گفتگوی بنیاد خانواده سحر با خانم ها بتول سلطانی و میترا یوسفی – قسمت پنجم

کنترل های درون تشکیلاتی توسط رجوی
 بنیاد خانواده سحر: خانم سلطانی در موضوع نیروهای حفاظت رجوی فراموش کردم درباره نوع سلاح های آنها سوال کنم، اگر ممکن است در این رابطه هم توضیح بدهید.
خانم سلطانی: در بخش بازرسی ها کسی مسلح نبود. اما در لایه ها و مدار یک و دو حفاظت، همه مسلح بودند. در مدار یک به سلاح کمری و در مدار دو بیشتر مسلسل سبک کلاشینکف داشتند. در بخش ترددها و گشت های سیار یا مدار سوم به مسلسل سنگین بی کی سی و نارنجک مسلح بودند. حفاظت بخش ثابت بیرون از ساختمان ها هم مسلح به بی کی سی و کلاشینکف بودند. این را هم اشاره کنم که سلاح سازمانی کلاشینکف بود که بیشتر در عراق مورد استفاده قرار می گرفت. اما در فرانسه نمی دانم از چه سلاح هایی استفاده می کردند.
 بنیاد خانواده سحر: از چه نوع خودروهایی استفاده می کردند؟
 خانم سلطانی: تا آنجا که اطلاع دارم در بغداد از بنز ضد گلوله استفاده می کردند. منظورم خودروی رجوی است که بنز ضد گلوله بود. در پاریس هم همانطور که در سیمای آزادی نشان می دهد از خودرو شرکت های پیمانی امنیتی استفاده می کنند که بنز یا انواع لیموزین های ضد گلوله است. همانطور که می دانید قیمت بنزهای ضد گلوله خیلی زیاد است و کرایه آنها در فرانسه هم سَربه فلک می کشد. چون استفاده از این خودروها در فرانسه اصلا معمول نیست. فقط مخصوص ترددها و جابجایی های افراد خیلی مهم است که جنبه امنیتی آنها خیلی حائز اهمیت است. بیشتر در مواقعی استفاده می شود که یک وضعیت بحرانی یا تهدیدهای آشکاری در کار باشد. میهمان های سیاسی خیلی مهم و از اینطور ترددها که ضریب بالای امنیتی داشته باشند. برای همین قیمت های سرسام آوری کرایه می گیرند.
 بنیاد خانواده سحر: خانم سلطانی یک سوالی مرتبط با کنترل نشست ها وجود دارد، اینکه چه حساسیت هایی خارج از این ریل می توانست وجود داشته باشد. منظورم این است که مثلا تمام نفراتی که می خواستند وارد نشست بشوند با یک دید، نگاه می شدند، آیا در بین اینها کسانی بودند که مثلا حساسیت مضاعفی روی اینها باشد و اگر بودند این حساسیت ها چگونه بروز می کرد.
 خانم سلطانی: بطور کلی عمده حساسیت روی افراد تازه وارد به تشکیلات بود. روی لایه ها M(رده معاون بخش) به بالا کمتر حساسیت نشان می دادند. افراد تازه وارد را کلاً چک می کردند. اینها بیشتر از طریق لایه هایی که مسئولیت اینها را بعهده داشتند در تمام اوقات و بخصوص در نشست ها محافظت می شدند. هر گونه تحرک آنها زیر نظر بود. این حفاظت حتی فراتر از حفاظتی بود که در سالن نشست روی عموم اعمال می شد.
 بنیاد خانواده سحر: یعنی بعد از آن ریل ورود به نشست باز هم افراد کنترل و تحت نظر قرار می گرفتند؟
 خانم سلطانی: بله، آن توضیحاتی که دادم مربوط به ورود به سالن نشست بود، بعد از آن باز مقررات و محدودیت هایی بصورت محسوس و غیر محسوس حاکم بر نشست های رجوی بود.
 بنیاد خانواده سحر: درباره این موارد محسوس و غیر محسوس توضیحی نمی دهید؟
 خانم سلطانی: بخشی از اینها بصورت دستورالعمل و ضابطه مطرح بود و بخش دیگری هم بصورت مخفی و سایه ای اعمال می شد. مثلا وقتی وارد نشست می شدیم در صورت لزوم برای بیرون رفتن هر کسی باید از مسئول خودش اجازه می گرفت و حتما مسئول او به دنبالش می رفت. یا مثلا وقتی قرار بود کسی پشت میکروفون برود، از فرمانده دسته تا فرمانده یگان و مسئول و فرمانده قرارگاه موظف بودند تمام رفتار و حرکات او را زیر کنترل داشته باشند. اولا فاصله میکروفون شرکت کنندگان تا مسعود زیاد بود و مابین آنها مدار یک حفاظت قرار داشت. طوری که اصلا نفر نمی توانست تحت هیچ شرایطی به مسعود نزدیک بشود. این تنظیم فاصله فقط جنبه امنیتی و حفاظتی از مسعود را داشت. حتما نحوه نشستن افراد را در فیلم های مربوط به نشست ها دیده اید. لایه ها تماما به ترتیب صلاحیت های امنیتی و نزدیکی به رجوی می نشینند. مثلا بعد از آن لایه اول حفاظت، تازه نوبت به اعضای بالای سازمان می رسید، امثال داوری و حیاتی و ابریشم چی و همینطور می آمد تا می رسید به رده های تشکیلاتی تعریف شده که از بالاترین لایه ها شروع می شد و تا آخرین نفرات که معمولا همین تازه واردها و کاندیدهای عضو بودند، ختم می شد. این ترتیب نشست هم جدای از آن جنبه های تشکیلاتی و رعایت سلسله مراتب یک جنبه اش هم جنبه های امنیتی آن بود. یک نوع کمربند امنیتی نامحسوس و تعریف ناشده بود که تحت پوشش های معمول تشکیلاتی دورتادور رجوی بسته می شد. حالا فرض کنید قرار بود از میان آن افراد ته سالن یعنی دورترین نقطه به رجوی این تازه واردها برای ادای سوگند یا اعلام وفاداری به نزدیکی رجوی بیایند. جدای آن نکات امنیتی و کنترل عریان روی این افراد، در بین همین افراد نفراتی از بخش های حفاظتی جا می زدند تا به عنوان جدیدالورود دنبال اینها باشد. بصورتی که اصلا این افراد امکان نزدیک شدن به رجوی را نداشتند. یعنی با فرض هر ارزیابی و سرعت عملی که اینها می خواستند انجام بدهند، با واکنش این نیروها مواجه می شدند. در واقع چون نمی توانستند علنا بگویند به این افراد اعتماد ندارند، از این روش ها استفاده می کردند.
 بنیاد خانواده سحر: خانم یوسفی اگر شما نکات تکمیلی و تحلیلی به صحبت های خانم سلطانی دارید، گوش می دهیم.
 میترا یوسفی: نکته ای اساسی در بازرسی های ورودی به نشست ها، با توجه دقیق تر به صحبت های خانم سلطانی، آشکار می شود. درست است که یکی از دلایل این اقدامات به اصطلاح امنیتی، نشان از بی اعتمادی رجوی به افراد خودش دارد. لاکن شامل نکات بیشتریمثل تحقیر و سلب شخصیت افراد به منزله ی یکی از بارزترین شگردهای فرقه ی رجوی هم می شود!. فاکت هایی به روشنی نشان میدهند که واقعا جز با این هدف به چیز دیگری نمی شود تعبیرکرد. مثلا هنگام ورود به نشست ها همین نفرات حفاظت با بی حیایی و بی شرمی کامل افراد را به اصطلاح بازرسی کرده اند. این برخوردها آنقدر توهین آمیز بود که سبب احساس حقارت و شرم می شد. درست است که ظاهرا این نوع بازرسی می تواند جنبه امنیتی بخودش بگیرد، اما آزارهای روانی و جنسی را نیز حمل کرده و بیشترسبب تاثیرات شرمگینانه جهت بی اعتبار کردن شخصیت و حرمت افراد می شد. هدف بیشتر تحقیر و شکستن غرور افراد بود. وقتی این کار در حضور جمع و در مورد همه انجام می شد در نهایت شکستن غرور و شخصیت جمعی افراد را هدف قرار می داد. فقط در برخورد و روبرو شدن و تجربه چنین وضعیتی می توان به درکش رسید.
 شاید کسی مدعی شود که خیلی جاها از این شیوه ها استفاده می شود، اما من به جرات می گویم رجوی گوی سبقت را از همه ی تشکیلات شیطانی دیگر ربوده است، حتی اگر این تفاوت را فراموش کنیم که مثلا رجوی با فدائیان خود در محیط دربسته یی به سر می بُرد که در درجه اول تحت نظردستگاه امنیتی صدام حسین بود و دروازه ها به روی افرادش جهت دسترسی به سلاح و اسباب ترور بسته بود! مگراین که شخص به سبب زورگویی وآگاهی ارتکاب جنایات سر به روان پریشی زده و به سایه خودش هم بی اعتماد باشد و چنین است وضع همه گناهکاران. «اویتا پرون» شریک دیکتاور آرژاتین شب ها تا صبح از خوف و وحشت خواب نداشت. اگرچه برای خودش ملاء و مملکتی داشت و این یکی مزدوری بیش نیست که وسعت قلمروش از سرایداری قرارگاه اشرف برای صدام حسین فراتر نرفت!
 البته باید یادآوری کنم که پس ازسقوط صدام و شکستن دیوار حفاظتی او برعلیه ایران و ایرانی، سیستم حفاظتی رجوی از فرط نگرانی به سردرگمی و جنون رسید. دستکم از سال ۱۹۹۲ میلادی، حفاظت از رجوی ترس و دغدغه ی سازمانش شد. وگرنه تا پیش از آن، درست است که حفاظت رجوی تشکیلاتی داشت، اما برای جستجو و وارسی افراد در حضور رجوی، زمان هر نشست جمعی از قسمت های مختلف به قول خودشان نفر فرستاده می شد. نفراتی که در فشار جاه طلبی گاهی خیال می کردند خبری است، با علاقه لباس های خیس از عرق تابستان صحرا را لمس می کردند. به قول مادری مسئول شدن سبب ژست و تفاخر می شود، حال حتی اگر این مسئولیت یک ظرف میوه باشد!
 به هرحال با صدام حسین وبی صدام حسین! فرقه رجوی وضعیتش خیلی فرق می کرد، تا آنجا که بیاد می آورم روزی حین ورود، خواهر بداخلاقی از من خواست پوتین نظامی ام را در آورم، با اعتراض به عدم نظافت از قدم گذاشتن به روی زمین ممانعت کردم و او هم با همه ی ترشرویی چیزی نگفت.
 باری، بی صدام بازرسی بزدلانه و پرتشویش از پوتین افراد هم نمی گذشت، می گویند درقسمت مردها، به خالی کردن پاکت سیگار هم می رسید. افراد می بایستی محتویات جیب را در کلاه خود ریخته و تحویل می دادند تا موقع برگشت پس بگیرند. شنیده بودیم که این خرده گیرها در یک مورد مشخص سبب جسارت یکی از افراد شد و در اعتراض به این شرایط گفت که اینها نشانه بی اعتمادی به ما است و توهین آمیز است. در این نشست مریم و مسعود رجوی حضور داشتند. قبل از اینکه رجوی پاسخی بدهد طبق معمول مریم رجوی جهت انجام وظیفه پیشدستی کرد و گفت این بازرسی ها به دستور من صورت می گیرد و مسعود نقشی در آنها ندارد. مسئله بی اعتمادی در کار نیست بلکه ما نمی توانیم و نمی خواهیم روی مسعود ریسک کنیم. به این ترتیب مسئولیت را بعهده گرفت. سپس رجوی هم وارد گود شد و در ژست حق به جانبی گفت من با این وضعیت مخالف هستم و مریم مرا به این کارها وادار کرده است. نکته جالب این قضیه این است که اینجا رهبر خاص الخاص و همه کاره سازمان مجبور به کاری می شود که با آن مخالف است. اینکه این تناقض چگونه قابل حل و توضیح است واقعا جز رجوی کمتر کسی می تواند نقص های آشکار را چنین توجیه و دجالانه سمبل بکند. اینها یادشان می رود که گفته اند رجوی بخاطر این رهبر عقیدتی و خاص الخاص است که ضریب هوشی و کارائی و توان فکری و ذهنی و مسئله حل کنی او، قرن ها از سقف فهم و توان آدم های عادی بالاتر است. اما اینجا فراموش می کنند که اگر واقع امر چنین ادعایی درست است پس خود او بهتر از هر کس می تواند این مصلحت ها و خطرات را پیش بینی کند. دلیلی ندارد کسان دیگری (مریم) دست به کاری بزنند که مورد موافقت رهبری نباشد. اگر رای و نظر رجوی بر همه چیز ارجح است چگونه در چنین مواردی تخطی از خواست او گناه و تمرد و سرپیچی محسوب نمی شود. البته این خصلت گریز ناپذیر رجوی است که برای انجام هر کار غیرمعمول و سؤال انگیزی همیشه یک عده ای را پیش بیندازد و مسئولیت را به گردن آنها انداخته و سپر بلای خودش کند. در مورد ازدواجش با همسر ابریشمچی مدعی شد که این ازدواج خواست من نبوده و عطایی و زرکش به من تحمیل کردند. در اینجا هم مسئولیت و اشتباه را به گردن مریم رجوی انداخت که عملا کاربرد و هنری بیش از این ندارد! هر چند نقش شیرین زبانی های فرصت طلبانه مریم رجوی در این موارد آشکار و انکارناپذیر است اما در نهایت گوش به فرمان رجوی و مجری خواست های اوست! منتهی ریاست جمهوری بی جمهور ظاهرا به همین وضعیت رسوا خود را راضی نگه می دارد و سرش به میهمان بازی و ایفای توخالی نقش یک زن قدرتمند، البته در مورد افراد و گروگان هائی که تحت نفوذ رجوی هستند و رابطه با از ما بهتران غربی چون جولیانی و گزینگیج، گرم است. حال که نه قرارگاه موسوم به «اشرف» باقی ست و نه از به اصطلاح «ارتش آزادیبخش ملی» خبری هست، و تنها سایه ای از مسعود رجوی مانده، اگر چه در نهایت فرامین از جانب اوست، اما او به صورتی محسوسی نفوذ و اختیار خود را از دست داده و به طورکلی مریم رجوی هم واضح است که بدون حضور مسعود رجوی هیچ است!
 

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا