکیلات شیطانى و مخوف گذرانده ام، یادآور میشوم که نه تنها دولت جدید عراق از ابتدا خواهان فرستادن افراد تشکیلات از عراق به کشورهاى اروپایى شده است و در رأس آنها افراد غیر سالم و بیمار که اولویت میبود، اما رجوى نه تنها در انتقال سنگ اندازى میکرد، حتى مریضها را به بیمارستانهاى عراق نمیفرستاد و ترس از جدا شدنشان از مناسبات را داشت، بلکه به هزار بهانه و ترفند رو میآورد و در دستگاه تبلیغاتى شیطانى اش میدمید و مظلوم نمایى میکرد و دولت عراق را مقصر قلمداد مینمود، در صورتى که تماما مسئول و مقصر خود رجوى است و براى اینکه شخص خودش را حفظ کند، افراد را در عراق نگه داشته و قربانى نیات شوم و پلید خود میکند.
شکى ندارم که فریده از همان ابتداى سرنگونى صدام و حزب بعث، بارها مرگ خودش را از خدا خواسته است تا از دست رجوى خلاص شود. قبل از سرنگونى صدام دیکتاتور عراق، من فریده را خوب میشناختم و فرمانده محورمان بود و زیاد در رابطه با مشکلات و تصادم با من صحبت داشته، آنزمان واقعاً خیلى فعال و سرحال بود و انگیزه داشت، اما بعد از سقوط دولت قبلى عراق و عدم چشم انداز براى سازمان مجاهدین، روحیه او خیلى پائین آمده بود. در چند مورد باهاش سر و کار داشتم، دیدم آن فریده سابق نیست و آن شور و نشاط گذشته رو ندارد، افسرده و خسته روحى بود و به شدت از وضعیت موجود رنج میبرد. البته براى اسیران تشکیلات رجوى آرزوست که در همان وضعیت از دست رجوى خلاص شوند و چاره اى جز انتظار مرگ ندارند و چنین مرگى را براى خود غنیمت میشمارند، اینرا من از خودم میفهمم و با تجربه اى که در زندان رجوى دارم و بارها براى رهایى از فشار روحى و جسسمى، از خدا مرگ خودم را میخواستم، ولى توان و اراده براى خلاص شدن از تشکیلات را نداشتم و فکر میکردم که دیگر دنیایى غیر از آنچه سازمان ترسیم میکند، وجود ندارد. ولى بعد از اینکه اخبارى از کمیساریاى پناهندگى بصورت مخفیانه و محفلى، کسب کردم به خود جرأت داده و از چنگ رجوى خودم را خلاص کردم و وقتى به دنیاى آزاد قدم گذاشتم، فهمیدم در چه منجلابى گیر افتاده بودم و چگونه رجوى با تزویر و شیادى ذهن ما را کار گرفته و تشکیلات شیطانى درست کرده و با خط و خواسته اش تراز نموده و در ید اختیار خود قرار داده است و هر طور که می خواهد طبق نظرش شکل میدهد.

عبدالکریم ابراهیمی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا