ره برو بی ره مرو هر چند که ره پیچان بود…

ره برو بی ره مرو هر چند که ره پیچان بود
جو نخر گندم بخر هرچند که جو ارزان بود

اصغر فرزین
آدم عاقل اول فکر میکند ، بعد حرکت میکند. اما آدم بی عقل اول حرکت میکند ولی بعد میگوید حکتم درست بوده! ماجرای ما و سازمان نیز همین است. برای همین ایت که ما همیشه از خدا میخواهیم که ما را به راه راست و درست هدایت کند تا سر انجامی نیکو داشته باشیم و خسرالدنیا و الاخره نشویم. اما حرف کدامیک درست است. شاید یکی بگوید القاعده راست میگوید یکی بگوید لنین یکی بگوید مائو یکی بگوید… البته که هرکس دلیل برای پاسخ به سوال خود دارد.اما آنچه که مشخص است این است که لااقل هرکسی فرق گندم را با جو میفهمد و تفاوت حرف درست و غلط را در سنجش عقلی خود میبیند. حالا آنچه که عقل او حکم می کند. ولی برای شناخت درست تر بایستی به بیرون مراجعه کند و با کمی سرو کله زدن از مردم بخواهد که او را تحلیل و بررسی کنند. تا او مشکلش را دریابد که چرا به مقصدی نمیرسد.
رهبری سازمان از بس که پر افاده است و از دماغ فیل افتاده اصلاً رایزنی و نظر خواهی برایش معنی و مفهوم ندارد.عقل ،عقل خودش و حکم، حکم خودش و میزان سنجش، خودش است. گاهاً با تفاسیر فردی خود از قرآن و یا نهج البلاغه نیز گوی سبقت را در بی حیائی برده و آنرا به خود نسبت میدهد و میگویدتحلیل های من از بقیه تحلیل ها درست تر است! پس دیگر در این حیطه کسی را یارای من نیست. حالا حرف سر این است که چرا سازمان از سال 60 به جای شناساندن خود به مردم و ارائه افکار و اعتقادات خود دست به جنگ مسلحانه و کور میزد که هنوز روی آن پایه حرکت میکند. در واقع میخواست شورت کات short cut بزند و از راه میانبر به مقصد خود یعنی حکومت برسد. و چرا راه درست و پر پیچ و خم و صحیح را انتخاب نکرد. البته چون میخواست بدون راهنما و پشتیبانی میانبر برود درکوه ها و دره های بسی تنگ و تاریک و صعب العبور، خود و راهروانش را به وادی مرگ کشانده است. و چون میخواست بسیار ارزان قاپ ملت را بدزدد متأسفانه و یا خوشبختانه نتوانست (البته متأسفانه برای سازمان و خوشبختانه برای مردم ایران) و بقول شاعر توانا میرزاده عشقی «پدر ملت ما اگر این بی پدر است…» پس به وضوح می یابیم که اگر راه درستی بود همه مردم به دنبال آن می رفتند و چون اکثریت میرفتند دیگر مشکلی نبود اما چون راه درستی نبود نه تنها افراد زیادی را به خود نکشید بلکه به فراموشی سپرده شد و چون نتواننست با تکامل خود را سازگار کند از گردونه در حال محو شدن است. شما میتوانید با پختن آرد گندم نان درست کنید. اما با جو نمیتوانید این کار را بکنید، البته نان می شود ولی کسی نمیتواند آنرا بخورد. حال ما افراد را (خصوصاً رهبری دانا و برجسته نیست در جهان!) به حال خود رها میکنیم تا در چمبره خود بپیچند و در گفتارهای سمی خود طعم تلخ را بچشند. اما این اجازه را به آنها نمیدهیم که جوانان دیگری را گمراه کرده و به کام مرگ ببرند. و خانواده های بیشتری را جدا کرده و بی سرپرست سازند. اگر از ما بپرسید کار افراد جدا شده چیست. می گویم ساختن دیواری است که درارای خاصیتی باشد که سازمان نتواند دیگران را گمراه کندو کارهای گذشته سازمان را افشا خواهیم کرد تا سنگ سنگ این دیوار شود.

خروج از نسخه موبایل