آخرین آوازِ قو

آخرین آوازِ قومهدی خوشحال19.04.2006روز دوشنبه به تاریخ 17 آوریل سال 2006، از حوالی صبح با تنی چند از دوستانم از کانون آوا، بار و توشه یکی و دو روزه مان را برداشته و جهت رفتن به شهر پاریس، حرکت کردیم. حدود ظهر به شهر زیبای پاریس رسیدیم و پس از کمی گشت و گذار در […]

آخرین آوازِ قو
مهدی خوشحال
19.04.2006
روز دوشنبه به تاریخ 17 آوریل سال 2006، از حوالی صبح با تنی چند از دوستانم از کانون آوا، بار و توشه یکی و دو روزه مان را برداشته و جهت رفتن به شهر پاریس، حرکت کردیم. حدود ظهر به شهر زیبای پاریس رسیدیم و پس از کمی گشت و گذار در اطراف شهر، ساعت 17 بعد از ظهر خودمان را در مقابل سالن المپیاد، محلی که قرار بود آخرین کنسرت خانم مرضیه اجرا شود، رساندیم و برای تعدادی از نفرات بلیط ورودی رزرو کردیم. نیروهای برگزارکننده کنسرت، همین که حضورمان را در شهر و اطراف سالنِ کنسرت مشاهده کردند، با دست و پاچگی جو امنیتی محل و شهر را بالا بردند و طی ساعاتی که ما در شهر به گشت و گذار مشغول بوده و منتظر ورود به سالنِ کنسرت بودیم، به تعقیب و مراقبت از ما مشغول بودند.
کنسرت آوازخوانی، مربوط به خانم مرضیه آوازخوان مشهور ایرانی بود و در اخبار و گزارشات خوانده بودیم که این برنامه عمومی خواهد بود، برای ورود همگان آزاد خواهد بود و در اصل مقامات برگزارکننده کنسرت، افراد فرانسوی بودند.
با این خاطرجمعی که این بار و برخلاف کشور عراق مجاهدین خلق خانم مرضیه و هنرش را در انحصار خود و در انحصار سیاست خود ندارند، مشتاق بودیم تا شبی را در پاریس و در محل کنسرت خانم مرضیه، به سر ببریم و ضمناً نیروهای شرکت کننده در کنسرت را که تا چند سال قبل ابزار خشونت برای نابودی مردم را در دست داشتند، تشویق کنیم تا با مردم و مخالفین شان با زبان عقل و منطق حرف بزنند.
با همین خیالِ خوش و پیشداوری، خود را راس ساعت 30/20 در مقابل گیشه رساندیم و با ارائه بلیط ورودی، خواستار ورود به سالن کنسرت شدیم. ولی قبل از این که به مقابل گیشه برسیم، از دور شاهد بودیم که تعداد زیادی از راه دور نظاره گر آمدن ما به سمت گیشه هستند و از آنجا که نزدیک محل گیشه رسیدیم، تمامی صدها تن اعضای بالای مجاهد و هوادارانشان سریعاً وارد سالن شدند و تنها دهها تن مامورین امنیتی مجاهدین در اطراف گیشه باقی ماندند و در کمال حیرت مشاهده کردیم نیروهای امنیتی مجاهد همراه با مامورین فرانسوی، از ورود ما به داخل سالن ممانعت به عمل آوردند. وقتی اعتراض کردیم، مجاهدین مانند همیشه با توهین و تحقیر با ما برخورد کردند و به خیالشان که فرانسه نیز خاک عراق است و آنها قادر خواهند بود همه دهانها را ببندند و دلها را مرعوب کنند، وقتی با مقاومت و افشاگری دوستان مواجهه شدند، به خود آمده و تعدادی نیز به گوش دادن مشغول شدند. در این حین اکثر دوستان با اعتراض به مامورین امنیتی مجاهدین، ضمن این که با آنان با لحن مودبانه کار توضیحی می کردند، با سایر مردم حاضر در خیابان نیز در باب ماهیت مجاهدین خلق، دست به افشاگری هایی از زوایای مختلف زدند.
پس از این که حدود 15 دقیقه از بلاتکلیفی مان در مقابل گیشه گذشته بود و هیچ گونه انعطاف و تغییری در مامورین مجاهد ندیدم، با ناراحتی به جمع مامورین خطاب کردم که شما هیچ کاره و جملگی مهره و روبوت هستید، شما قادر به تصمیم گرفتن نیستید و هنوز این صدام حسین است که در مغز شما جا دارد و برای شما تصمیم می گیرد، چرا نمی خواهید باور کنید که جهان از روی صدام حسین و کشور عراق عبور کرده و تنها شما در عراق به جای مانده اید، وقتی خودتان را نمی توانید تغییر بدهید، چگونه می توانید نظام اسلامی در ایران را تغییر بدهید؟ شما هنوز در عراق گروگان دارید و اگر درب قرارگاه تان را باز کنید، قول می دهم که حتی 100 نفر برایتان باقی نخواهد ماند! من یک نویسنده هستم و برای مردم می نویسم، شما از چه چیز من می ترسید؟! در همین حین یکی از مامورین با لحن تحقیر جواب داد، در سایت خواندم که پدربزرگ شده ای! سریعاً پاسخ دادم، این افتخار من است، آیا مثل شما ابتر می شدم خوب بود؟! مامور دیگری رو به من گفت، من اصلاً از قیافه ات بدم می آید! جواب دادم، شما از قیافه و اسمم می ترسید، در حالی که من یک قیافه و فرد نیستم، بلکه یک فکر و اندیشه هستم که شما قادر به برخورد با اندیشه ام نیستید، بروید و درس دموکراسی را یاد بگیرید؟
مامورین امنیتی مجاهد، وقتی صدایمان را به حق و مقاومت مان را جدی یافتند، جملگی عقب نشینی کردند و از توهین و تحقیر مجدد دست کشیدند.
با دوستانم حدود یک ساعت در مقابل گیشه سالنِ المپیاد پاریس به اعتراض و مقاومت و افشاگری علیه فرهنگ ضد دموکراتیک مجاهدین خلق به سر بردیم، سپس بلیط هایمان را به مامورین امنیتی فرانسوی پس دادیم و همین که خواستیم از محل دور شویم، یک بار دیگر جلو رفته و خطاب به مامورین مجاهد گفتم، ولی ما هنوز هستیم! تا زمانی که شما همین باشید، ما نیز همین هستیم و عکس العمل مان نتیجه همین گونه اعمال شماست.
پایان