از برادرم چه خبر دارید

بدنبال دیدار حضوری شماری از خانواده های چشم انتظار گیلک با آقای رضا رجب زاده امروز نوبت به خانواده ولی یکتاپرست ازاعضای گرفتار در فرقه رجوی رسید که بتوانند مستقیم و بلاواسطه درخصوص اسارت برادرشان درتشکیلات مافیایی رجوی آنچه را که میخواهند ازآقا رضا بشنوند شاید که اندک به آرامش برسند.
دراین دیدارصمیمانه ابتدا آقای یکتاپرست ضمن خوش آمدگویی به آقا رضا درخصوص بازگشتشان به وطن وآغوش خانواده گفتند " والله برادرم که ولی نام دارد دردوران جنگ تحمیلی برای دفاع ازکیان مملکتش وبه منظوردفع دشمن بعثی به جبهه های جنگ شتافتند وآنقدرشیفته ماموریتهای جنگی اش بودند که حتی ازمرخصی خود صرف نظرمی کردند طوریکه وقتی به اسارت دشمن درآمدند خانواده ما خبردارنشد چرا که براین گمان بودیم که  ولی نخواسته است به مرخصی بیاید ومشغول جنگیدن با دشمن متجاوزاست تا اینکه بتدریج وقتی ازولی حتی نامه هم به دستمان نرسید نگران شدیم ودرجستجوهایمان ازمحل خدمتشان خبردارشدیم که عزیزمان به اسارت دشمن درآمده است. درآنوقت فضای مملکتمان سراپا شوروشوق دفاع ازخاک وطن داشت. همواره صحبت ازرشادت وشهادت عزیزانمان بودیم وخبربه اسارت درآمدن برادرمان نیزبرایمان قابل هضم بود وباخود می گفتیم لابد ازاین طریق خدا خواسته که درجنگ علیه صدام ملعون سهمی داشته باشیم. سرتان را به درد نیاورم وقتی دیدیم با بازگشت اسرا به خاک وطن برادرمان نیامد بغایت پدرومادرمان وسایراعضای خانواده نگران شدیم وآنچه که برنگرانی ما افزود این بود که بواسطه یک آزاده جویا شدیم که عزیزمان طعمه یک گروه مخرب بنام سازمان مجاهدین شده است وازاسارتی به اسارت دیگردرآمده است."
آقای یکتاپرست درادامه درد دلش با آقا رضا افزودند " شما ازبرادرمان چه خبردارید؟ واقعا او زنده است؟ مگرمیشود که یک فردی دریک گروهی زنده باشد ولی 27 سال اجازه تماس با خانواده اش را نداشته باشد!؟ والله کسی که قتل کرده باشد درزندان حال درهرمملکتی که باشد به اواجازه تماس تلفنی وحتی دیدارحضوری با خانواده شان را میدهند. حال این رجوی چگونه جانوری است که عزیزانمان را سالیان درزندان خودش محبوس کرده وفکرنمیکند که این زندانی پدردارد , مادردارد وخواهروبرادردارد ومهمترازاین وطن وزادگاه دارد! درعراق چه خبراست که آدمها را یک ربع قرن زندانی کرده است شاید که به مطامع جاه طلبانه خودش برسد! اینکه ازمحالات است. رجوی باید مطمئن باشد که مردمان ایران بشدت ازوی بخاطرخیانت به ایرانیان منزجرهستند و اجازه نمیدهند حتی جنازه اش به خاک پاک ایران برسد."
آقا رضا که محوصحبتهای آقای یکتاپرست شده بود ازخاطرات خود با ولی یکتاپرست بسیاربرای ایشان گفتند ویادآورشدند " حقیقت ولی ازدوستان خیلی نزدیک من بودند وباهم هم محفل بودیم یعنی که به هم اعتماد داشتیم وبرای همدیگر درد دل میکردیم ومشخصا روزی را نشانه می رفتیم که بتوانیم با هم ازجهنم رجوی فرارکنیم. برادرتان سالیان دریکان توپخانه سازماندهی شده بود وبه کارسخت حمل مهمات سنگین توپ ونظافت آن مشغول بود طوریکه از ناحیه کمر احساس ناراحتی کرد که بعدها مشخص شد شدیدا دیسک کمرگرفته است. بجای اینکه رجوی به وی اجازه استراحت مکفی بدهد اورا درقسمت صنفی یک مقرسازماندهی کرد که کارش ازاول صبح تا  12 شب آشپزی وشتشوی دیگ وقابلمه وظرف وظروف بود وبعدش هم درجلسات مغزشویی مورد فحش واهانت قرارمیگرفت که چرا کم کارکرده است وچرا با فلانی محفل زده است وته خط چرا درفکرزن وزندگی بوده است و… "
آقا رضا درخاتمه ملاقات به واسطه شناختی که از ولی یکتاپرست داشتند به برادرشان قول اکید دادند که دورنخواهد بود که روزی ولی را درهمین انجمن نجات گیلان درآغوش خواهند گرفت.
 

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا