مجاهدین خلق، آن روی تعصب گرایی ( فناتیسم ) ایرانی

مجاهدین خلق، آن روی تعصب گرایی ( فناتیسم ) ایرانی

فرانسه —  لیبراسیون 3 ژانویه 2007

به قلم ژان پی یر پرن

ترجمه انجمن نجات

روایتی از مبارزان  جداشده از مجاهدین خلق

ما بسیاری از كـُردها را كشتیم ؛ فرماندهان عراقی به ما می گفتند كه آنها ایرانی هستند ؛ من دیدم كه تانكهای ما ( مجاهدین ) از روی جسدهای كُردها برای خندیدن عبور داده می شدند.

ژان پی یر پرن، فرستاده ویژه این روزنامه به تهران در گزارش دو صفحهای خود ضمن چاپ عكسی از «تمرین ماه مارس 2003 نیروهای سازمان مجاهدین در پایگاه اشرف درعراق»    می نویسد:

«بابك امین بهنگام دستگیریش نتوانست كپسول سیانور را بخورد زیرا در حالیكه در میدان ونك در حال گردش بود پلیس ایران او را بطور غافلیگر كننده ای از پشت سر دستگیر می كند از گردن بیحركتش می كنند تا نتواند كپسول را ببلعد و دستی در دهانش می رود تا سهم مهلك را بیرون در آورد. واحد مربوطه بطور اختصاصی روی این نوع عملیات یعنی دستگیری هواداران اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران ( OMPI) تعلیم دیده است. در عین حال یك گروه پزشكی كه دارای پادزهر لازم است، نیروی ویژه پلیس را همراهی می كند ؛ بدینسان چهار تن از دوستان وی كه بهنگام دستگیریشان موفق به خوردن كپسول شده بودند، توانستند نجات یابند.

ژوئیه 2001 بود كه بابك امین دستگیر می شود وی از عراق وارد شده بود و با نارنجك یك سری سوء قصدهایی را علیه مراكز امنیتی انجام داده بود این آخرین سوء قصدهایی بود كه در ایران توسط این سازمان كه در تمامی اروپا حضور دارد انجام شده است.

وحشت و داستان تخیلی :

بهنگام سوء قصدها ؛ بابك امین موفق نشد تا كسی را بكشد. چیزی كه موجب شده است از مجازات اعدام رهایی یابد وی به ده سال زندان محكوم شد كه پنج سال آنرا گذرانیده و در حال حاضر از آزادی مشروط استفاده می كند امروزه این تواب چهل ساله كه رشته انفورماتیك را در دانشگاه تهران می گذراند از بیست سالی كه در درون  OMPI با درجه فرماندهی گذرانیده حكایت می كند حكایتی اضطراب آور كه وحشت را با داستان های تخیلی در هم می آمیزد. جهانی موازی در آنجا به چشم میخورد كه با اتوپیای جنون آمیز توأم با نفرت از جمهوری اسلامی كه ارزش ها را ضد ارزش می كند هدایت می گردد چیزیكه مثلاً درون شاخه نظامی ( ارتش ملی آزادیبخش ایران) بیانگر تسلط زنان بر مردها می باشد.و زنان مبارز در درجه های بالاتری از مردها قرار دارند. البته استثناهایی هم برای مردها وجود دارد ولی بقیه درجه دار یا سربازان ساده هستند كه باید لباس بشویند یا اینكه ظرفشویی كنند.

اما اینها مانع از یك انزوای كامل كه در پایگاه های عراقی در نهایت خود است، نمیشود. البته، رستوران های جدا از هم هستند —  پمپ بنزینهای جداگانه ای وجود دارد تا زنان و مردان با هم روبرو نشوند —  بابك میگوید « اگر لازم به صحبت كردن با فرمانده خود كه یك زن است باشی ، حتماً چهار یا پنج نفر دیگر هم باید حضور داشته باشند» —  فقط استخر برای مردها مجاز است البته بشرطی كه با لباس كامل به آب بیفتند.

بابك از سال 1983 زمانیكه در وین زندگی می كرد وارد « سازمان مجاهدین» شده است.   سازمان در سال 1965 ایجاد شد و نقش فعالی در مبارزه علیه شاه داشت كه تمامی رهبران تاریخی این سازمان به استثنای مسعود رجوی را اعدام نمود. سازمان كه از اسلامی بدون ملا دفاع می كند   ایده های ماركسیستی در آن وارد كرده و آن را تبلیغ میكند و از وفادار ماندن به رژیم ایران امتناع نمود، چیزیكه بقیمت مرتد و یاغی بودن آن از سوی امام خمینی تمام شد. این سازمان نسبت به « احمق های مفید» غربی، یك پیام زنگ زده دارد كه شامل قول استقرار دموكراسی در ایران میگردد. اما آنچه كه بابك را مجبور به گام نهادن در این سازمان كرد، با صدایی از روی تأسف توضیح می دهد عكس هایی از زندانیان سیاسی شكنجه شده توسط رژیم اسلامی بود  كه به وی نشان داده شده بودند —  بابك با پنج نفر دیگر، به عراق می رود جایی كه سازمان مجاهدین پایگاه های نظامی خود را در آنجا مستقر نموده بودند و در حالی متحد صدام حسین شدند كه وی علیه ایران در جنگ بود.

در پایگاه جلیلی، در كردستان عراق، آموزش نظامی فشرده ای را بهمراه 300 دانشجوی ایرانی دیگری كه از سراسر جهان آمده بودند، می بیند هدف تشكیل گروه های كوچك دو یا سه نفره از مبارزان بود كه سپس می بایست به داخل ایران برای عملیات نفوذ می كردند ؛ بعد نوبت به اقامت طولانی مدت در پایگاه اشرف ، مقر اصلی و مستقر در شصت كیلومتری بغداد، می رسید اینجا جهانی دیگر بود، جهانی خارج از این جهان، كه بابك كشف می كند. « جامعه ای كاملاً بسته روی خود، ممنوعیت دریافت نامه یا تلفن، بدون حق خروج از پایگاه مگر اینكه بدلایل پزشكی ، یا بعضاً خرید باشد».

كنترل مطلق افراد ( از طریق كنترل ذهـن )

سال 1989، حبس سختتر می شود سال پیش از آن سال پایان جنگ ایران و عراق بود و در فردای آتش بس شكست تهاجم گسترده OMPI از طریق مرزهای عراق بود. نام اين تهاجم «فروغ جاویدان» بود ؛ مجاهدين موفق می شوند تا وارد مرزهای ایران بشوند و سپس با خسارات سنگینی مجبور به عقب نشینی گرديدند، و قول عصیان و شورش مردمی هم كه مسعود رجوی و همسرش (مریم كه در حال حاضر در اورسوراواز در فرانسه زندگی می كند،) داده بودند، بوقوع نپیوست.  آنها به ما گفتند « شما بخوبی نبرد نكردید ،بخاطر این است كه شكست خورده اید».

كنترل مطلق اذهان و افراد آغاز گردید ؛ ازدواج ممنوع و طلاق اجباری شد حتی اگر زوج یا زوجه در ایران زندگی میكرد حلقه های ازدواج می بایست از دست در می آمدند « در مغز تو بایستی موجودیت زنان را بفراموشی مي سپردي » — هر روزجلساتی تشكیل می شد كه می بایست آنچه را كه در مغز و فكرمان می گذشت برای مسئول مربوط توضیح می دادیم كه چه در سر     داشتيم ؛ ابتدا هم با مسائل جنسی شروع می شد تمامی اینها در گزارشی نوشته و سپس در صورت نیاز علیه شخص مورد استفاده قرار می گرفت بالاخص اگر طرف قصد داشت تا OMPI راترك گوید ؛ اين باعث مي شد كه هركس فكر كند كه ديگري  یك بوالهوس جنسی است دیگر هیچ نبودی حتی در اعماق فكرت چیزی نبود .

بهروز سلطانی نیز 40 ساله است و حرف مشابهی می زند و میافزاید« بطوریكه زمانیكه وارد ایران شدم افكار جنسی عجیبی داشتم حتی نسبت به خواهرم » وی اگر چه عضو مجاهدين بود ولی بخاطر جنگ ایران عراق به عضویت آن در آمد زیرا از بسیجی های قدیمی بود و سال 1982 در بصره توسط نیروهای عراقی دستگیر می شود فقط 15 سال سن داشت « در اردوگاه زندانیان از بعضیها پرسیدند آیا می خواهند آزاد شوند گفتم آری و مرا به پایگاه اشرف بردند در آنجا به من پیشنهاد كردند تا به رجوی بپیوندم یا اینكه مدت هشت سال را در ابو غریب بگذرانم» ( زندان ابوغريب ؛ زندان مخوف صدام حسين – نگارنده )

بهار 2001، بهروز در سازمان به شبه نظامیان كمكی عراق بالاخص در مقابله با اكراد تبدیل می شود سلطانی از كاری كه در مرزها انجام داده است خرسند نيست. ما (مجاهدين ) اكراد بسیاری را كشتیم افسران به ما می گفتند ایرانی هستند ولی بدلیل لباسشان می دیدم كه كاملادروغ   می گویند.

دیدم كه زره پوشهای ما فقط برای خنده از روی اجساد می گذشتند و خانواده های اكرادی هم بودند كه با پرچم های سفید وارد عراق می شدند زن و مرد و بچهها را دستگیر میكردیم ودر اختیار نیروهای عراقی می گذاشتیم طبیعی است كه مبارزان مسلح را باید كشت ولی از بین بردن غیر نظامیان بیگناه كار درستی نیست. البته هیچ چیزی نمی توانستیم بگوئیم ؛ برای درك بهتر مجاهدين لاجرم بايد وارد بطن آنها شد. هر فرد حتی در زندان باید دارای هویتی باشد اما ما هیچ هم نبودیم عراقی ها ما را « آدم های رجوی» صدا می كردند شخصاً امیدوار بودم تا مرا بكشند و دیگر چنین جلسات بازجویی های شبانه را نداشته باشم. دراین شرایط هیچ رحمی برای كسی نبود. نمیگذاشتند كه كسی را دوست داشته باشی».

حوار شالچی، 35 ساله از سن 24 سالگی به مجاهدین پیوست كه وی را مجبور كرده بود تا طلاق بگیرد و از دختر كوچك چهار ساله اش جدا شود. حورا در اولین مأموریت خود موفق بود ولی در نوامبر 2000 بهنگام دومین مأموریتش كه شامل شلیك خمپاره به پاسگاه پاسداران انقلاب در تهران میگردید، دستگیر میشود. « بهنگام بازگشت به عراق آن كسی كه راهنمای رفتن به آنسوی مرز بود مرا به پلیس تحویل داد. این كار را بدرخواست رهبران مجاهدين كرد. فهمیدم كه نمیخواهند  آنهایی كه به ماموریت میروند دوباره بازگردند زیرا ترس داشتند كه از ایران امروزي چیزی گفته شود زیرا هیچ وجه تشابهی با آنچه كه آنها از ایران میگفتند نداشت » حورا كه به حبس ابد محكوم شده بود ، فقط یك سال و نیم را در زندان گذراند و در حال حاضر تحت كنترل قضایی می باشد. یكی از دوستان وی بخاطر می آورد « زمانیكه حورا دستگیر شد، فرمانده هانمان گفتند كه كشته شده است و در پایگاه اشرف مراسم شهید شدن وی برگزار شد.»بهروز سلطانی اضافه می كند اگر ترجیح     می دهند كه او را كشته ببینند بخاطر اینست كه از خون وی بهتر استفاده كنند.

تحت حفاظت امریكایی ها

امروزه پایگاه اشرف حدود 3000 تن از اعضای زن و مرد را درون خود جای داده كه تحت فرماندهی مژگان پارسایی است فرقی كه با زمان صدام حسین دارد اینست كه از این پس سازمان تحت حفاظت نیروهای امریكایی است كه اینهارا خلع سلاح كرده اند ودر مقابل گروههای شیعه طرفداران ایران مورد حفاظت قرار می دهند اگر وزارتخارجه آمریكا مجاهدين را در فهرست سازمان های تروریستی قرار داده پنتاگون دارای سیاست انعطاف پذیرتری نسبت به سازمان بوده و از اطلاعات اینها روی ایران استفاده كرده وتردیدی هم در استفاده از آنها علیه رژیم اسلامی نمی كند. معذالك مدتیست كه امریكا مانع بیرون آمدن این افرد از پایگاه و رفتنشان به ایران نمی شود و این چیزیت كه اخیراً ناصر ، 49 ساله انجام داده است وی مدت بیست سالی با مجاهدین بوده و می گوید « بخاطر فعالیت های سیاسی كه داشتم مدت چهار سال در یك زندان ایرانی بودم زمانیكه بیرون آمدم در جامعه هیچ جایی برای من وجود نداشت در نتیجه تصمیم گرفتم به اینها بپیوندم، با اینها می خواستم  تا مردم كشورم را آزاد كنم وقتیكه قرارگاه را ترك كرد ؛ سه ماه را در كمپ امريكائيها ( تيف ) بسر برد ، وي مي گويد : امريكائيها همه چیز را در مورد ما می دانند در این پایگاه همانند پناهندگان بودیم اما رفتارشان بیرحمانه بود احترام به كسی نمی گذاشتند مگر اینكه خدمتكارشان      می بودیم اگر اعتراضی می كردیم ما را كتك می زدند».

مدتهای طولانی در ایران هواداری یا عضویت در مجاهدين میتوانست منجر به مجازات اعدام شود و بدینسان هزاران تن از هواداران زندگیشان را هزینه كردند امروزه رژیم سیاست خودرا بطور كامل تغيیر داده است و اگر جنایتی صورت نگرفته باشد از آن ها استقبال می كند و حتی به توابین اجازه می دهد تا انجمن كوچكی داشته باشند و به كار بیرون آوردن آنهایی كه هنوز در عراق هستند مشغول شوند — امروز از خودكشی یاسر اكبری نسب یكی از دوستانشان در پایگاه اشرف مطلع شدند سازمان دیگر شبحی كه در سالیان 1980 برای ایران بود، نیست. بابك پیشگویی می كند «اگر مجاهدين عراق را ترك كند، برای همیشه نابود خواهد شد».

تا آن زمان  سازمان بسیار ثروتمند شده و در اروپا نفوذ می كند. از سوی دیگر سازمان یك پیروزی قابل توجهی در مقابل دیوان اروپایی داشته و 12 دسامبر گذشته توانست تا مسدود بودن دارایی های خود از سال 2002 را كه به چندین میلیون یورو می رسد، آزاد نماید جئاشده هايي كه جوانی خود را قربانی كردهاند، در عین حال به رژیم اسلامی نپیوستهاند. حورا شالچی  میگوید :     « مدتیست كه از هر آنچه سیاست است متنفر هستیم».

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا