رجوی و سی سال رژه و زرق و برق ظاهر سازانه

در سال 2011 میلادی وقتی به دنبال قیام 18 روزۀ مردم مصر رژیم حسنی مبارک سرنگون شد، در راهروی قطار کانکسهای بخش روابط خارجی سازمان مجاهدین (فرقۀ رجوی) در اشرف (عراق) وقتی محسن نادی شبستری از مسئولین بخش روابط سازمان (نماینده و سخنگوی سابق سازمان در ایتالیا) مرا دید با طعنۀ ظاهری و طنزگونه به من گفت: ببین مردم دست خالی مصر در 18 روز رژیم سی سالۀ حسنی مبارک را سرنگون کردند اما توی بیچاره سی سال است اینجا خاک می خوری با اینهمه ارتش و سلاح و… نتوانستی رژیم آخوندی را سرنگون کنی.!!! البته به سیاق رجوی و یا با تقلید معنی دار و طنز گونه از او مقصر شکست را خودمان قلمداد می کرد نه رهبری و فرماندهی یعنی رجوی را!!
وقتی تصاویر شوی مضحک مریم قجر در نهانخانۀ اشرف 3 با آنهمه علم و کتلها و لباسهای فرم نظامی و زرق و برقها و حرکتهای متوهمانۀ سان و رژۀ بی محتوا به تمام معنی کلمه و صدها بار تکرار شده در سی سال گذشته در اشرفهای قبلی را دیدم بی اختیار یاد آن طنز تلخ نهفته در حرف محسن نادی افتادم و با خود گفتم آیا او و امثال او که هنوز هم در آلبانی در رِؤیای مضحک فرمان جنگ و تسلیح آنان توسط ترامپ و از آستین در آمدن دست معجزه گر عموسام نشسته یا بلکه خوابیده اند وقتی در چنین برنامه های فریبکارانه و ظاهرسازانۀ مریم قجر چوب خشک شده و با لباس فرم بی سلاح و بی توان و با یال و کوپالهای تیمساربازی کودکانه می ایستند از خود نمی پرسند که این مراسم و زرق و برقها و لباسها و… که به گردپای رژۀ سال 1370 یعنی 28 سال پیش در اشرف عراق آنهم با سلاح و تانک و توپ و گردانهای نظامی واقعی نمی رسد و طی این سی سال حداقل سی بار تکرار شده و توخالی بودنشان همیشه و در طی اینهمه سالیان کاملا روشن شده است، کدام امید و آینده ای را در ذهن آنها ترسیم می کند؟ آیا با خود نمی گویند که اگر آن توپهای توخالی (قمپز) درکردن مریم قجر در یک شوی چند سال پیش او در آلمان و ورود او با ماشینهای سیاه و دراز مخصوص مقامات رسمی کشورها به آن مراسم کذایی با آنهمه وزیر و وکیل سابق اروپایی و آمریکایی خریداری شده درست مثل همان اتومبیلهای تشریفاتی ملوکانه!! تا حالا به نتیجه ای رسید و دردی از دردهای بی درمان مریم قجر دوا کرد آنهم در قلب اروپای غربی یعنی آلمان، این یکی که در گوشۀ رینگ آلبانی منزوی و گمنام و در قلعۀ دم و دستگاه از همه جارانده شدۀ مریم قجر انجام گرفت حتما نتیجه خواهد داد.
به دوستان و یاران و بسیاری نیز شاگردان و دانشجویانم که همچنان اسیر فکری و ذهنی و جسمی افسونهای مریم قجر هستند و چهره های برخی شان را در این شوی فریبکارانه دیدم می گویم: می بینید که این نمایشهای تکراری سالیان هیچ ثمری جز دم جنباندن رهبران فرقۀ رجوی به ارباب قدیم و جدیدشان نداشته و آن دم جنباندنها هم هیچ نتیجه ای در تحقق شعارهای متوهمانه و تو خالی رجوی در طی این سی سال نداده است. پس دیگر چرا خودتان را اسیر و زندانی دقیقا به سود دشمن در قلعۀ هفت حصار مریم قجر قرار داده اید؟ هدف هر گونه تغییر در ایران تنها در داخل ایران به دست مردم ایران محقق شدنی است و شما برای اینکه به این مردم بپیوندید و به آنها کمک کنید باید خودتان را در اسرع وقت به دنیای آزاد با همۀ امکانات ارتباطی نوین که جهان را به صورت یک دهکدۀ کوچک در آورده است و شما سالیان سال است که در آن قلعه از این تکنولوژی عصر نوین محروم گذاشته شده اید، برسانید، و الا باید همچنان نوحۀ ترکی همشهری من آقای”جهان” را که در روز عاشورای سال 88 در جلوی مسجد اشرف در عراق در تجمع دسته های سینه زنی مقرهای مختلف قرارگاه می خواند و همۀ ما ترکها هم سینه زنان تکرار می کردیم که: یا امام زمان هارداسان گل…. سرنگون ایله بو اشقیانی!! (ترجمه: ای امام زمان کجایی بیا… این اشقیا را سرنگون کن!! و در همین حالت سینه زنی بودیم که ناگهان یوسف – علی اکبر انباز – بلندگوی نوحه خوان را قطع کرد و اخبار اعتراضات مردم تهران در همانروز را برای مجاهدان!! سینه زن!! خواند) تکرار کنید و هممچنان منتظر”امام زمان” مریم قجر یعنی حضرت”ترامپ” موعود!! و نواب اربعه اش: بولتون و جولیانی و تام ریج و هوارددین! بمانید تا در اشرف 3 آلبانی ظهور و حضور کنند و شما را به عنوان سپاهیان کهنسال خود در حالیکه مریم قجر را که توان راه رفتنش دیگر نخواهد بود بر دوشتان همان دوش”قهرمانان”! گرفته اید به تهران برسانند!!… امری که به همان اندازه تحقق یافتنی است که درخواست و التماس مسعود رجوی از صدام تحقق یافت!! که خودم شاهد بودم در آخرین دیدارش با صدام در شهریور ماه سال 1379 در حضور فریق (سپهبد) طاهر حبوش رئیس سازمان اطلاعات صدام و مسئول بالای مسعود رجوی در دستگاه دولتی عراق آن روزگار و با حضور طارق عزیز، خطاب به صدام با اشاره به طارق عزیز و فریق طاهر دوبار (با تکرار) گفت: «همان طور که آقای طارق عزیز دست مرا گرفت و مرا از پاریس به بغداد آورد یقین دارم که روزی هم جناب فریق طاهر دست مرا خواهد گرفت و مرا در تهران خواهد گذاشت»!!…
نوشتۀ قربانعلی حسین نژاد عضو و مترجم ارشد سابق رهبری سازمان مجاهدین (فرقۀ رجوی)

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا