گفتگوی غیر حضوری با یک مرید رجوی

سینا دشتی :

” بارها مقاومت ایران تصریح کرده بود که میزان اختناق رژیم اساساً به‌شدت تضاد بین خلق و ضدخلق بر می‌گردد. رژیم با اعدام و شکنجه و سرکوب بی‌حد و حصر سعی در کنترل نیروی اجتماعی شورشی دارد. تا به‌حال موفق بوده چون هنوز سرنگون نشده است، البته در این زمینه نتوانسته صدای مجاهدین خلق ایران و راه و رسم آنان را نابود کند “.

شما عدم اعدام قاتلین ، جنایتکاران و قاچاق چیان مواد مخدر و… را که قسمت اعظم اعدامی ها را تشکیل میدهند ، بنفع نیروهای اجتماعی شورشی میدانید؟

ضمنا ، خود مسعود رجوی با کنار گذاشتن راه و رسم مجاهدین دهه ی 50، کاری دراین عرصه باقی نگذاشت واگر ازاین بابت اعتراضی دارید، این اعتراض خود را متوجه مسعود و سپس مریم بکنید.

گو آنکه مسلم است شما بعنوان عمله های شیطان ، مسعود رجوی را دراین کار یاری کردید.

سینا دشتی :
” انتظاری که از اعمال، فعالیت‌ها و مبارزات سازمان مجاهدین خلق ایران و در هر زمینه‌ای که این سؤالات ایجاد شده، اساساً به این مقوله‌ی بنیادی بر می‌گردد که چرا مجاهدین هنوز موفق نشده‌اند که رژیم را سرنگون کنند؟! یعنی می‌توان گفت که این همان اعتراف کردن ضمنی به نقش محوری مجاهدین خلق هست، هم زمان تأکید داشتن به نقش مجاهدین به‌مثابه‌ی جانشینی واقعی و مردمی حکومت ملایان است “.

این سئوال دربین خودتان ومعدود کسانی که به تحلیل اوضاع جامعه مشغول اند ، مطرح است وگرنه مردم اساسا توجهی به باند رجوی نداشته، آنرا عددی نشمرده وهرگز چنین سئوالی را مطرح نمیکنند وشما آقای دشتی! با بزرگ نمائی بیجهت موضوع که من دایره ی مطرح بودنش را روشن کردم، نخواهید توانست هیچ مقبولیتی برای باند مافیایی رجوی تولید کنید.

با این وجود من میدانم شما اینقدر دچار استیصال هستید که طبق توصیه ی معروف مسعود جان تان ، حاضرید نام تان حتی به زشتی هم که شده باشد، مطرح گردد واین عین فلاکت برای یک جریانی است که خود را هنوز هم سیاسی میداند!

سینا دشتی :
” چرا مجاهدین به عراق رفتند و چرا طلاق گرفتند، دو محور اصلی جنگ روانی علیه مجاهدین خلق است. دو خرق عادت تاریخی است. به‌سادگی می‌شود استدلال کرد که هیچ نیروی سیاسی تاریخ ایران قبل از مجاهدین به این قبیل اعمال دست نزده بود، به‌دلیل این‌که در موقعیت مجاهدین برای حل معضل تاریخی سرنگونی دیکتاتوری مذهبی قرار نداشت “.

برای اینکه عراق همسایه به ایران حمله کرده و بر سر جنگ بود و رجوی متوهم و ابله میپنداشت که با کمک نیروهای او خواهد توانست به ایران حمله کرده، آنرا اشغال نموده و حکومت را درحالی که مردم اورا بخوبی نشناخته و لاجرم قبول نداشتند ، بدست بگیرد و اتفاقا حملات چندی هم کرد و مفتضحانه شکست خورد و بدتر اینکه از این شکست ها تجربه ای نیاندوخت و ازخر نادانی پیاده نشد.

طلاق ها هم برای ازبین بردن عواطف انسانی در صفوف تشکیلات و تقویت بی رحمی هرچه بیشتر دربین اعضای سازمان بود تا هروقت رجوی لازم دید ، این طلاق گرفته ها هر نیت جنایتکارانه ی مسعود رجوی را با قساوت خاص اینگونه انسان های تبدیل به میر غضب شده عملی سازند.

با اجرای طلاق، این انسان ها کسی جز رجوی رانداشتند ، بنابراین چاره ای جز اجرای تام وتمام دستورهای هیستریک او نداشتند واین عین خواسته ی رجوی بود.

طلاق ها سبب منزوی شدن افراد وبی پشت وپناه ماندن آنها وبه معنی گذاشتن همه چیز این افراد در اختیار مسعود خود شیفته بود و افراد مجبور بودند حتی آن دوگرم غشای مغزی خود را هم دراختیار او قرار دهند.

فایده ی دیگر این طلاق ها تسلط جنسی رجوی بر ده ها عضو زن شد که منجر به تشکیل حرمسرایی برای او گردید که شاهان هم باین وسعت نداشتند.

بله درست است آقای سینا دشتی. هیچ اپوزیسیون و گروهی تا کنون چنین خیانت هایی را در کارنامه ندارد و به هر قیمتی تن به ذلت همکاری با متجازوان به وطن نداده است . و این که هیچ گروهی این چنین گسترده  ، همچون مجاهدین شکل فرقه به خود نگرفته و تا انتها اعضای نگون بخت خود را مغزشویی نکرده است و وسیله مطامع رهبران گروه قرار نداده است.

سینا دشتی :
” در فقدان یک سازمان سیاسی منسجم و وفادار به مصدق مثل مجاهدین و یک نیروی نظامی فداکار مثل ارتش آزادیبخش، اتحاد منحوس دربار و ارتجاع مذهبی و آمریکا و انگلیس ، اولین و آخرین دولت ملی ایران را سرنگون کردند “.

این مسئله ازنقاط ضعف خود مصدق هم بود که بعنوان یک اشراف دموکرات، چندان روی خوشی به سازمان های تشکل یافته ی زحمتکشان نداشت وگرنه جریانات سیاسی آنروز بمراتب قوی تر- قوی تر ازبابت داشتن پایگاه اجتماعی – وجود داشتند که با خواست مصدق که محبوب بود ونخست وزیر قانونی کشور ، امکان به میدان آمدن را نداشتند ونمیخواستند با وجود عدم تمایل او، بر سر موقع اش درکف خیابان ها حاضر باشند.

با این حال ، بدون اطلاع کافی ازآن شب مرموز 27مرداد که لویی هندرسون ( سفیر آمریکا درتهران) به محل کار مصدق رفت و تهدید هایی را مطرح کرد که شاید مصدق راه دیگری برای مقابله با آن نیافت ومیدان را بنفع اراذل واوباش وارتشیان شاه پرست خالی کرد ، پیدا نکرد.

همانطور که مورالس انقلابی در سال های اخیر دربرابر تهدید های فرمانده ارتش ازکشور فرار کرد!

فرق این دومسئله درآنجاست که با توسعه ی وسائل ارتباط جمعی و حالت رو به زوال امپراطوری آمریکا ، مردم بزودی بخود آمده و درپای صندوق های رای حکومت جانشین مورالس را برانداخته، فردی را که رهرو مورالس در انجام اصلاحات عمیق اجتماعی بنفع اقشار فرودست وبومی جامعه بود ، انتخاب کرده و مورالس موفق شد بعد ازتحمل مدت کوتاهی زندگی درتبعید، با سرفرازی تمام به بولیوی باز گردد.

حالا اگر شما فکر میکنید که راه مصدق درمبارزه با انگلیس – ونه آمریکا که تقریبا نظر مثبتی به او داشت و مبارزه ای علیه او نمیشد – درست بوده، چرا به دامن این سلطه گران آویخته وشب وروز التماس میکنید که به ایران حمله ی نظامی کند یا اقلا باتداوم تحریم تروریزم اقتصادی علیه ما ، به کار شما که درویرانی کشور عملی است ، رونق بخشد؟!

سینا دشتی :
” با خط عوض کردن دیکتاتوری شاه در پروسه‌ی انقلاب سفید و ثبیت سرمایه‌داری وابسته به‌مثابه‌ی طبقه حاکم، فضای یک انقلاب روستایی از بین رفت. مبارزه وارد فاز دیگری شده بود و تنها بن‌بست شکنی سازمان چریک‌های فدایی خلق و سازمان مجاهدین خلق بود که فضای دیکتاتوری شاه را به چالش کشید “.

من ضمن اینکه به مبارزات این دوجریان چریکی و رهبران پاکباز و ازدست رفته ی آنها احترام قائلم، ازدهه ها پیش باین موضوع پی برده بودم که نهضت چریکی ایران ، یک کپی ناموفق ازنهضت های کشورهای آمریکای لاتین بود وزندگی نشان داد که با اقبال شاید وباید مردم مواجه نشد و مردم به مسیری رفتند که چریک ها آنطور نمیخواستند.

نهضت چریکی درمجموع خود عده ی زیادی ازباسوادترین ومیهن دوست ترین جوانان کشور را بدون گرفتن چیز قابل توجهی به خود یا مردم، ازدست داد وتنها نقطه ی مثبت اش این بود که ما بیآموزیم تا همواره تحلیل مشخصی از اوضاع مشخص داشت و به آرایش نیروهای داخلی وخارجی ذیربط و توازن نیرو توجه کافی نماییم که آنها نکردند واین خسارات عمده را متحمل شدند.

با این وجود ، چرا شما نمیدانید که 65درصد ازمردم ایران هنوز هم در روستاها زندگی میکردند وجمعیت شهری در اقلیت قرار داشت؟

سینا دشتی :
” چرا مجاهدین و ارتش آزادیبخش به‌رغم خلع‌سلاح و بمباران و به‌زعم تبلیغات دشمن ضدبشر و هیأت همبستگی با ولایت فقیه، فاقد هر گونه اثر و تأثیر در ایران فعلی و آینده، چنان تهدیدی محسوب می‌شوند “؟

طرف اصلی حساب این سازمان جهنمی ، خانواده های اسرای شستشوی مغزی شده ی رجوی است و هیچ تحلیلگر ریز بین بر این نظر نیست که باند رجوی خطر عمده ایست که دربرابر حکومت ومردم وجود دارد.

ازباند رجوی بدین خاطر زیادی نام برده میشود که بدنام ترین جریان درایران بوده وحمله به آن کم هزینه ترین وموفق ترین کار تبلیغاتی میتواند بشمار آید .

این مسئله را همواره بخاطر داشته باشید که حکومت ها درحمله به اپوزیسیون، درمرحله ی اول حلقه ی ضعیف تر را تحت فشار میگذارند.

سینا دشتی :
” چرا مجاهدین با تحمل پانزده سال محاصره و شکنجه و کشتار در عراق، توانستند در هیأت یک سازمان و نه موجی از پناهندگان به آلبانی بیایند ؟”
هم خانواده ها وهم دولت عراق مایل بودند که اسرای رجوی خاک عراق را ترک کنند واین کار عملی شد.

عراق ازدست جاسوسی ها وخرابکاری های باند رجوی خلاص شد وبقیه ی مسائل اهمیتی برایش نداشت وخانواده ها هم بخاطر حفظ جان فرزندانشان که درعراق نا امن درخطر بیشتری بود ، با این کار موافقت کردند.

تنها دولت آلبانی بود که به آنها حق ورود داد والبته درابتدای کار قول های مساعد وبشردوستانه ای هم چاشنی این کارش نمود.

بعدها، دولت آلبانی وفای به عهد نکرد و به این اسرا وخانواده های آنها خیانت کرده واجازه داد که آن مناسبات ضد بشری دردرون فرقه ی رجوی واین بار ظاهرا تحت زعامت مریم ادامه داشته باشد.

در انجام پروژه ای که چنین رقم خورد ، ضعف دولت آلبانی وقدرت اهریمنی آمریکا، مزید برعلت گشت.
حمید

منبع

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا