حدیث تکراری خیالبافانه از قلم اسماعیل محدث!

مکررا نوشته ها وادعا هایی از وابستگان فرقه ی رجوی که گویا انقلاب 57 مال آنها بوده و آخوندها با کمک غرب آنرا به سرقت برده ورجوی ها را ازگردونه خارج کرده اند، دررسانه های مجاهدین؟! دیده میشود.
باوجود اینکه در نوشته ی جالب هموطن عزیزم، فریدون اورموی با نام " یعنی عاملی غیر از سیاست حقوق بشری کارتر درکار نبود "؟ در مورد شیرفهم کردن دوست لابد ارشدترتان محمد قرایی، ادای مطلب شده اما ظاهرا توجهی ازطرف نویسندگان بارگاه رجوی بدان نشده، قسمتی از مقاله ی فریدون اورموی را نقل میکنم:
" میدانید که چرا که اغلب ما مثلا روشنفکران درتحلیل انقلاب ۲۲ بهمن ۱۳۵۷دچار مشکل بودیم؟
جریان بدین قرار است که انقلاب مذکور با شرکت وسیع ترین طبقات اجتماعی ایران انجام گرفت: ۶۵% مردم ایران را روستائیان تشکیل میدادند که رغبتی جز حرکت بطرف روحانیت را نداشتند وکسبه واصناف بازار و… هم که در معادلات بین مردم شهرها نقش برجسته ای داشتند واینها هم قبل از همه به روحانیت اعتقاد داشتند و…
مسلم است که درچنین وضعی، نیروهای غالب انقلاب، با حضور خیابانی و دست زدن به خشونت هایی که شما هم مرتکب آن میشدید، اجازه نمیدادند که سرنوشت انقلاب را بدست شمایی که دربهترین وضعیت سخنگوی بخش کوچکی ازاقشار مدرن و نسبتا مرفه آن بودید، بسپارند!
اقشار روشنفکری ایران که دراین صفوف یاد شده قرار نداشت، چند درصد مردم ایران را تشکیل میداد که بتوانند دنبال آلترناتیو هایی مانند شما باشند؟ چرا نباید قبول کرد که با توجه به وضعیت اکثریت اقشار مردم، دردموکراتیک ترین انتخابات هم، همان ها به حکومت می رسیدند که رسیدند وشما بدون توجه به تناسب قوا چرا اصرار به تحمیل خود بعنوان رهبر انقلاب بودید؟ آیا این کار شما کودکانه نبود که درتداوم وتکامل معکوس خود منجر به انجام جنایاتی مانند ترور، گرفتن نقش منفی درجنگ میهنی و جاسوسی برای هارترین جناح نظام سلطه گر جهانی شد"؟
متن کامل این نوشته در لینک زیر قابل دسترس است:
http://www.nimnegah.org/farsi/?p=11136
بار هم چندی پیش نوشته ی دیگری توسط مرتضی تهرانی با عنوان " عدم اعتراض مردم به سختگیری ها ی دهه ی ۶۰، نشانه ی تایید آنها و نتیجه ی توازن قوا بود "! ودر جواب ترهات آقای باقر رئیس ساداتی منشر شده بود که طی آن آمده بود:
" معنی این حرف این است که حکومت اینقدر قدرت داشته که بتواند این کارهارا انجام دهد وتا آن موقع نکرده بود! رژیم جمهوری اسلامی با کودتا برروی کار نیآمده بود وحاصل یک انقلاب بزرگ با شرکت تقریبا همه ی اقشار طبقات بوده و وطی رفراندومی گوی سبقت از رقبای ضعیف خود را برده و زمام امور را بدست گرفت. یعنی اینکه جمهوری اسلامی ماحصل توازن قوا درآن زمان بود وکسانی که این موضوع را درک نکردند، خود را درمعرض تند بادهای انقلاب قرارداده وهستی خود را اینگونه به تارج دادند!
ابدا تصور نمیرود که با هیچ ترفندی میشد که جلوی بوجود آمدن جمهوری اسلامی را گرفت چرا که این مردم بودند وزاغه نشینان و روستائیانی که لااقل ۷۵% جمعیت کشور را تشکیل میدادند، که درصحنه بودند وامام خمینی حرف دل مردم را میزد ودلیلی برای کسب قدرت ازطرف دیگران وجود نداشت!
این ادعای شما که امام خمینی تنها ازبعد مذهبی اش بود که به رهبری بلا منازع انقلاب انتخاب شد، ابدا درست نیست. چراکه رهبران مذهبی متعددی درایران وجود داشتند که موفق به کسب مقام وموقعیت ایشان نشدند.
ایشان نگاه ژرف تری به مسائل داشت ودرد مردم را خوب میدانست وبا مردم بزبان خودشان حرف می زد که این خصیصه در روشنفکران وسازمان های موجود آن زمان وجود نداشت!
سازمان شما ودیگر سازمان های چریکی قادر به هدایت این سیل مردم بپا خاسته نبود وحتی دراکثرموارد قادر به هدایت هواداران خود هم که با خیزش مردم و درتنگنا قراردادن حکومت شاه وگرفتن قدرت سرکوب او، به صد ها برابر قبل از وقوع این طوفان مردمی رسیده بود، نبودند ودراین مورد بخصوص میتوان به خاطره نویسی رهبران فدائیان مراجعه کرده ودید که این رهبری دنباله رو هوادران خود بود ودراکثر موارد بجای تعیین خط ومشی برای آنها، درمقابل کارهای انجام شده توسط هواداران قرار میگفته اند!
مسلما شما به نیروهای خود خواهید گفت که رژیم شاه مارا با زندان و اعدام ها قلع وقمع کرده بود! که البته ادعای درستی است ولی چرا شما نتوانسته بودید درمقابل این قلع وقمع دوام آورده ومثلا رهبری این خیزش بزرگ مردمی را بدست گیرید؟ مسلما دلیل آن عدم موفقیت شما در تماس کافی با مردم وجلب حمایت آنها بوده است!
اگر عدم حمایت مردم دلیل این ناکامی ها بوده که حتما هم چنین است، شما نباید توقع کسب رهبری مردم را داشتید تا لقمه ی بزرگی برداشته باشید گلوگیر! و شد آنچه ازاین بی تدبیری ها وسماجت دربرابر اراده ی مردمی که تجربه ی همکاری با شما نداشتند!
شما بجای درک واقعیت وتحلیل اوضاع، دنبال آرزوها ی باین زودی برنیآمدنی خود بوده ودربرابر واقعیت ایستادید وسر بردیوار سخت آن زدید که نتیجه اش ازهمان اول معلوم بود وبعدها معلوم تر شد!
البته عوامل دیگری هم مانند کیش شخصیت، گذشته ی مشکوک رجوی و … دراین ناکامی ها موثر بود "!
که باز متن کامل این نوشته لااقل در لینک زیر قابل مشاهده است:
http://iran-interlink.org/wordpressfa/?p=13823
باتمامی این دلایل بینه که درمقابل خوش خیالی ها ی دو قلم بدست مورد اشاره ی باند رجوی آورده شده است، ظاهرا که کماکان " میخ آهنین برسنگ نرفته " واین بار اسماعیل محدث به میدان فرستاده شده که مثلا با طرح اتفاقاتی که هنوز تازه بوده وبسیاری ازمردم- یا لااقل درسطح اهالی مطالعه – ماوقع رافراموش نکرده اند، افراد کم اطلاع وجوان وکم تجربه را دچار گمراهی نموده تا فرضا سکان رهبری کشور را بدست فرقه ی رجوی سپرده وجبران مافات نمایند!
نوشته ی آقای محدث که احادیث نامعتبری راازانقلاب 57 روایت میکند، درحول وحوش همین آرزوهایی است که بازهم توازن نیروی داخلی وخارجی مانع تحقق آنهاست!
نوشته ی آقای محدث " روابط امریکایی " نام دارد که محتوی چیز تازه ای بغیر ازآنکه بعرض رسید ویا نقل قول شد، ندارد!
ازبابت نرنجاندن این هموطن خود که به خیالش به تحلیل ریشه ای؟! پرداخته، قسمتی ازنوشته ی او را که دراصل میتوانست همین اندازه باشد وبقیه روده درازی هایش نا لازم! نقل میکنم:
" در شامگاه 3 فوریه ژنرال ناتو رابرت هویزر، بعد از انجام مأموریتش که خروج محمد رضا شاه و ورود آیت الله خمینی بود، ایران را ترک کرد. بعد از ظهر 11 فوریه رژیم سلطنتی سقوط کرد و رژیم خمینی بر سر کار آمد و جامعۀ ایران را، در برابر چشمان بهت زدۀ میلیون ها ایرانی، به سوی "اسلامی" کردن اجباری هل داد. این روز را می توان روز به قدرت نشستن بنیادگرائی اسلامی، "دولت، یا خلافت اسلامی" در عصر معاصر تلقی کرد".
 مگر تصمیم به خروج شاه باین سادگی انجام گرفته بود که تصور میکنید؟ آنها درعرض 5/1 سال قبل از پیروزی انقلاب چندین بار به تغییر دولت وکابینه دست زده وحتی بعنوان دادن امتیاز درخور توجه به مردم، ساواک را هم منحل کرده بودند که نتیجه نداد و غربی ها که تجارب وبصیرت بیشتری نسبت به خروش مردم داشتند ومیدانستند که نمیتوانند شاه را نگه دارند وبهتر است برای آماده کردن نقشه های بعدی خود، فعلا دشمنی بیشتری با مردم نکنند، به مذاکره بنشینند تا در موقع لازم وزمان تشتت آرا و… دوباره زهر خود را برمردم بریزند که حوادث بعد نشان داد که این عمل را باجدیت وپیچیدگی تمام انجام دادند ومیدهند!
تصور میکنید که اگر هویزر ودیگرانی از آمریکا واروپا، بجای نمایندگان آیت اله خمینی که درهر صورت حرف هایش بیشتر دردل مردم می نشست وبه رهبر بلامنازع انقلاب تبدیل شده بود، میتوانست با رجوی ودیگران مذاکره کنند وآیا  اکثریت قاطع مردم – اصولی ویا نااصولی  بودنش مورد بحث ما نیست- نتیجه ی این مذاکرات را می پذیرفتند؟
" مبارزۀ مردم ایران برای دمکراسی از اواخر قرن نوزدهم میلادی آغاز شد. بعد از سالها مبارزه مردم ایران موفق شدند تا به تشکیل مجلس قانونگذار برسند که اولین جلسۀ آن در 6 اکتبر 1906 (13 مهر1285) برگزار شد. در همان زمان در اثر دخالتهای بی حد و حصر اجنبی، روسی های خشن و انگلیسی های موزی، به همراه رفتار نوکرهای داخلی، رؤیای دمکراتیک مردم ایران را خفه کردند. امروز در اساس اوضاع این و آن خیلی هم با آن زمان متفاوت نیست. ایران و امریکا نمی توانند با هم رابطه نداشته باشند. اما ناتوانی ذاتی و تاریخی داخلی های امروز به همراه اشتباهات مکرر طرف خارجی (امریکا) اوضاع و نقش ها را درهم و پیچانده کرده است. خارجی ها (دولتهای غربی) برای امداد رژیم دیکتاتوری حاکم بر ایران و برای مسدود کردن مسیر دمکراسی در ایران مجبور شده اند دست به کارهای عجوج و مأجوج بزند. اجنبی ها امروز برای نگهداری حکومت آخوندی که به شدت مورد تنفر مردم ایران قرار دارد به هر بیراه ای می زنند. دولتهای غربی برای گرفتن امضاء پای توافقنامۀ اتمی از رژیم ورشکستۀ آخوندی چشمانشان را به روی نقض شدید و مداوم حقوق پایه ای مردم ایران کاملاً بسته اند  "…
نوشتن قانون یک چیز است وقبول واجرای آن چیز دیگر وباز علیرغم عصبانیتی که شما با یاد آوری این تز جهانشمول بروز میدهید دوباره مانند دیگر دوستان بشما میگویم که نحوه ی اجرای قوانیدن را " توازن نیرو" معین میکند!
با نظر شما دال بر دخالت  منفی کشورهای اجنبی در عدم تحقق مشروطیت موافقم اما  تمامی عیب وایرادها تنها ازاین مسئله نیست وروشنفکران وقت ما – شاید براثر شرایط زمان ودرک ناپخته ای که از ترقی وتجدد داشتند و به احتمال زیاد در درک شان ازمسئله صداقت هم داشتند – بجای تلاش درتوضیح ضرورت ترقی به روبنا ونتیجه ی آن که اجدد باشد، روی آوردند:
آنها نتواستند درک کنند که تجدد حاصل ترقی است وبنابراین با دیدن نحوه ی زندگی غربی ها، تصور کردند که ما هم به تقلید ازآنها به نوائی خواهیم رسید وتوجه نکردند ویا واقعا نمیتوانستند بکنند که زندگی موجود غربی ها، حاصل ترقیاتی است که بدست آورده اند وساده لوحانه تصور کردند که همین که ما قوانین غرب رادریک جامعه ی بکلی متفاوت با غرب به تصویب رسانده ولباس های آنها را بپوشیم، برعلیه مذهب بنویسیم و…، صاحب مدینه ی فاضله ای خواهیم شد  مانند اروپای آن زمان که نشدیم!
ما دقیقا یک مرحله ی تاریخی ازغرب عقب بودیم وقوانین آنها بدون پیمودن این مرحله ی تاریخی درکشور ایران قابل پیاده شدن نبود ورضا خان با یک فرمان توانست اساس آنرا برهم ریخته ومابقی را هم اجرا نکند!!
دیگر اینکه برخلاف شما، من اعتقادی به " مماشات" غرب درمورد حکومت ایران ندارم ومعتقدم که خشن ترین دخالت ها در امور این کشور روی میدهد وبنابراین ازاین اصرار دائمی شما نتیجه میگیرم که به چیزی جز حمله ی نظامی وویرانی کشور راضی نیستید واین تقصیر امثال من نیست که میخواهیم دوکلمه حرف حساب باه داشته باشیم!
گلایه ازاشتباهات آمریکا که درنوشته ی محدث شده، بسیار معنی دار ونشان ازتوقع بی حد این باند وطن فروش ازآمریکا دارد!
آقای محدث درنوشته اش آورده است:
"… بنیادگرائی مذهبی را فقط با دمکراسی و با دولت لائیک، یعنی آنچه که اساساً در چنتۀ رژیم آدمخوار نیست، می توان از میان برداشت "…
به هسته ی مرکزی موضوع که توجه کنیم، آنچه که به بنیاد گرایی مذهبی اشتهار یافته، ربطی به مذهب رهائی بخش نداشته وتنها سوء استفاده از آن بنفع چرخیدن منافع سلطه گران است واین انسان های متحجر ونادان که درچرخه ی این بنیادگرایی دروغین قرار میگیرند، عمدتا محصول جهان ناعادلانه بوده که با عادلانه شدن آن و جلوگیری از تسلط نظام تک قطبی ازبین خواهد رفت!
شما که در روابط درونی خود ابدا وقعی به سکولاریزم و… نگذاشته وهرجا لازم رجوی شد، اسلام را بمانند پول خرد خرج میکنید، حق طرح مسائلی مانند دموکراسی و… را ندارید. برادر!
نوید  
 

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا