چند کلامی در خصوص محمد اقبال

محمد اقبال٬ که بقول مسعود رجوی  که در یکی از نشستها به او عنوان "قلوس" داده بود٬از جمله کسانی بود که سالیان متمادی در سازمان بهمراه خانواده٬روزگار میگذراند! جا دارد که اینجا توضیح دهم در سازمان به کسانی که وضعیت تشکیلاتی خوبی نداشتند و همواره مسئله روی میز مسئولین سازمان بودند و بنوعی آش کشک خاله بودند٬یعنی نه بدرد سازمان میخوردند و نه میشد که بیرونشان انداخت "قلوس" میگفتند. محمد اقبال٬بشدت تنبل و تن پرور بود و شاید بتوان باو درجه "نرینه وحشی" به معنی واقعی کلمه که در بحث های ایدئولوژیکی سازمان گفته میشد را داد!محمد اقبال همیشه در یکانهای پشتیبانی سازماندهی میشد و هیچگاه بعنوان یک عنصر مسئول که بتوانستند روی او حساب کنند نبود! او از ابتدای نشستهای طلاق در سال 1371 که بصورت عمومی مطرح شد٬مسئله دار بود. حتی بیاد دارم که در یکی از نشستها که با خود رجوی داشتیم٬ بلند شد و با حالتی برافروخته رو به رجوی گفت٬ که از آن لحظه که به مریم گفتی تبارک الله احسن الخالقین تا امروز که چند روز گذشته خواب به چشمان نرفته است و  اضافه کرد که طلاق را قبول ندارد و… اما علارغم تمام زاویه ای که با خط و خطوط سازمان داشت٬بدلیل سابقه زیادش درسازمان وبدلیل اینکه خانواده اش هم در سازمان بودند٬ مجبور بودند که هرجور هست نگهش دارند! چون بطور کلی هم این گونه افراد را سازمان بهرقیمت نگه میدارد. ولو شده سرشان رازیر آب میکند ولی نمیگذارد که از سازمان جدا شوند.نمونه بارز دیگرش هم مهدی افتخاری بود که سالیان سال قصد جدا شدن از سازمان را داشت ولی بدلیل اینکه از فرمانده هان و مسولین قدیمی سازمان بودآنقدر نگهش داشتند که تا سرانجام چند سال پیش از دنیا رفت!
محمد اقبال٬در یک کلام فقط حرف میزد.یعنی درنشستها نگاه میکرد که سمت وسوی بحث به کدام طرف میرود٬بعد بلند میشد در راستای حرفهای مسئول نشست٬یکسری حرفها وتحلیلها از خودش در میآورد و میگفت! در بین بچه ها بدلیل تن پروری و اینکه اکثر روزها در آسایشگاه افتاده بود٬ هیچ جایگاهی نداشت!
افرادی همچون محمد اقبال که بهرحال سن و سالی هم ازشان گذشته است٬این روزها در مصاحبه ها بنفع فرقه استفاده میشوند.پیشتر هم در خصوص محمد علی توحیدی گفته بودیم که این دسته افراد٬کلا مهره هستند! یعنی یک متن مشخص شده از طرف کسانی که خط و خطوط سازمان را پیش میبرند و تصمیم گیرنده هستند مانند خود مریم رجوی یا شوهر اولش مهدی ابریشمچی٬ دست این افراد داده میشود و اینها فقط متن را تکرار میکنند واجازه ندارند که حتی یک کلمه کم یا زیاد بگویند! یکی مثل اقبال٬ که حقیقتا یک فسیل شش دانگ هم شده٬بدرد هیچ کاری دیگر نمیخورد!
محمد اقبال٬شخصیتا هم بسیار بد دهان و لمپن بود!یعنی از آن دسته افرادی بود که در ذهن و اندیشه اش اینگونه بود که  "مرد" بایستی بددهن باشه٬لات باشه و زور بگه!! شاید خواننده این مطلب کمی تعجب کند ولی در دستگاه ارزشی او٬بددهان بودن ارزش بودو اتفاقا یکی از دلایلی که خیلی از بچه ها خصوصا بچه های رده های پایین تر اساسا توجه ای باو نمیکردند همین بود و علارغم سابقه زیادش در سازمان٬هرگز در موضع مسئولیت جدی قرار نگرفت! چون اساسا انسانهای لات و لمپن٬تعادل قوایی هستند.و کسی که اینگونه باشد٬منطقا نمیتواند قابل اطمینان باشد!
البته شاید شنیدن این جمله برای کسی چون محمداقبال خیلی جدید نباشد ولی بهرحال باز برایش تکرار میکنم که آقای اقبال٬کار فرقه رجوی خیلی سال است که تمام شده است و بیخودی برای اینکه به اربابانت بگویی که توهم زنده هستی٬جنگولک بازی درنیآر! تو خودت بهتر میدانی که فرقه رجوی نای نفس کشیدن هم ندارد! البته من میفهمم که تو بخاطر لقمه نانی که از دست اربابانت میگیری٬ مجبوری که هرکاری که میگویند انجام بدهی ولی خیلی خودت را خسته نکن! پل های پشت سرت را بیش از این خراب نکن!
مراد
 

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا