آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت!

آقای پرویز خزائی یا نمیداند که رعایت سکولاریزم، شرط لازم وکافی ایجاد یک حکومت عادلانه ی مردمی نیست ویا میداند وتجاه العارفین کرده، میخواهد چیزی را که ازدرب رانده شده، ازپنجره وارد نموده  و باین سادگی قالب مردم ایران کند!
صدام، رضاشاه، پل پوت، محمرضا شاه و دیکتاتورهای بیشتری درعین اینکه سکولار بودند ویا هستند، هرگز قابلیت ایجاد حکومتی با جهتگیری استقلال، آزادی وعدالت اجتماعی را کسب نکرده وکشورهای خود را به انواع متفاوت، درباتلاق های خطرناک فروبردند!
او در نوشته ای با عنوان " افاضات یک پارکابی، درباره گفته خانم رجوی در باره اسلام دمکراتیک " که این نوشته را دررسانه های رجوی منتشر کرده، آورده است:
" خانم مریم رجوی، در یک اجلاس برای مهمانان مسلمان از کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا، اعلام کرده است که اسلام مجاهدین اسلام دمکراتیک است یعنی اینکه در ایدئولوژی مجاهدین یک مسلمان مجاهد معتقد به دمکراسی و جدایی دین از دولت است. چیزی که در تمامی تاریخ مجاهدین از زندانهای شاه تا عصر منحوس جمهوری اسلامی فاشیسم خمینی آنرا ثابت کرده است ".
دراینجا این سئوال ساده واساسی مطرح است که این اسلام دموکراتیک چیست که  طبق اجازه ی؟! آن، مسعود رجوی موفق شد به کمک این بانوی اول؟! کشور خیالی آینده ی ایران، انتخاب شدن و انتخاب کردن را برای یک مجموعه ی 5000 نفری و کاملا خودی سلب کند واین اختیار را به تنهایی صاحب گردد؟!
این اسلام دموکراتیک شما چگونه اجازه داد که کسی ازاعضایتان حق تماس عاطفی با خانواده ها ودوستان خود نداشته و ازاطلاعات لبریز شده درجهان محروم بمانند؟!
چرا وبرپایه ی کدام منطق انسانی، این اسلام شما توانست حدود هزار زن ومرد متاهل را مجبور به طلاق اجباری کند و وحق صیانت ازفرزندان را ازآنها بگیرد؟!
وبدتر اینکه چگونه این اسلام مورد نظر شما اجازه داد که صدها زن شوهر ازدست داده، دربرابر رجوی شیاد به " رقص رهائی " پرداخته وبدون میل خود دراتاق خواب مسعود رجوی بوالهوس بیتوته کنند و…؟!
 بارها بشما تذکر داده شده که حساب اکثریت بزرگ زندانی های شاه را از رجوی که به آرمان آنها خیانت کرد و زمانی که دست داد، طرحی نو؟! برافکند، جدا کنید!
وجه اشتراک فرقه ی حی وحاضر رجوی با آن زندانیان مجاهد خلق دوران شاه فقط دراین است که رجوی موفق شد که عناوین وتاریخ مبارزاتی آنها را تصاحب کرده و سازمان مجاهدین را تمساح گونه ببلعد واین رابطه هرگز نمیتواند تمساح را به گوزن تبدیل کند.
گوزنی که در شکم تمساح سالهاست که ازبین رفته و وجود عینی ندارد، وتمساحی که حرص اش فروننشسته است!
ازآقای پرویز خزائی تاریخ شناس وتئوریسین بشنوید:
" معروف است که توماس جفرسن، پدر دمکراسی و حقوق اساسی آمریکا، خود انجیل را طوری تفسیر و معنی میکرد که چیزی شبیه محکمات و متشابهات مجاهدین از آن در می آمد؛ یعنی در تکامل مسیحیت باید اصول قدیمی را متکامل کرد و به محکمات در باره آزادی و دمکراسی و جدایی دین از دولت تفسیر کرد. میگفتند که تفسیر او از دین مسیحیت "انجیل توماس جفرسن" نام داشت (Bible of Thomas Jeffersen). او عینا کاری میکرد که مولانا رومی گفت و مجاهدین بنیانگذار گفتند: "ما ز قرآن مغز را برداشتیم پوست را بهر خران بگذاشتیم ".
بلی این شخص سخنگوی سرمایه داری رقابتی بود که درآن وجود آزادی های فرمال پذیرفته شده بود وچاره ای جز موضعگیری برعلیه جنایاتی که دستگاه انگیزاسیون قرون وسطائی وفئودالی بنام دین میکرد، نداشت و لاجرم مجبور به تفسیر این چنینی مسیحیت بود که سرمایه داری پویا وهنوز فرتوت نشده را راضی ساخته واین " آهوی خوش خرام" را نراماند!
 دیگر اینکه بازهم مجبور به تذکر هستم که شما نمیتوانید خود را به مجاهدین اهل تساهل ومدارای زندان های شاه منتسب سازید! چرا که اعمالی که ازفرقه ی رجوی سرزده، ازآنها سرنزده بود ومولوی بزرگ هم نمیتواند درمقام مقایسه با باند رجوی باشد!
به مار رقصانی آقای خزائی توجه کنید:
" آیا اگر توماس جفرسن گفت مسیحیت دمکراتیک (یعنی طرفدار دمکراسی) یا گاندی گفت که هندوئیسم دمکراتیک است یعنی تضادی با دمکراسی و سکولاریسم ندارد و یا حنیف نژاد و مسعود و مریم رجوی گفتند که اسلام دمکراتیک (یعنی اینکه دین آنها تضادی با دمکراسی و سکولاریسم ندارد) معنای آن این است که آنها همه میخواستند نظام دینی و ولایت مطلقه مسیحی و یا هندو و یا اسلامی درست کنند؟! یا اینکه میگویند در تفسیر و اعتقاد مذهبی ما دین ما با دمکراسی تضادی ندارد و بهترین  سیستم سیستمی است که بر اساس جدایی دین از دولت باشد؛ اما یک حزب میتواند بر اساس اعتقادات خود و اصول اخلاقی و اجتماعی و اقتصادی و سیاسی مورد الهام خود، تشکیل گردد و بطور مساوی در یک انتخابات نظام سکولار و دمکراتیک شرکت کند…اسمی هم بر اساس منبع ایدئولوژیکی حزبش برخود بگذار. حزب سوسیالیسم، حزب کارگر، حزب سبزها، حزب لیبرال، حزب محافظه کار و یا حزب دمکرات مسیحی (آلمان و سوئد و بسیاری کشورهای دیگر) و یا حزب خلق مسیحی نروژ که یکبار هشت سال دولت را در دست داشت… "!
توماس جفرسون سخنگوی سرمایه داری رقابتی- ونه امپریالیستی موجود-، گاندی رهبر بلامنازع وکاریزماتیک مبارزات استقلال طلبانه ی هندوستان بود وحنیف نژاد یک مبارز راه آزادی بود که این آزادی را در پیاده کردن افکار خاص خود که هم قرابت هایی با اسلام داشت وهم عاریه هایی از مارکسیزم میگرفت میدید ودراین راه صداقت داشت.
 بنابراین جنایت است که این افراد با موقعیت های زمانی ومکانی متفاوت را با رجوی ومریم که کوتوله های سیاسی و… بیش نیستند و بعد ازفوت بنیانگذاران سازمان بدین نتیجه رسیدند که همه چیز از " ماکیاولیزم" شروع وبدان ختم میگردند مقایسه شوند!
اسلام دموکراتیکی که ما ازشما می بینیم، همان ماکیاولیزم با خشونت بیشتر است ولاغیر!
خزائی مینویسد:
" من فکر میکنم از این شیر فهم تر نمیشود جواب این قبیل کنشگران قلابی را داد که ده ها سال است که پناهنده شده و بر روی خاک غرب و در دمکراسی ها زندگی میکنند اما به جد قسم حضرت عباس خوران که فقط مجاهدین و شورا را بکوبند، فلان می آیند و فلان از این دنیا میروند ".
بلی دموکراسی فرمال هرروز ضعیف شونده درغرب واقعیتی است اما این نوع دموکراسی که مدام دامنه اش تحدید میشود، درشکل آزادی بیان وگم شدن مطالب گفته شده درمیان هیاهوی رسانه های مسلط متعلق به " مرداق های  صهیونیست " میباشد!
آزادی بیانی که به آن توجهی نشان داده نمیشود و تنها باهمت سندیکاها واحزاب اپوزیسیون، به تداوم لرزان آن ادامه داده میشود.
درجلوی چشمان شما بود که " بابی ساندز" – مبارز ایرلندی را – که معتقد بود که او وامثالش را باید زندانی عقیدتی بحساب آورند ونه یک زندانی دست به جنایت زده، دست باعتصاب زد وباوجود حمایت جهانی زیاد ازاین تلاش او،  دریکی ازاین مهدهای دموکراسی، به حرفش ترتیب اثر داده نشد واو براحتی ازتشنگی وگرسنگی جان سپرد!
حالا به مسئله ی شورای ملی؟! مقاومت می رسیم:
" طبق این اساسنامه سراپا لائیک و سکولار، پس از سرنگونی حکومت اسلامی و نظام شیعه- داعشی تا برقراری اولین مجلس موسسان و تصمیم ملت ایران درباره نوع و محتوای قانون اساسی خود، یک کابینه موقت برای شش ماه امور را برای آماده سازی این انتخابات مجلس موسسان قانون اساسی ملی مردم ایران آماده میکند. این دولت شش ماهه موقت را آقای مسعود رجوی- که خود مجاهد است- در آن دوره بسیار کوتاه در دست دارد که البته وزرای خود را از بین همه گرایش ها و احزاب مختلف ومتفاوت که در شورا هم نماینده دارند (مسولین کمیسیون های اجرایی فعلی شورا) انتخاب میکند. عمر این کابینه تنها شش ماه است و بعد با اولین انتخابات مجلس موسسان، هم شورای ملی مقاومت و هم کابینه (دولت موقت) منحل میشود و هرکس میرود دنبال حزب و گروه و ایدئولوژی خودش برای شرکت در اولین انتخابات سراسری کشور. (باز رجوع شود به اساسنامه شورا و مصوبات آن).
حال که زمانی دسته ای ازنخبگان کشور باین نتیجه رسیده بودند که شورایی رابااین اساسنامه بوجود آورند وبزودی متوجه شدند که با وجود مسعود رجوی مستبد ومزور، قادر به عملی کردن خواسته های خود نخواهند بود وازآن استعفا دادند، مصوبات آن نیز با غیبت دائمی اعضای مهم اش پشیزی ارزش ندارد!
این خارج شدگان ازترکیب رهبریت وعضویت شورا، با شناخت سریعی که ازرجوی پیدا کردند و با لحاظ اینکه خود دارای تشکیلاتی آنچنانی نیستند که ایده های خود را توسط آن پیاده کنند و مسعود رجوی تنها صاحب شورا خواهد بود، ضمات اجرایی بهترین طرح را هم باوجود حضور تشکیلاتی رجوی ناممکن دانسته وقبل از آلوده شدن دستانشان به خیانت همکاری با دشمن متجاوز، هوشمندانه آنرا ترک کرده ووکالتی هم برای رجوی ندادند که درغیاب آنها ازاین مصوبات وحتی عنوان شورا سوء استفاده کرده وخودرا رهبر یا سخنگوی آن بداند.
بدین ترتیب است که این تشکل به زائده ی باند رجوی تشکیل شد و  اخلاقا وقانونا نمیتوانست این نام را یدک کشیده وبرای توجیه اقدامات ضد ملی وضدبشری خود ازآن سوء استفاده کند که اینک آقای خزائی کرده است!!
همکاران اولیه ی شورا با درک اینکه رجوی درعرض این 6 ماه موعود، خواهد توانست با استفاده ازتشکیلات علنی ومخفی خود ومستظهر به توان مالی بالاتر، نتیجه ی هرنوع انتخاباتی را بنفع خود رقم بزند،  دراسرع وقت پای خود را ازماجرا بیرون کشیدند!
باز میخوانیم:
" آری، بعد از خواندن تمامی مصوبات و بند بند مواد این ائتلاف تاریخی نیروهای مختلف در بینش فلسفی و سیاسی، ومروزی جدی بر تاریخ پیدایش جنبش مجاهدین خلق -جوانان مصدقی و لائیک- و تاریخ مبارزات آنان در عصر  شما را، مانند آن ملا، با پیش فرض افراد ناآگاه و بی سواد، مجبور به اخراج معلم با سواد از ده کنند؛ و بعد بدنبالش بدبین و بجای مبارزه و تلاش برای آزادی کشورشان، در این تشکیلات و تنها تشکیلات گسترده و جدی، ببرانند و پاسیو و واداده و مانند خودشان پشیمان ازسراسر عمر گذشته، افسرده و کیچن نشین کنند ".
جواب این ادعا که نیروها و صاحبان اندیشه های متفاوت خیلی زود متوجه غبط بزرگ خود درهمنشینی با رجوی شده وکنار رفتند،  قبلا بطور اجمالی داده شد و این استلال ها، بحد کافی گویای بی اعتبار بودن این مصوبات است!
درخاتمه باید گفت که در ورای هرقانون ومصوبه، یک قدرت حقوقی ویک قدرت حقیقی وجود دارد وپرواضح است که همان قدرت حقیقی (دراین مورد تشکیلات وامکانات رجوی) است که میتواند تفسیر خود را از شکل ومحتوای حقوقی هر قانون ومصوبه ای برکرسی نشاند ودلیل کنار رفتن امضاء کنندگان اصلی واولیه ی این مصوبه، آگاهی یافتن باین موضوع است!
صابر
 

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا