« چهل سال فریب با تمسک به قرآن »امیر عاطفه، سوم اکتبر 2006در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند گر تو نمی پسندی تغییر کن قضا رادوران مبارزه فرقه مجاهدین با دولت جمهوری اسلامی ایران، از نادرترین نوع مبارزات سیاسی جهان است، که فرقه در درون تشکیلات اعضای مخالف خود را به شدید ترین وجه […]
« چهل سال فریب با تمسک به قرآن »
امیر عاطفه، سوم اکتبر 2006
در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند گر تو نمی پسندی تغییر کن قضا را
دوران مبارزه فرقه مجاهدین با دولت جمهوری اسلامی ایران، از نادرترین نوع مبارزات سیاسی جهان است، که فرقه در درون تشکیلات اعضای مخالف خود را به شدید ترین وجه موجود، تهدید، تحقیر، توهین، شکنجه و عاقبت به کشتار آنان اقدام میکند. این مزدوران زمان که نه تنها ستمشان براعضای جدا شده اشکار است, بلکه شعاع ظلم آنان بسیاری از خانواده های غیر مسئول در این رابطه را به نگرانی و نابودی کشانده و نیز دهها انسان دیگر را مفقودالاثر نموده و در عملیاتهای پارتیزانی علیه رژیم ایران با تصور به اندیشه های برتری و توجیهات منافقانه بیش از هزارها تن از هموطنان ایرانی تبار خود و اعضای وفادارش را که زن و فرزند و مال و جان را با اخلاص تقدیم او کرده بودند به تیغ هلاک کشاند. و بامدد از آیات شیطانی , پست ترین نماد انسانی را بنام طلاقهای اجباری به معرض نمایش گذاشت تا شیطان را شرمنده کند و گفت همسرانتان بر شما حرامند و بر من حلالند و همسران شما از این پس همسران من هستند. بدون آنکه لحظه ای بیاندیشد که هر یک زن و مردی که بسوی او آمدند، برای تشکیل خانواده چه بهای سنگینی را پرداخته اند. از اولین روز آشنائی با همسرش، از اولین روز تولد فرزندش تا سالها زندگی آرام در کنار بستگانش، برهمه مرزهای عاطفی و جانبخش آنان خط بطلان کشید. اما باز روان بیمارش التیام نیافت و دست به جنایت وحشیانه تری زد. فرزندان آنان را که همچون خون در رگ پدر و مادر بودند، مثل چشم از سرجدا کرد و به دورترین نقاط جهان پراکنده کرد و روح نیروها را کشت و بذر کینه را پروراند، تا توانست زندگی پراز عذاب و کینه و نفرت و نفرین را برای خود به ارمغان بیاورد. هر چند که بارها خطاب به خودش می گفت افعی هیچگاه کبوتر نمی زاید و همسرش مریم نیز این جمله را بارها تکرار می کرد که شوهرش هرگز کبوتر نمی زاید، اما هیچ یک ازاین نیروها منظور او را متوجه نمی شدند تا اینکه به چشم خویشتن دیدند که جانشان می رود. و پاره ای دیگر ازاین پاکدلان در فشار تضادهای فکری و انزوای شخصی به کام خودکشی رفتند، راستی که…
ای اشک هر چه ریزمت از دیده زیر پای بینم که باز بر سر مژگان نشسته ای
نهایتاً اعضای فرقه با دیدن بیش از دو دهه از این نوع جنایات رهبری وعدم مسلمانی در رفتار و اعتقاد او به قران کریم و دروغ پردازیهای بیشمارش و نیز تحریف آیات و تفسیرهای به رای خود ازغزوات صدراسلام و صدها فتنه و ناهنجاریهای دیگر؛عاقبت بر آن شدند تا خود را به هر طریقی که شده از بند این قلعه مخوف نجات و به دنیای آزاد برسانند. اکنون که تعدادی از آنان طعم حیات در این سوی جهان را حس کرده اند به پاس این حرمت رهائی، لحظه ای نیست که برای نجات همرزمانشان از قلعه وحشت تلاش نکنند.
مازنده بر آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست
آنگاه شیر نا پاک خورده گانی معلوم الحال واژه هائی را که هر چند لیاقت خود و رهبر خبیث محبوس شده شان است, نثار این ستم دیده های از فرقه جدا شده می کنند. الحق که منافق هستید. و کلمه مجاهد هیچ سنخیتی از بنیاد با شما نداشته و از فرط بی دانشی خود را مجاهد و مردم را نادان پنداشتید و گفتید که لقط منافقین را آیت الله خمینی بنا نهاده، همانگونه که می اندیشید واژه مارکسیست اسلامی هم توسط شاه ابداء گشته.
خامی وساده دلی شیوه جانبازان نیست شکر آن که, تو در عشرتی ای مرغ چمن
پیش از انقلاب در دوران تبعید آقای خمینی در نجف، آقای مطهری در نامه خود به آیت الله خمینی درباره مجاهدین می نویسد اینها در ابتداء یک گروه سیاسی بودند ولی تدریجاً دارند به صورت یک انشعاب مذهبی درمی آیند، درست مانند خوارج در زمان امام علی که در ابتداء حرکتشان سیاسی بود و بعد به صورت مذهبی در آمدند. کوچکترین بدعت اینها این است که می گویند به خود کفائی رسیده اند و مقام روحانی و مرجع دینی را رد می کنند و بعد از جملاتی دیگر در همین نامه از مجاهدین خلق به عنوان منافقین خلق یاد می کند. نتیجتاً هر دو واژه مارکسیست اسلامی و منافقین از مرتضی مطهری طبق دلائل ورابطه های زمانی خودش به آیت الله خمینی در عالم آگاهی ایشان از وضع کنونی فرقه در تهران گزارش داده می شود. آقای خمینی هم می گوید من جست و گریخته شنیده بودم که تفکرات مذهبی و مارکسیستی دارند واین هم از جوانی و عدم اطلاعات کافی شان نسبت به اسلام است و اینگونه که پیداست اینان راه به جائی نخواهند برد و اینکه شما هم آنان را به خوبی می شناسید شکی نیست. برای شیوع این واژه ها از زبان آقای مطهری و یارانش به خاطره ای از خودم اشاره می کنم.
عطف به سالهای 1355 و 1356 که اینجانب در خدمت وظیفه نیروهوائی بابلسر مدتی را به جرم عضویت در نشریه مکتب اسلام آیت الله مکارم شیرازی در قم و نیز سخنرانی برای پرسنل در مسجد پایگاه در زندان بسر می بردم. یک روز مرا از مکانم به دفتر ضد اطلاعات مستقر در همان جا آوردند و طبق معمول بعد از چندین سوال و جواب تکراری گفتند به تازگی در شهر شیشه های یکی از فروشگاههای مشروبات الکلی را گویا مارکسیستهای اسلامی از بین برده اند. آیا تو آنها را می شناسی؟ و یا تا کنون با آنها رابطه داشته ای ؟ من هم در پاسخ گفتم خیر, هیچ یک را نمی شناسم و رابطه ای هم با اینجور افراد ندارم و مفهوم مارکسیست اسلامی را هم نمی دانم دلیلش را از کسی سوال کنید که این اسم را روی آنها گذاشته, آنان نیز در جواب گفتند اشکالی ندارد اما بزودی به خاطر سوابقت به زندان ساری منتقل می شوی و آنجا معلوم می شود که از این خرابکارها چیزی میدانی یا خیر؟ حالا شما فکر کنید اول اینکه من حرفی برای گفتن نداشتم دوم آنکه جائی که قبلا تقی شهرام بوده من چه حرفی داشتم برای گفتن؟ که اینها همه بر می گشت به عدم اگاهی کامل ساواک در رابطه با مسائل سیاسی و مذهبی مخالفان خودش به همین جهت ضمن حکومت دیکتاتوری به هر انسان بی گناهی که می رسیدند چنگ می زدند تا شاید چیزی از او بدست آورند زیرا به تنهائی کارشناس کافی نداشتند تا خطوط سیاسی و مذهبی را بشناسند، در نتیجه شکی باقی نمی ماند که رجوی برای آزادی خودش همکاری لازم را با ساواک نکرده باشد, اگر چه اسناد کافی چه به لحاظ شفاهی و چه کتبی در دسترسها میباشد، اما چه بسا که افشاگریهای رجوی از ایدئولوژی فرقه و عملکرد و یارانش که منجر به اعدام و آزادی تنی چند از آنان شد آگاهی بسیاری را برای سازمان امنیت ایجاد کرد که حتی قیمتش از آزادی خودش هم بیشتر بود. ولی خودش خبر نداشت و با تبلیغ هواداران خارج از زندان باورش شده بود که کاظم رجوی از سوئیس بایک تلفن از سر کوچه به شاه ایران دستور آزادی او را داده است.
اما مجاهدین بعدها متوجه خیانت او شدند ولی تخم دوزرده را انداختند گردن مرغ همسایه تا گروههای سیاسی دیگر را متهم به خیانت کنند. در صورتیکه ده سال پیش یکی از کانالهای تلویزیونی کشور هلند یک مصاحبه قدیمی را از شاه ایران پخش کرد که در یک پرسش و پاسخ تلویزیونی با خبرنگار آمریکائی از شاه سوال شد.
آیا این صحیح است که شما زندانیان سیاسی دارید و با اینگونه افراد با خشونت رفتار می کنید؟ شاه در پاسخ گفت این را که شما می گوئید کاملاً صحیح نیست. ما زندانی سیاسی داریم اما هر کس که به جان من و خانواده ام سوء قصد کند او را می بخشم، ولی اگر به ملتم خیانت کند از او نمی گذرم حالا شما قضاوت کنید چگونه از مسعود رجوی گذشت؟ آنهم با آن سابقه فرقه در ترور نظامی و مستشارهای آمریکائی و کشته شدن غیر نظامی ها ؛ اکنون یک نمونه از دستگیریهای مرتضی مطهری را هم که مربوط به سینوات ماقبل دستگیری خودم میباشد مثال میزنم تا حساسیت ساواک را نسبت به اندیشه های اسلامی بهتر توصیف کنم. گروههای چپ شناخته شده از جمله توده ای ها و کمونیستهای دانشجوئی و کارگری, بدلیل فعالیتهای سیاسی مرموزانه؛ خاطر شاه را نگران کردند و شاه با توجه به ژست سیاسی به جای بگیر و ببند آنان، از شهرستان قم درخواست می کند تا یک روحانی با سواد را جهت ارشاد دانشجویان معرفی کنند. حوزه علمیه هم طی بررسیهای لازمه آقای مطهری را معرفی می کند پس از گذشت چندی از تدریس ایشان در دانشگاه تهران و دانشکده های وابسته به آن, سریعاً به عرض قبله عالم می رسانند که اکثر دانشجوها نه تنها از عقاید چپ خود دست کشیده اند بلکه خیلی با شوق به اسلام و دیدگاههای مذهبی روی آورده اند. در این میان شاه با قدری درنگ خطر اسلام را صد چندان بیشتر از کمونیست احساس می کند و یکباره دستور بازگشت آقای مطهری را به قم صادر می کند و چون بعدها با اعتراض دانشجویان و سایر طلبه ها برای بازگشت مجدد وی روبروشد، این بار خطر را جدی تر حس کرد از این روی با مشورت ساواک و تنی از مستشاران آمریکائی که آگاهی نسبی به زبان فارسی و فرهنگ اسلامی داشتند شبانه او را بازداشت و روانه زندان کردند بدون آنکه کوچکترین جرم سیاسی را مرتکب شده باشد.
فلک به مردم نادان دهد زمام مراد تو اهل فضلی و دانش همین گناهت بس
در ادامه سخن که آیا کلمه منافقین همچو سایر الفاظ از روی تنفر مردم به بازار مجاهدین راه پیدا کرد یا اینکه بر حسب ماهیت آنان باید بدنبال ریشه آن رفت؟ یا جویا شد که چرا هیچ گاه این کلام در مورد سایر احزاب سیاسی و یا فرقه ها در ایران بکار برده نشده. قطعاً باید معانی در دل آن نهفته باشد که مقایسه اش با عملکرد فرقه تروریستی رجوی تا این حد مناسبت پیدا کرده و همجو سایه بالای سرشان است و آنان را رها نمی کند با این قیاس می توان گفت هواداران که از عدم آگاهی درون فرقه دستشان به جائی بند نیست و به گفته خداوند، کروگنگ و کور هستند ( آیه 18 سوره بقره ) از طرفی هم جرمشان بیشتر از اعضای فرقه است زیرا حمایت از مجاهدین می کنند. مثل دزد و مال خر، که در قوانین جزائی,جرم مال خر بیشتر از دزد است، البته این یک مثال بود اما حقیقتاً شرف دزد هم به مراتب بیشتر ازیک مجاهد یا هوادارآنان است, چون دزد تنها به مال انسان می زند اما این یکی بجان و مال ودین وایمان مردم زده است. اما آیه 95 سوره نساء که مجاهدین به نفع خود چنگ زدند و بر سر پرچم عوام فریبشان نصب کردند, جز یک بی آبروئی و راهزانی به قران کریم و گرفتن اعتقادات نیروهای از فرقه جدا شده ,اثر دیگری نداشت. آیات مربوط به منافقین که زیبنده شان آقای رجوی و فرقه اش است دقیقاً در مجاورت همان آیه 95 است که به اختصار بدانها خواهم پرداخت. اما قبل از آن بی ربط نیست به مضمون سخنی از آقای حسین ابریشم چی هم اشاره کنم ایشان در یک نمایشنامه تلویزیونی به همراه تنی چند از اسلام شناسان حرفه ای مدل 2005 به استودیو آمده بودند تا در مورد ایام مخصوصی از تاریخ اسلام سخن به میان آوردند و به این بهانه ناپدید شدن مقام رهبری را توجیح کنند. آقای ابریشم چی در ادامه سخنان بی همتایشان گفتند که آقای رجوی جا پای حضرت محمد گذاشته اند و در هجرت بسر می برند که منظورشان همان زندان مرکوری بود که مشغول بیگاری برای آمریکائیان هستند و در تکمیل بحث داغشان اشاره کردند ما هرگز هم پای منافقین نیستیم و در کجا چنین چیزی است؟ این همان حرفهای وزارت اطلاعات آخوندی است که از زبان مزدوران رژیم در برنامه های دیدبان حقوق بشر در می آید اگر راست می گویند چرا به تحقیقاتشان ادامه نمی دهند تا ببینند چه کسی دروغگوو منافق است؟ من هم صبورانه نزد خود گفتم تحمل داشته باش خدا زود به حساب خلق می رسد. ( سوره مائده آیه 4 ).
بر بساط نکته دانان خود فروشی شرط نیست
یا سخن دانسته گو ای مرد عاقل یا خموش
ادامه روشنگری: بررسی مفهوم کلمه مجاهد و منافق در مقایسه با عملکرد مجاهدین.
مجاهد: یعنی کوشش کننده و کسی که با دشمن جنگ می کند یا به تعبیر قران کسی که به مال و جان جهاد می کند.
اکنون سوال: اگر کسی کوشش برای وطن فروشی کند و در این راه مال و جان و زن و بچه مردم را سرمایه خود کند، شکنجه و آدمکشی کند و با دشمن تبانی کند، به او چه می گویند؟ بخوانید و قضاوت کنید.
معانی کلمه منافق و ترجمه و تفسیر مختصری از آیات قران کریم در این رابطه.
منافق: نفاق و دوری از حق.
منافق: آنکه کفر خود را پنهان و ایمان اشکار نماید.
منافق: دورو، کسی که ظاهرش خلاف باطنش باشد.
منافق: کسی که اظهار دوستی کند و در باطن دشمن باشد.
سوره نساء آیه 88: چیست شما را که درباره منافقین بر دو گروهید، یعنی یک گروه ثابت و یک گروه هواداران.
سوره نساء آیه 138: ای رسول ما، منافقان را بشارت ده که بر آنان سخت عذاب دردناک خواهد بود.
سوره نساء آیه 140: ای رسول ما، به انها بگو که خداوند منافقان را با کافران در جهنم جمع خواهد کرد.
سوره نساء آیه 142: همانا منافقان نیرنگ ورزند با خدا و خدا مکرشان را باطل می سازد و نماز را برای ریاکاری برپا می کنند.
سوره نساء آیه 145: همانا منافقین را در جهنم پست ترین درجه است و برای آنان هرگز یاوری نخواهی یافت مگر آنکه توبه کردند و اصلاح نمودند خود را.
سوره احزاب آیه 12: و نیز در آن هنگام منافقان و آنان که در دلهاشان شک و گمان بود با یکدیگر می گفتند آن وعده فتح و نصرتی که خدا و رسول به ما دادند غرورو فریبی بیش نبود.
سوره محمد آیات 29الی 31: آیا آنهائیکه درقلبشان مرض نفاق دارند چنان گمان دارند که خدا کینه درونی آنها را بر اهل ایمان آشکار نخواهد کرد. ای محمد اگر بخواهیم منافقین را بر تو میشناسانیم آنوقت آنها را به علامت نفاق می شناسی لیکن به شناساندن ما احتیاج نیست از حرف زدن و سخنان آنها بر احوال آنها آشنا می شوی و خدا همه اعمال شما را می داند و هیچ چیز بر او مخفی نیست.
شما را به مقام امتحان می آوریم تا از شما جهاد کنندگان و صبرکنندگان را از سایرین تمیز داده و اخبار پنهانی شما را ظاهر و آشکار سازیم.
شرح بیان:
1- رفتار و کردار منافق نمودار پندار و باورش می باشد.
2- شخص منافق به مخالفت قران و احکام الهی رفتار کرده خود را می شناساند.
3- انسان همیشه در معرض امتحان الهی می باشد تا ثبات عقیده و تحمل و بردباری اش در اجرای احکام معلوم شده ماهیتش شناخته شود.
حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی
دام تزویر مکن چون دگران قرآن را

