یک جنایت تاریخی به نام انقلاب ایدئولوژیک – قسمت اول

من، اولین روزهائی که به سازمان پیوستم ، مسئولین پذیرش همواره می گفتند ما یک سرمایه ی بزرگ و یک نیروی بسیار قدرتمند داریم به نام “عنصر مجاهد خلق انقلاب کرده” که از بزرگترین دارائی های ابرقدرت ها هم ، قوی تر و نیرومندتر است ! هیچ تضاد و مشکلی بر سر راه این مجاهد انقلاب کرده ، به رسمیت شناخته نمی شود و این عنصر شکافنده و … از بزرگترین بمب هسته ای جهان هم قوی تر است !
می گفتند شما هم در جریان عبور از کوره ی گدازان انقلاب مریم و در گذر از تضاد های آن ، تبدیل به مجاهدخلق انقلاب کرده خواهید شد!
کار و وظیفه اصلی ما در پذیرش ارتش آزادیبخش شده بود دیدن “نوارهای انقلاب”!
نوارهای انقلاب مجموعه نوارهائی بود که از سخنرانی های طولانی مسعود رجوی و مریم رجوی تشکیل شده بود و بحث دیگری هم تاریخچه انقلاب و تاریخچه ی مجاهدین بود که در سلسله نوارهائی باید از صبح تا غروب می دیدیم و شب ها سر آن نوارها گزارش نویسی کرده و به قول آنها باید بحث ها را از خود عبور می دادیم و خود را می انقلاباندیم !!!

سازمان از حرفه ای ترین ترفند های مغزشوئی و روان پزشکی، بهره جسته و ما را وارد یک مغزشوئی سیستماتیک و قانونمند فرقه ای نمود!
می گفتند تا سرنگونی که بیش از 2 سال هم نخواهد کشید، از زن و زندگی خبری نیست و همه باید در راستای سرنگونی رژیم ضد بشری آخوندی ! خود را فدا کنیم و با صداقت تمام مجاهدی و بیان دیدگاهها و تناقضات خود ، رفته رفته در انقلاب خواهر مریم ذوب بشویم ! می گفتند باید تناقضات رژیم خمینی را از وجود خود کنده و با ارزشهای برادر مسعود جایگزین کنید!
اخیرا سایت های مجاهدین با وقاحت تمام در سلسله مقالاتی به انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین پرداخته و با کلی گوئی و ابهام آفرینی سعی در نشخوار اکاذیبی کرده است که بیشتردارای جنبه ی شعر و شعار و دیدگاههای مزورانه ی فمینیستی می باشد!
بزرگترین ابهامی که در اذهان آشنا به تاریخچه ی سازمان مجاهدین وجود دارد، مقوله ی ابهام آمیز ” انقلاب درونی مجاهدین ” موسوم به ” انقلاب ایدئولوژیک ” است .
بحثی درونی و بسیار پیچیده که مجاهدین همواره تمایل دارند بر پیچیده گی آن بیافزایند!
نگارنده 10 سال در درون این مناسبات بودم و وظیفه ی خود می دانم واقعیت این امر را از زاویه دید شخصی و بنا به تجارب تلخ درون سازمانی خود بیان کنم تا کسانی که از این واقعیت تلخ تاریخی مطلع نیستند، اشراف نسبی پیدا کنند.
اگر سازمان مجاهدین را یک فرقه ی مخوف بدانیم ، که سالهاست اعضای خود را ایزوله کرده و به بند و زنجیر کشیده و قوانین ضد انسانی و ضد اجتماعی را در مناسبات درونی خود ، حاکم کرده است ، باید به اصلی ترین و مهم ترین اصل درون تشکیلات این سازمان که تمام جنایات فرقه ای حول آن شکل می گیرد بپردازیم، باید انقلاب درونی مجاهدین را بیشتر شکافته و حلاجی کنیم ، هرکس محتوای اصلی این انقلاب درونی را درک کند ، بی گمان درتحلیل هایش از سازمان مجاهدین، راه به خطا نخواهد برد.

مریم قجر عضدانلو ، مشهور به مریم رجوی ، در کانون این تحول سازمان مجاهدین قرار دارد که سرمنشاء تمامی مشکلات و انحرافات اخلاقی بعدی نیز از این زن سرچشمه می گیرد. در تاریخ 19 اسفند 1363 اعلان ازدواج غیرمترقبه و حیرت انگیز نفر اول سازمان مسعود رجوی با همسر فرد دوم سازمان مهدی ابریشمچی توجه بسیاری را به این حادثه ی غیراجتماعی و غیرعرفی معطوف ساخت!
ابتدا به معرفی و بیان دیدگاههای سازمان مخوف مجاهدین در رابطه با انقلاب درونی مجاهدین می پردازم.
از جمله بحث هایی که در سازمان در مورد انقلاب ایدئولوژیک بیان می شد و در مقاله ی کنونی سازمان در مورد این انقلاب آمده است باید گفت که (بندهای زیر عینا از مقاله ی سازمان در مورد انقلاب درونی شان نقل می گردد)
– انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین به مجموعه تحولاتی گفته می‌شود که از سال ۱۳۶۳ در سازمان مجاهدین خلق آغاز شد.
– در همین راستا بود که که مریم عضدانلو به عنوان یکی از زنان برجستهٔ این سازمان پس از اشرف رجوی که با شهادتش تبدیل به الگویی در میان نسلی از زنان مجاهد شده بود، به عنوان همردیف مسئول اول مجاهدین که تا آن زمان مسعود رجوی بود، انتخاب شد.
– مریم رجوی پس از این واقعه به درخواست خود و با موافقت همسرش مهدی ابریشم‌چی از وی جدا شد. طلاق وی نه یک طلاق معمول، بلکه ناظر بر این امر بود که او نقش خود در زندگی خانوادگی را مغایر با ادامه مبارزه‌ای می‌دید که تمامی انرژی‌ها و توان او را می‌طلبید.
– دراستمرار همین روند بود که مریم رجوی به رغم اتهاماتی که می‌دانست با آن مواجه خواهد شد، از مسعود رجوی تقاضای ازدواج نمود.
– مجاهدین خلق در یک حرکت جمعی و به صورت داوطلبانه به طور کامل زندگی خانوادگی را کنار گذاشتند.
– انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین برای شخص مسعود رجوی جز سیل سهمگینی از اتهامات و ناسزاهایی که هنوز هم ادامه دارد، در پی نداشته‌است.
– انتخاب ایدئولوژیکی و انقلابی خواهر مجاهد مریم عضدانلو همردیف مسئول سازمان را به همة شما و بویژه به عموم خواهران مجاهد در هر کجا که هستند تهنیت و تبریک می گویم و گرامی داشتن او و رهنمود ها و دستوراتش را به همگی شما سفارش می کنم.
– همچنین وظیفة خود می دانم بطور خاص به همسرش برادر مجاهد مهدی ابریشمچی نیز تبریک گفته و برای هر دوی آنها در مسیر خدا وخلق آرزوی رستگاری کنم.
– یگانگی هرچه بیشتر مریم و مسعود در رأس رهبری سازمان و انقلاب است که لاجرم زوجیت و محرمیت آن‌ها را با یکدیگر ایجاب می کند. یک چنین یگانگی تشکیلاتی و خانوادگی البته فقط و فقط در رأس سازمان موضوعیت دارد و لذا مطلقا درهیچ نقطهٔ دیگر سلسله مراتب سازمانی قابل الگوبرداری نبوده و نیست.
– اما مقدم بر همه و قبل از اینکه بحث های مربوطه به نتیجهٔ نهایی برسد؛ برادر مجاهد مهدی ابریشمچی و همسرش خواهر مجاهد مریم عضدانلو، خود بطور کاملا داوطلبانه پیشقدم شده و در جهت پیشبرد این ضرورت انقلابی و عقیدتی از یکدیگر جدا شده و در حضور شهود صیغهٔ طلاق را با توافق متقابل جاری نمودند و آن را به مسئول اول سازمان برادر مجاهد مسعود رجوی کتبا اعلام کردند. مخالفت و نصایح بازدارندهٔ مسعود که از مواضع انسانی و اخلاقی شخص خودش ناشی می‌شد نیز اثری در تصمیم راسخ طرفین نکرد و یکبار دیگر کتبا به او اعلام نمودند که برغم تاکیدات او، بر طلاق و جدایی از یکدیگر مؤمن و پافشارند.
– از آنجا که قبل از تصمیم به ازدواج با مسعود، بعنوان همردیف مسئول اول سازمان ما انتخاب و معرفی شده بود؛ همان بهتر که با نپذیرفتن این ازدواج به معاندان بهانه و دستاویز نمی‌داد و دهان‌های ناپاک و آلوده را علیه خود به تهمت و افترا و نیز به فرافکنی درون خودشان باز نمی‌نمود. تا آنجا که مرتبت رهبریش را نیز انکار نموده و تنها امتیاز او را همسری مسعود تلقی کنند!
بحث ها حول این جنایت تاریخی در سازمان مجاهدین بسیار فراوان و گسترده است ، افراد و اعضای بسیاری در همان روزهای اول از سازمان مجاهدین جدا شده و این عمل غیر اجتماعی و فرقه ای را محکوم کردند.
مگر بدون آن طلاق و ازدواج نمی شد به اهداف مقدس انقلابی مسعود رجوی دست یافت؟
فرید
ادامه دارد…

منبع

یک دیدگاه

  1. ما در سازمان از درون تهی بودیم حتی توانایی عشق ورزیدن به خودمان را هم به مرور از دست میدادم چه برسد به مردم و جامعه ای که بیشتر از 20 سال از ان‌ دور بودیم
    23 سالم بود که عاشق شدم معشوق دخترکی جوان و به اصطلاح از خانواده شهید بود حس انقلابی باعث شده بود احساسی که نمیدانستم چیست را غیرقابل بخشش و گناه کبیره بدانم و هرشب در ذهن برای خودم دادگاه خلقی تشکیل دهم و هربار متهم به اشد مجازات شناخته شوم اخرین بار یکی دوشب قبل فروغ دیدمش فتح تهران جسور ترم کرده بود چند ثانیه از دور به حرکاتش چشم دوختم بدون احساس گناه
    فروغ که تمام شد هنوز در شوک بودم زخم پر پر شدن دوستان و حسرت ندیدن میدان ازادی و مسعودی که حماقت سیاسی خود و فرماندهان ترسو و بی خردش را به پای عشق یا با لحن گستاخانه خود زن و زندگی گذاشت و ندانست مبارزه بدون عشق جنایت است و باز هم ندانست سربازانش در جبهه جنگ به تنها چیزی که فکر می کرند ازادی بود و اما گذشت تا بتوانم خودم را پیدا کنم که نبود معشوق را اتفاقی درک کنم که بفهمم دخترک دیگر نیست نه خودش نه جنازه اش
    31 سال گذشته اما هنوز چشمانش صورتش و ان لبخند خجالت زده اش از یادم نمی‌رود هنوز گیجم هنوز درک مرگش برای من سخت ترین مسئله دنیاست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا